چو عطر باده با باد صبا شد همه لولی وشان اسلام کردند

چو عطر باده با باد صبا شد

همه لولی وشان اسلام کردند

***

نخستین باده,

کاندر جام کردند*

نگار و ساقی و,

دل نام کردند*

چو از اهل طرب,

شوری ندیدند*

شراب آگهی,

در جام کردند*

ز مهر  چشم او,

پیمانه ای را*

شراب ارغوانی

نام کردند*

ز بهر

صید دلهای پریشان*

کمند زلف حسنش,

دام کردند*

به عالم,

هرکجا آرامشی بود*

بهم کردند و

عشقش نام کردند*

نگویید عشق ,

کی آرام جان است*

کجا بر عاشقان

دشنام کردند!*

سر زلف بتان,

شد تاب در تاب*

ز بس پیر و جوان,

آرام کردند*

چو گوی عشق,

در عالم فکندند*

ز شورش,

هر دو عالم رام کردند*

ز بهر شوق  مستی*

بر لب و چشم*

تبسم گونه ای,

بر بام کردند*

ز بام چشم و

بام لب هزاران*

پیام و بوسه,

استعلام کردند*

به بزم عاشقان,

حوری وشان را*

به کار ساقی,

استخدام کردند*

حریفان را

به مجلس جای دادند*

به غمزه,

کار خاص و عام کردند*

به ابرو,

رازها با جان بگفتند*

نفسها را,

صبا پیغام کردند*

چو عطر باده,

با باد صبا شد*

همه لولی وشان*

اسلام کردند*

زمین و آسمان

در سجده گشتند*

همه نا محرمان

احرام کردند*

صبا با محرمان,

راز نهان گفت*

یکی بشنید و

باقی, لام کردند,

الف بود, آن یکی,

نون و قلم شد*

جهالت را

شبی اعدام کردند*

هر آنکس کو

شنید از چین و ما چین*

بگفت و

عاشقان اعلام کردند*

هر آنکس گفت,*

گفتندم,  نگویم*

نداند باده ای,

کو جام کردند*

اگر زان باده

می خورد آن عراقی*

نمی گفت,

نام او بد نام کردند*

عراقی را بگو,*

رو  "روشنا"  بین*

که او را,

روشنا در جام کردند*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

7/8/91

http://s3.picofile.com/file/7541003117/rr97.jpg

http://s2.picofile.com/file/8101576342/313_97.jpg

http://s5.picofile.com/file/8113019884/313_0097.jpg

http://s5.picofile.com/file/8133974884/313_00097.jpg

http://s5.picofile.com/file/8144241334/rroshanaa505468.jpg

http://s3.picofile.com/file/8231867084/313_000097.jpg

تکوین به تو به یقین

همانا: حق الیقین

یقین (ی) سلام(س)

یحیا(ی) سلام(س)

یس

یاسین

***

تمامی یخها ،

که اسیر انجماد و برودت هستند ،

از حال بعدی خود که،

همانا:

آب شدن میباشد،

خبری ندارند..

اگر آب به سخن  بیاید و

یخها را از

حال انبساطی که

در انتظارشان است ،

خبر دهد ،

آری:

اگر،

پیامبر آنها گردد ،

آنها نیز،

تا آب نشوند ،

او را به پیامبری نمی پذیرند.

مگر اینکه،

بر حقیقت نفس خود

آگاه شوند..

که:

"من عرفه نفسه فقد عرفه ربه"

آری=یس=یا سین

همه اشیا ء

در عالم هستی،

رب و پیامبری دارند،

از نوع خودشان..

آری:
شما عاشق شده اید..
خبر ندارید که:

عشق هم میشوید.
آگاهی هم می شوید.
کلمه هم می شوید.
پیامبر هم می شوید.

و

این دین  و پاداشی است که

بواسطه صبر و پایداری

در اقامه عشق و

عشق ورزی آگاهانه،

همانا:

عبادت،

به شما تکویناً افاضه میگردد.

شما در آن مصیر،

تکویناً

امام میشوید.

چنین است برای

دیگر اسما ء، صفات و افعال

کفر یا ایمان در شما

(بیان خواهد شد)

آری:
پیامبران،

بشری مثلکم هستند..

که در امامت عشق ،

به حال یقین

تکوین می یابند.

تجسم عشق

تجسم آگاهی

و

کلمه مبین

میشوند.

