من هو شده ام,
هو همه جا در نفس من
***
در نور تنیدم من و
از نار رهیدم
دیدم که دمی هستم و ،
در نای دمیدم
از دار بریدم من و
دستار کشیدم
بر بام شدم
جامه ابرار دریدم
لوح و قلم و
جوهر و اقرار شنیدم
شکر شکن و
طوطی و منقار بدیدم
شیرین لب و
شیرین سخن
آن لعل گهر بار چشیدم
آن طائر سیمین بر و
آن دلبر طیار بدیدم
مست از حرم دل شدم
آن حلقه زنار کشیدم
آن ساغر دردی کش و
آن ساقی خمار بدیدم
بی یار کجایید
که در پرده اسرار
من پرده دریدم
پس آن پرده بدیدم
آن پرده شمایید
که آن یار کشیده ست
بی پرده بگویم
همه انوار بدیدم
از خود به در آ ، و
نگهی کن که چه هایی
خود را چو بدیدم بجز از
یارندیدم
بی دم شدم و
انفس عالم نفسم شد
با دم شدم و
دولت هوشیار بدیدم
آدم شدم و
روضه رضوان سنمم شد
آن دم شدم و
سدره و انهار بدیدم
بی دم چو من ام ، دم چو من ام
رای چه باشد
بی رای شدم
اوحی اسرار بدیدم
من هم صنم ام، با سنمم
سربسری نیست
لا حول و لا قوه شدم
یار بدیدم
هان: لوح منم ، کلمه منم
عشق رها شد
چون عشق شدم
کلمه و اقرار بدیدم
"حا میم" شده ام
طائر "یا سین " نفس من
"طاسین" شده ام
موسی و اطوار بدیدم
من هو شده ام، هو همه جا
در نفس من
آن هو نفس و من نفس،
اسرار بدیدم
در پرده نمانید که
بی پرده شدم من
لوح و قلم و
رقه و پندار بدیدم
عیسی شده ام
منجی دورانه منم من
از سال(365)
ز پنجاه و دو کم
یار بدیدم(313)
سیصد شد و
ده با سه
به
یاران حقیقت
من تخت سبا نزد
سلیمان چو بدیدم
***
ناصر طاهری بشرویه..روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
30/2/90
http://s3.picofile.com/file/7988304187/313_73.jpg
http://s5.picofile.com/file/8121611442/313_073.jpg
( چه خوش بر دل نشستی تو)
***
چه خوش طرحی ،
چه خوش رنگی
همه ماهی تو،
هفت رنگی
بنازم،
کوه و دریا را
بنازم،
دشت و صحرا را
چه خوش
قلبم ربودی تو
چه خوش
مهری سرودی تو
بنازم
آن جفایت را
هم این
مهر و وفایت را
چه خوش،
غم بر دلم کردی
تو هم شعری،
هم آهنگی
بنازم،
قهر و نازت را
بنازم،
غمزه هایت را
جه خوش،
صورتگری کردی
چه خوش،
مه پیکری کردی
بنازم،
خط و خالت را
بنازم،
شور و حالت را
چه خوش چشمی
چه خوش ابرو
چه خوش صورت
چه خوش گیسو
بنازم،
چشم زیبا را
بنازم،
قد رعنا را
چه خوش،
بر دل نشستی تو
چه خوش،
قلبم گسستی تو
بنازم،
آن نگاهت را
بنازم بوسه هایت را
چه خوش یکرنگ و
بی رنگی
چه خوش همراه و
بی جنگی
بنازم
آن صفا یت را
شمیم روح و جانت را
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
search rroshanaa on google.com
http://s3.picofile.com/file/7967035913/313_49.jpg
http://s5.picofile.com/file/8121466784/313_049.jpg
عشق قلبم را ربود و*
عقل ،بی اندام
***
عارفا
کی قلب تو
دمساز شد
عشق ،
آهی بر دلم زد
دم به دم
آغاز شد
صوفیا
کی سینه از غم پاک شد*
عشق بارید و
غم از مهرآب او
در خاک شد
مه رخا
کی، آن رخت
هفت رنگ شد*
عشق ،
بر چشم و دل و،*
رخسار من،
اورنگ شد*
دلربا
کی نرگست مستانه شد*
عشق ،
در دشت رخ من ،*
آهویی یکدانه شد*
مه لقا،
کی قرص رویت
ماه شد*
عشق در قلبم نشست و،*
با رخ ام همراه شد*
مطربا،
کی ، حال و رویت،
شاد شد*
عشق خندید و دلم،*
از فکر و غم
آزاد شد*
ای فتا,
کی، گیسوانت تاب شد*
عشق چون لولی وشان*
بر شانه هایم،
خواب شد
عاشقا
"مجنون"،
ترا کی نام شد*
عشق قلبم را ربود و*