آری:

انبیا برای ابرار

همانا:

برای فاعلین  عشق و

حافظین  خیر،

در مصیر عشق و آگاهی

امام و امامه،

میشوند

و

برای متقین

همانا:

خدا ترس ها،

آنان که،

از عدم آگاهی و بی عشقی،

و از آنچه غیر از عشق و آگاهی باشد،

گریزانند.

آنان که ترس از دور شدن از

خدا وند،

همانا:

عشق و آگاهی

را دارند.

همانان که ،

برای لقاء در عشق،

صدق و صبر پیشه میکنند،

کتب انبیاء،برای آنان

امام،  و رحمت میباشد.

(بیان خواهد شد)

آری:

 (امام)(امامه)

(خاتم النبی)

تو هستی

***

(" امام مبین")

همانا:

سجلٌ و کتاب مرقوم))

و

("خاتم انبیاء")

همانا:

آخرین تجلی و تجسم عشق))

تو هستی.

آری:

ید بیضاء"، "

و

عصای موسا"،"

در تو

تکوین می یابد.

آری:

سمیع و بصیر،  شده ای.

علیم و حکیم ، شده ای.

عزیز و رحیم شده ای.

به چشمه آب حیات،

به چشمه عشق و آگاهی،

به " الرحمن"

واصل و

متجسم، شده ای.

تجسم کامل عشق شده ای.

آگاهی شده ای.

کتاب مرقوم  شده ای.

دین تو بر تو کامل شده است.

اکملت لکم دینکم""

در تو تکوین یافته است.

"لفی نعیم" شده ای.

آسمان آگاهی در تو،

و تو در آسمان آگاهی، پیچیده شده ای.

مرده ای قبل از اینکه بمیرانند تو را.

نمرده ای،

از مردنت سبقت گرفته ای.

زنده شده ای.

به مقام حی،

مقرب شده ای.

از آخرین ها سبقت گرفته ای.

به اولین ها پیوسته ای.

حالا دیگر

اولین و آخرین  را تنها تو ناظر شده ای.

بر اموات و احیاء،

یحیا و سلام شده ای.

ذو القرنین شده ای.

ذو الجلال شده ای.

رب العالمین شده ای.

خورشید مشرقین شده ای.

شق القمر کر ده ای.

قرةالعین شده ای.

آخرین مقرب عشق .

آخرین جلوه عشق ،

آخرین کلام عشق .

آخرین تجسم عشق،

آخرین کلمه .

آخرین نبأ،

آ خرین نبی شده ای.

آری:

از

سابقون و مقربون شده ای.

ذی طوًی شده ای.

آری:

علیین شده ای.

یوم نطوی السماء کطی السجلّ" ر ا"

شهادت میدهی.

در  وادی مقدس طوًی،

شهابها و سنگهای آسمانی،

این پرندگان آسمانی،

این "طیراً ابابیل"

این موجودات لطیف و رقیق.

این " فی رقّ منشور"،

این کتب مرقوم،

این اوامر "کن فیکونی"،

تاریکی ها را روشن،

روشنی ها را تاریک میکنند.

عالی ها را سافل،

سافل ها را عالی،میکنند.

علیّین را سجّین،

سجّین را علیّین،

مرده ها را زنده ،و

زنده ها را مرده،

جسم را جان،

و جان را جسم،

زمختیها را لطیف،

لطیف ها را زمخت،

ماده را انر‍‍‍‍‍‍‍‍ژی،

انرژی را ماده،‍‍

آگاهی رامتجسم،

و

متجسم را آگاهی،

عدم را دم،

و دم را عدم،

میکنند.

آری:

کید ها را ضلیل،

فشردگیها ، تیرگیها و ظلمها

این لایه ها و رسوبات  رنگین ، ننگین ، و سنگین  را

متراکم و منقبض و منضود،

همانا:

سجّیل و سجّین

و

صدور را سر شار از عشق،

شرحه شرحه ،

منبسط و

منقلب و محبوب

آری:

علیّین،

میکنند.

هان:

فجّار ،

خود را در

سجّین ،

همانا:

مصیر(مسیر تکوینی) مکذبین ،

و

ابرار ،

خود را در

علیّین ،

همانا:

مصیر(مسیر تکوینی) مقربین ،

مکتوب و مرقوم و

شهود میکنند. به عین الیقین

آری:

کتاب الفجار لفی سجین.""

.کتاب مرقوم.""

.ویل یومئذ للمکذبین""

……

"کتاب الابرار لفی علیین."

".کتاب مرقوم."

".یشهده المقربون"

……

"فلما جاء امرنا

 جعلنا علیها سافلها و

 امطرنا علیها حجاره من سجیل منضود.

 و مسومه عند ربک

 و ما هی من الظلمین ببعید"

……

"الم یجعل کیدهم فی تضلیل.

و ارسل علیهم طیراً ابابیل.

 ترمیهم بحجاره من سجیل .

 فجعلهم کعصف مأکول"

 

عقل سلیم ، راضی و تسلیم شده خود را

همانا :

حال مسلمانی خود را،

این کتاب اعلی مرتبه  را ،

این علیون ،

این" لفی نعیم" ،

این علیای عقل و نفس را

این سکینه و

سکنای (س) قلب و نفس(دم) را،

این شروح صدور ،

این سطور(س) و،  رقه های منشور را

این منتهای روح و جسم ،

این سدره المنتها(س) را،

این  شجره فعلیت محض را،

این شجره تکوینی را،

این شجره ملکوتی را،

این ملکوت حی و قیوم را،

این مالک" کن فیکون" را،

این "مالک یوم الدین" را،

این تقویم پیچیده شده را،

این کتاب مرقوم ،را

این امام مبین را،

این معرفت نفس را،

این "من عرفه نفسه" را،

که خودت هستی.

این کتاب را که ،

تقویم اطوار و احوال

گذشته و حال و آینده تو ست.

آری :

امامه" تو ست."

ما خلفهم و ما بین ایدیهم " تو و "

تمامی اشیاء و موجودات،

در آن مرقوم و مکتوب است.

امام مبین تو است.

رحمت متذکر است،

نعمت متکثر است.

عشق متجسم است.

غیب مشهود است،

شهود غیب است.

تجلی نا متجلی است.

ظهور باطن است.

باطنی ظاهر است.

ظاهر و باطن است.

تعین و ذات است.

وجهه باطن است.

صورت بی صورت است.

بی صورت متصور است.

عشق و آگاهی است.

معشوق غیر فانی است.

علمی بی تردید است.

علم الیقین است.

عینیتی فراموش نشدنی و با قی است.

عین الیقین است.

حقیقتی حی و باقی است.

حق الیقین  است.

آری:

حق و یقینی است که

تکویناً ، به علم الیقین، و

عین الیقین،

شهود می نمایی.

آری:

 

ان کتب الابرار لفی علیین""

……

ان الابرار لفی نعیم""

……

تعرف فی وجوههم نضره النعیم""

 

همانا:

امام مبین را ملاقات کرده ای.

خودت هستی.

کتاب مرقوم در تو است.

رحمتی برای مومنین شده ای.

تورات موسی شده ای.

انجیل عیسا شده ای.

کتاب و قرآن مبین شده ای.

بشارتی برای محسنین و

انذاری بر ظالمان شده ای.

 

إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى

وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ

وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ

فِی

إِمَامٍ مُبِینٍ ﴿12﴾

……

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ

قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا

قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی

قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ﴿124﴾

 

 

کسی که با بینه و هدایت تکوینی،

به  کمال (رب) میرسد.

برایش

انسان کامل ،

که قبل از او به رب رضی تکوین یافته است،

امامه و رحمت می باشد.

کتاب تکوینش را ،

همانا:

احوال و اطوار ی که بر آنها شاهد و

مرقوم گردیده و از خودش هستند،

میخواند.

نیز امامه و رحمتی برای شاهدان دیگری

از نوع خودش می گردد.

آنها بر او ایمان تکوینی می آورند.

آری:

کاملترین اسما ء افعالی و صفاتی در عالم تکوین،

امام و کتاب مرقوم ،

برای اسماء دیگر است.

مصیر تکامل برای،

دیگر اسماء همنوع خودش ،

که ذات الصور و مثانی مشابه

با او دارند،

همانا:

"امامه"  آن اسماء را

نیز ، در خود مکتوب دارد.

آری:

کتاب تکوین هر سیب کامل،

نزد همان سیب است.

هم خودش میخواند، و

هم سیب های دیگر(شاهد منه).

آری:

چنین است منتهای  تکوین اسماءالحسنی،

و عاقبت مصیر محسنین،

که برای تقرب به مقام عشق و آگاهی،

این

"ربک العزیر و الحکیم"

از طراط مستقیم عشق خارج نمی شوند.

لیکن،

نه چنین است ، برای ظالمین به نفس،

که از مصیر حسن و زیبایی و عشق و آگاهی

باز مانده اند.

و جزو مغضوبین و ضالین،

از صراط مستقیم عشق خارج شده اند.

آنان کتاب عشق را،

از قلب دریافت نکرده اند ،

در یمین نگرفته اند.

ید بیضاء و

عصای موسایی،

ندارند.