عقل ،بی اندام
شد*
دلبرا*
کی کوی تو پر راز شد*
عشق آمد کوی دل ،
بنشست و*
در آواز شد،*
راویا
کی، مرغ شب،
افسانه شد*
عشق،
مرغ شب شد و *
شب ، قصه اش
افسانه شد*
باقیا
لعل لبت ،*
کی باب شد*
عشق بوسید و لب اش*
دل را اولوالالباب شد*
ساقیا،
کی،
باده ات ،
رندانه شد*
عشق ،
بر عقلم زد و،*
دل ،
ساغر و،
پیمانه شد*
روشنا،
کی،
حال تو ،
فرزانه شد*
عشق ، قلبم را دم و*
دم،
همدمی
فرزانه شد*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
1/5/90
*http://rroshanaa2.persianblog.ir
*search rroshanaa on google
http://s3.picofile.com/file/7404658816/%D8%A2%D8%A8.jpg
http://s3.picofile.com/file/7404658923/%D8%A2%D8%A8_%D8%B4%D8%AF.jpg
http://s4.picofile.com/file/8100130826/313_85.jpg
http://s5.picofile.com/file/8121366150/313_085.jpg
خورشید رویش بردمید
عقل از سرم پروانه شد
***
ای عاشقان،
ای عاشقان
فصل مـی و
میـخانه شد
ای عارفان،
ای عارفان
این خانقه،
بتخانه شد
خورشید رویش
بردمید
عقل از سرم،
پروانه شد
چشمش
به چشم من جهید
قلب و دلم،
مستانه شد
ای عاقلان،
ای عاقلان
علم با عمل ،
بیگانه شد
ای زاهدان،
ای زاهدان
زهد و ریا،
از خانه شد
آتشکده روشن کنید
دیر مغان،
ویرانه شد
آتش به جان و
تن زنید
پیر مغان،
در خانه شد
شیرین عذارم
سر رسید
چشم آشنا،
بیگانه شد
مهر از افق،
سر بر کشید
ویرانه ها،
سامانه شد
آن دانه ها
بر ریشه شد
این میوه ها،
بر شانه شد
در آسمان،
مهرش دمید
فرش زمین ،
جانانه شد
ای بلبلان ،
مستی کنید
گل بوته ها،
گلخانه شد
پروانه ها،
بازی کنید
شمع رخش ،
پروانه شد
ای باده ها ،
ای جامها
میخانه ها،
پر شانه شد
مطرب بزن،
ساز و نوا
کاین مه لقا،
فرزانه شد
ای عاشقان ،
شادی کنید
مهر و وفا،
پیمانه شد
پیمانه ها،
برسر کشید
ساقی،
مه جانانه شد
***
ناصر طاهری بشرویه..روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
http://s3.picofile.com/file/7971356555/313_52.jpg
http://s5.picofile.com/file/8121164968/313_052.jpg
من عشق ام و آگاهی ام و
پرده و راز ام
***
من ذره ای ،
از عالم مست ام
به نماز ام
آگه ز خود ام،
واژه ام و
راز و نیاز ام
آب ام
به دل خاک
چه ام،
گلشن راز ام
خاک ام ،
به دل آب
ره ام
بادیه ساز ام
من ذره با بال و پر ام ،
مست فراز ام
آن قطره سیمین نظر ام ،
آینه ساز ام
باد ام که
دل خاک زنم
سلسله باز ام
آب ام که ،
دل باد پرم
شعبده باز ام
من نفخه
به هر آتش ام و
شعله نواز ام
من شعله به هر،
خامش ام
سوز و گداز ام
خاموش نمانید که
من نفخه و آتش
سودا گر هر اشک و
سویدای نیاز ام
گل هستم و،
در باغ برویم
به نماز ام
عطر گل ام و،
قاصدک
شور و نیاز ام
من عشق ام و
و آگاهی ام و
پرده و راز ام
معشوق ام و،
عاشق وش ام
مهر نواز ام
از پرده چه دانید
که در بارگه عشق
آن پرده حضور است و
من آن پرده نواز ام
بس مهره بچیدند
به محراب حقیقت
جز عشق نپویید
که خود مهر و نماز ام
هان : عشق شمایید
ز خود آینه گیرید
جز عشق کسی نیست
به حق مخزن راز ام
خورشید ام و،
من مهردل و
ماه نواز ام
آن حضرت عشق ام
که اصیل ام، که مجاز ام
***
ناصر طاهری بشرویه....روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
SEARCH RROSHANAA ON GOOGLE.COM
http://s1.picofile.com/file/7907390963/313_3.jpg
http://s5.picofile.com/file/8120896392/313_03.jpg