اصحاب یمین نشده اند.

کتاب تکامل و نجات خود را

همراه ندارند.

شروح صدور خود را

مرقوم و منشور نکرده اند.

آخرین خبر ها را دریافت و منشور نکرده اند.

خاتم  انبیاء را

ملاقات تکوینی و منظور نکرده اند.

خاتم النبی خود را ،

سلام  و صلوات،

نگفته و نمی شوند.

آری :

در شمال  زشتی و فساد و ظلم بر نفس ،

از صراط مستقیم عشق خارج، و

مشام و قوای  شامه آنها

با هر مشئمه و شمالی ،

هم بند و هم بو و هم سو

می شود.

اسیر دنیا و عادات دنیایی،

اسیر شامه خاکی،

طفل و طفیل خاک،

این سرا پرده و

رحم عالم خلقت اند.

اسیر شامه و پوسته  و

مشأمه ،

همانا:

خلق و خویها و عادات فانی هستند

از هر ظلم و کفر و کذبی ،

سرشت و همخو یی و

شمائل می گیرند.

اصحاب شمال، و

رهروان شام

همانا:

سیاهی و جهل

می شوند.

حال حی و قیوم و

کلمه عشق و آگاهی،

در امامه آنها

مرقوم و مکتوب و متجسم نمیشود.

آری:

اصحاب شمال،

همانا:

اصحاب مشئمه،

همانا:

نظر بازان شمایل دنیا،

سوداگران عالم سفلی،

تجار بازار شام،

می باشند.

آری:

اصحاب مشأمه،

کتاب عشق در دست ندارند.

صدق و راستی و میمنت ندارند.

سبزینگی و لطافت و طراو ت ندارند.

سایه و ثمر  ندارند.

رفعت و آزادگی ندارند.

رأفت و همدلی ندارند.

آری:

در امام آنها

کلمه

"فی سدر مخضود "و

طلح منضود "و "

ضل ممدود "و "

"ماء مسکوب "و

فکهة کثیرة""

"لامقطوعة و لاممنوعة"  و

فرش مرفوعة ""

انشاء ""

و مرقوم

نشده است.

معرفت نفس ندارند.

از عشق, آگاهی ندارند.

آگاهانه عشق نمی ورزند.

امام مبین و خاتم النبی خود را،

این کتب مرقوم را،

این رحمت العالمین را،

این حال وقرآن عظیم را،

این هفت مثانی را،

-(بیان خواهد شد)-

را

از طا ئر سدره منتها ،

در قاب قوسین قلب،

در این وادی مقدس طوًی ،

دریافت و قرائت نکرده اند.

آری:

فردی که

می خواهد،

هنرمند ، صنعتگر یا دانش پژوه باشد.

امامه او

هنرمندی ، صنعتگری یا دانش پژوهی را،

مشق و کتابت میکند.

و

امام او ،

بهترین هنرمند و صنعتگر و دانش پژوه

میشود.

و چنین است در مصیر

دیگر اسماءو صفات و افعال ،

حسنی و غیر حسنی.

هان:

انسان،

ارا دتمندانه ،

لیکن،

جاهلانه،

میرود که،

چند صباحی باقی مانده از

عمر زمینی اش را،

همانا:

" امامه" اش را،

به بی عشقی و عدم آگاهی  ،

همانا :

تیرگی و جهل و کفر

بگذراند..

آری:

بعضی ،تکوینا،

امام کارهای فانی و شیطانی و

آتش فتنه میشوند .

روزی که حقیقت نفس خود را ملاقات کنند،

نه در عشق و آگاهی زنده میشوند ،

و نه در کفر و جهل میرانده می شوند.

بدون هیچ  یاوری،

در ظلمات کفر و جهل می مانند،

تا هیزم آتشی گردند که،

با رد و تکذیب عشق،

در خود بر افروخته اند.

باشد که،

از دل این آتش به خاک فرود آیند،

در دل خاک ،  این بچه دان و رحم خلقت، مهرآبی بجویند و

تعمید گیرند،و

"امامه" آنها،

مرقوم و مکتوب شود،

تا سجل و امام و رحمت و محرابی آخر.

و چنین است برای تمامی

موجوداتی که،

اسیر عدم عشق و آگاهی می گردند،

و در حالتی منفعل ،

بی روح و نا آگاه ،

منقبض و سجین می شوند.

آری:

برخی تکوینا امام عشق می شوند و

عشق،  در آنها

آگاهی را

حی و وحی میکند  .

عشق را آگاهانه ذکر می گویند.

جسم وجان را تزکیه میکنند .

آگاهانه عشق می ورزند و

عشق را،

با آگاهی از قدر و منزلت

جوارح و قوای باطنی و ظاهری خود

عبادت و تسبیح می کنند.

آری:

برخی، تکوینا ،

در عشق ورزی

و صیر به آگاهی

بقا و دوام و صبر دارند .

و

در آنچه صبر میکنند ،

نشانه های غیب را،

بی تردید وبه عین الیقین،

ملاقات می نمایند.

آری:

اگر از ظلم و ظالم،

کفر و کافر،

پیشوا و امامی نگیرید.

اگر ظالم و کافر را،

این جاهلان کردار و

پندار و گفتار را،

تبعیت نکنید.

اگر امامه خود را،

به تقلید و حمایت از این

تهی کرداران و تهی پنداران و

بیهوده گفتاران و

اسارت در این مکذبین،

مشغول نسازید.

اگر بی هنری و

بی عشقی و بی ایمانی آنها را

تمرین نکنید .

شما نیز،

تبدیل به امام کفر و ظلم نمی شوید.

و این کتاب مرقوم

به ذریت شما نیز منتقل نمیشود.

همانا:

ائمه کفر بازتولید نمی شوند.

باشد که بدینسان،

ائمه کفر ، که

از عشق، آگاهی ندارند و

در امام آنها،

آری:

در کتب مرقوم آنها،

مصیر عشق و آگاهی ،

نا نوشته مانده است.

همانا:

بی ایمان هستند،

محو و نابود شوند.

هان :

بدانید و یقین بدانید.

ائمه کفر با خشونت و قتل و کشتار و

همانا:

با تیغ شمشیر و اسلحه

نا بود نمیشوند.

بلکه

بلافاصله و همان دم

از شما انتقام میگیرند.

در  امامه شما مکتوب و

به امامت میرسند

آری:

آنها در شما ادامه حیات می دهند.

کفر و جهل و ظلم همانا: بی عشقی را در امامه خود مرقوم نکنید.

پندار و کردار و گفتار خود را ،

جز به عشق ورزی ،

مشغول نکنید،

تا ائمه کفر ،

تکویناً نابود شوند،

همانانکه،

عهد عشق و اخوت خود را نمی شناسند.و

عشق ورزیهای آگاهانه  را،

قدر نمی دانند و

ایمان  را

به سخره میگیرند..

آری:

از ائمه کفر،

این شیاطین انسی،

این جانها و جنهای،

عاری از عشق و نا آگاه،

تبعیت نکنید.

تا

این شیاطین جنی،

در جان و نفس  شما ،

صاحب غرفه نشوند.

باشد که ،

شما و ازواج شما و ذریت شما ،

امامه عاشقان حق را ذکات ،

و

امام عابدان عشق را صلات،

شوید.

همانا:

امام متقین شوید.

نور عشق و آگاهی،

در چشمان شما بدرخشد.

قرةالعین

در شما تکوین و افاضه شود،

با گوشه چشمی،

ملک و ملکوت را صیر کنید.

پس با اشارتی،

زمین و آسمان را،

در ید بیضاء خود

تکویناً،

تسلیم و تسبیح گویان،

در حال رکوع و سجود،

و سلام

شهود میکنید.

آری:

اینچنین،

ید بیضاء و عصای موسا ،

در شما تکوین می یابد.

آری:

 

أَفَمَن کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ

وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ

کِتَابُ مُوسَى إَمَامًا وَرَحْمَةً

أُوْلَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ

فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِّنْهُ

إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یُؤْمِنُونَ

...

فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ ﴿79﴾

...

یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ

فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَئِکَ

یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً ﴿71﴾

...

وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا

قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا ﴿74﴾ أُوْلَئِکَ

یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا

تَحِیَّةً وَسَلَامًا ﴿75﴾

....

وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً

وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِیًّا

لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ ﴿12﴾

...

 

بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿5﴾

...

 

وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا

وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ ﴿24

...***

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ

وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ لَا یُنصَرُونَ ﴿41﴾

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا

وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ

وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ وَ

کَانُوا لَنَا عَابِدِینَ ﴿73﴾

…***

 

وَإِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ و

َطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ

إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ ﴿12﴾

آری:

 (یس)

"یس"

آری:

تکوین به

یحیا(ی) را،

سلام(س)

می شوی.

همانا:

حی به یقین(ی)،

یقین(ی) به حی،

حق الیقین(ی)،

را

سلام(س)،

میگویی و میشنوی.

"یا سین"

حال یقین(ی)

و

سلام (س)تو به

"حی" شدن

همانا:

"یحیا"(ی)

شدن

است.

آری:

"آل یاسین "

شده ای.

از جمله

"مرسلین"

شده ای.

***

در حال و به حال

بحق رسیده ای .

برای اولین بار،

حال غیر فانی را

حال یقین را،

حق الیقین را ،

رب رضی را،

لبیک  گفته ای.و

در حال،

کتاب مکنون و محفوظ ،

در دست توست.

در توست.

حال توست.

تو هستی.

تو به این

یحیا.

همانا :

نفس  آگاه  به

"حی شدگی"

متحول  شده ای  .

""یحیا""

شده ای.

آری : یحیا (ی)،

را

سلام

(س)،

گفته و شنیده ای.

همانا:

به حال یقین (ی)

آری: (ی)

وارد شده ای.

از حقیقت خودت

یقین(ی) یافته ای.

حالی که  در آن ،

تایید  و سلام(س) روح القدس( عقل قدوس)  را

به

یقین(ی)  ،

دریافت میکنی.

آری:

به حال حی و باقی وارد شده ای.

به عالم باقی،

متولد شده ای.

یحیا

آری:

"ی"

شده ای.

بقا و سلامت(س)، را

در این تولد،

سلام(س) می شنوی.

از حال فانی رخت بر بسته ای.

عالم ملک و تعینات و

تعلقات زود گذر را موت شده ای.

ملکوت باقی و پاک و سالم(س)

در این موت شدگی،

تو را سلام(س) می گویند.

به  حالی بی تردید و

آگاهی و ادراکی غیر فانی،

بر انگیخته شده ای.

" لم یلد و لم یولد " را

تکوین یافته ای.

قلب مطمئن و عقل سلیم(س) ،

همانا:

حال یقین(ی) و رب رضی ،

در این بعثت

تو را سلام(س) می دهند

آری:

عین الیقین( عقل قدوس =رب رضی=آگاهی = روح القدس)،

علم الیقین(   کلمه=عیسا=پسر )،

حق الیقین (   عشق= رحمان و رحیم =ربک الحق=پدر)،

در این بعثت تو را

تسنیم (طین =ذی طو ًی =طور سینین=بلد الامین )می کنند.

و این همه خودت هستی.

آری:

پدر ، پسر، و روح القدس تو هستی.

عشق، کلمه،و آگاهی ، تو هستی.

سنم ملکوتی شده ای.

آری:

به یقین(ی)،

سالمین(س) را،

این روح و جسم حی و قیوم خود را،

این جنتین را،

نبی

میشوی.

بطور تکوینی و بحق. به  خودت

به این

"یحیا"

آری:

"ی"

سلام .

آری :

" س"

میگویی.

آر ی :

"یس"

در تو تکوین یافته است.

سلامی به قامت

" شدن".

همانا:

حی شدن.

"یحیا "

آری:

"ی"

شدن.

از جمله یوقنون (ی) شده ای.

معنای

"و یحیا من حی عن بینه"

در تو تکوین یافته است.

یحیا شدنی،

با نبأ از

حقیقت قیام ، و آمدنْ

عیسا ، محمد ،   موسا،

، همه انبیاء

و

خودت ،

آری:

در حالی که به این

کتاب  عظیم

–همانا :

"عشق" –

در نزد  عقلت .

همانا  :

(حکیم)

تکوین یافته ای .

برای عقلت،

همانا: حکیم

قرآن ، شده ای.

آری:

قرآن حکیم

نزد توست.

و عقلت

همانا:

تو

بر این قرآن

یقین (ی) داری.

و بر این عشق شدگی،

حی شدگی،

یحیا (ی)

شدگی،

سلیم(س)  و تسلیم(س)و

مسلمان(س)

شده ای.

آری :

تو

همانا:

حکیم قدوس،

این

یحیا (ی) را،

همانا:

خودت را،

سلام (س) ،

می گویی و می شنوی.

آری:

"یس"

در تو تکوین یافته است.

عقل سلیم و قدوس .

آری :(عسق)

که تو هستی.

به خودت ندا خواهی گفت:،

""یس. و القرآن الحکیم""

""انک لمن المرسلین""

همانا:

عقل قدسی فعال می شود .

در برگشت از این تکوین،

در حالی که خود

از همنفسی با مریم عشق

قدسی شده ای ،

از چشمه آب حیات تعمید یافته ای ،

به امر و به حسب مقام تکوینی ،

به فعلیت و نام یحیا،

مردمان را تعمید می دهی.

خبر در راه بودن عیسا را میدهی.

این یحیا،

فعلیت همان عقل سلیم همانا: حال یقین در تو است.

فعلیت و تجسم  روح القدس  پیام آور است.

یحیای(ی) مسلمان و سلیم(س) است.

"یا"" سین"

است.

وجهی از تو است،

وجه سلیم و یقین تو،

که بر "حی شدگی" تو  با بینه

تصدیق و تایید و یقین یافته است.

فعلیت  عقل سلیم ،

در تسلیم به

عشق و حی شدگی تو،

و یقین تو به

تکوین  به امر،

"اوحی الیک"

می باشد.

یا سین

تکوین نفس مطمئنه و یقین

و تحقق حال

" یوقنون"(ی)

در ملاقات با

سنم (س) ملکوتی

است.

تجسم حق الیقین

(ی)

و اطوار سینین

(س)

است

تکوین حال وحیانی در  تو است.

یحیا

آری:

(ی)

شده ای.

بر تولد و بعثت و موت خودت،

سلام

(س)

و تسبیح(س)

میگویی و میشنوی.

آری:

یحیا (ی)

در طور سینین(س)

یحیا(ی) با بینه تکوینی ،

و تجسم سالمین(س)،

همانا:

تجسم جنتین،

در خودت شده ای.

( یس)

شده ای.

آری:

""یا سین""

حال تایید و تسلیم به حقیقتی است که .

ربک الحق

به قلبت میدهد.

حال رضا است.

رب رضی است.

این حال ،

یحیای تو میشود.

آمدن تو را از عالم ملکوت،

برای تعمید ملک

با آتش عشق،

خبر میدهد.

آ ری :

( یس)

مقام  تکوین  اطوار ایجابی و بی تردید و یقین در تو است.

همراه با

"قر آن حکیم"

که:

تکوین

مقام عشق شدگی ،

مقام آگاه شدگی ،

و

تنزیل عزیز الحکیم

در تو می باشد.

آری:

همراه با:

قرآن حکیم

که

برای  عقل قدوس تو

قابل خواندن (قرآن) است،

و

قر آن مبین و

کتاب مبین برای مومنین

است،

به خودت می گویی:

" انک لمن المرسلین"

آری:

تو بر صراط مستقیم

عشق و آگاهی

صیر میکنی، و

از جمله رسو لانی.

آری ...

""یس  و القرآن الحکیم انک لمن المرسلین""

"علی صراط المستقیم التنزیل العزیز الرحیم"

پس،

به اذن رب رضی

که رضامندی حق است.

همانا:

به اذن ربک الحق،

همه انبیا  را ،

در  این احوال

همانا :

در این " طور سینین"

ملاقات میکنی .

خودت شده ای.

قرآن حکیم،

خودت شده ای.

مقام یقین،

خودت شده ای.

من الیوقنون ،

مقام تکوینی تو است.

علم الیقین،

عین الیقین،

حق الیقین،

"صفات تکوینی" تو است.

"مقام حی شدگی "

تو با بینه است.

"لم یلد و لم یولد "

را مصداق و تصدیق شده ای.

"یحیا"

اسم تکوینی تو شده است.

غیر از تو کسی مصیر این کلمه  نیست.

تکویناً

"لم یکن له کفواً احد "

را به حق الیقین،

ملاقات  می کنی.

همه اسرار خلقت

تکویناً بر تو ، نباء میشود.

صیر تکوینی همه انبیاء ،

بر تو مبین شده است.

همانا:

تجلی  همه انبیا تو هستی.

آری:

تو از جمله رسولان شده ای.

همه آنانی که،

تکویناً و به  علم الیقین ،

به خود گفته اند و شنیده اند،

که:

آری=بله=یس=

یقین سلام=

یحیا سلام=

"یا سین"

و به  عین الیقین دیده اند که:

قرآن حکیم شده اند.

هفت مثانی شده اند.(بیان خواهد شد)

همانا: به حق الیقین

همه انبیا ء  را  در خود و مثانی خود دیده اند.

آری: به حق الیقین و ،

رضامندی بحق،

ندا سر داده اند.

که:

همه انبیاء شده اند.

آل انبیاء شده اند.

"آل" همه آنان که :

"یا سین"

گفته و شنیده اند،

آری:

"آل یاسین"

شده ای.

آری:

ادامه دارد......

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

25/7/89

rroshanaa@gmail.com

search rroshanaa  in google

http://s3.picofile.com/file/7555559993/8.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8108740526/13_09.jpg

http://s5.picofile.com/file/8108871142/13_009.jpg

http://s5.picofile.com/file/8108740526/13_09.jpg

http://s3.picofile.com/file/8231867084/313_000097.jpg

 

 

 

 

 

آن مصلی جز صلات عشق نیست جملگی در عشق آنجا زنده اند

آن مصلی جز صلات عشق نیست

 جملگی در  عشق آنجا زنده اند

***

 

مست مستم ساقیا ,*

پیمانه کو*

آن شراب دلبرو مستانه,*

 کو

مست مستم ساقیا,*

 جامی دگر*

تا بمانم مطرب و فرزانه ,*

کو

*من در این سر ,

مستم و دیوانه ام

*اندراین بر,

زعاقلان بیگانه ام*

بلبل ام,

*صاحب دل ام , فرزانه ام

شعله ام , شمع ام, *

گل ام, پروانه ام*

عاشق ام بر*

 عشق این دیوانه ها*

شاهد ام بر*

 نور این فرزانه ها*

ساقی ام من*

 بر در  میخانه ها*

باقی ام  بر *

*ساغر و پیمانه ها

عاقلان,*

دیوانه ها عاشق کش اند*

عاشقان را*

با دم عشق می کشند*

چون که عاشق کشته شد*

در دام عشق*

زان پس او را*

تا ثریا می کشند*

در ثریا*

عاشقان کی مرده اند*

عشق را با خود*

مصلا برده اند*

آن مصلی*

 جز صلات عشق نیست*

جملگی در عشق*

آنجا زنده اند*

هر که در عشق زنده شد*

جانانه است*

عشق گشت و,*

دلبری فرزانه است.*

عاشق و معشوق ها*

عشق اند و بس*

  عشق  آغاز ی ست*

کو پایانه است*

عشق در پایانه ,*

مستی می کند*

عاشقان را*

غرق هستی میکند*

زان پس اندر موج  هستی*

خویش را*

لخت و عریان, خود*

*دو دستی می کند

*لخت و عریان گشته

وانگه,نیست را*

روشنا *

در لام هستی می کند*

من عدن را*

دیده ام در روشنا*

عشق را عریان و*

لخت اش ربنا*

از عدم آرم*

شراب عشق را*

می فشانم

*در دهانی آشنا

بشکنید شیرین دهانان*

بشکنید*

عشق نوشید*

موج غم را بشکنید*

غصه هاتان*

قصه و افسانه است*

جام می گیرید و*

جامه بفکنید*

سوی عشق آیید*

در بزم عدم*

لخت و عریان*

عشق نوشید, دم به دم*

حوریان و آن غلامان

*در عدم

فارغ اند از

پرده داران*

بیش و کم*

فارغ از این نفخه ها*

حوری شوید*

فارغ از این لحظه ها*

نوری شوید*

فارغ از این*

عقل زنبوری و غم*

شاهد آن "لا" ی*

ذوالنوری شوید*

 

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

24/9/91

Search rroshanaa on google

http://s1.picofile.com/file/8101990842/313_101.jpg

http://s5.picofile.com/file/8112361176/313_0101.jpg

http://s5.picofile.com/file/8136272934/313_00101.jpg

http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg

http://s5.picofile.com/file/8163443526/313_000101.jpg

http://s6.picofile.com/file/8230883526/313_00000101.jpg

http://s6.picofile.com/file/8230931442/2016newyear.jpg

ناصر طاهری بشرویه 

 

تکوین تو به  طور سیناء

( طور سینین)

تکوین تو به طائر سدرة المنتهی

تکوین تو به سنم

 همانا : صنم ملکوتی

همانا: احسن الحال

همانا: زبور قدسی

تکوین به "لم یکن له کفواً احد"

***

آری:

در  مصیر

حم. عسق" "

و تکوین به

عشق و آگاهی

بحق  "سلامت" خود را .

آری :

" س " را

ملاقات میکنی.

 منصرف از

 تما می صفات و تعینات شده ای.

عقل تو

تسلیم"،"

آ ری :" س"،

قلب تو

سلیم"،"

آ ری:"س" ،

نفس و نفس(دم) تو

 مطمئن، آرام و

 "سکینه"

آری:"س" ،

طین  ، طینت ،

 مزاج

 و نفسهای تو

خالص و زلال و روان  و بی طغیان (ط)

همانا:

تسنیم""

آری:"س"

میشود.

بر  این

خوش صیرتی  ،

 خوش ذاتی ،

بی طغیانی(ط)

 خوش نفسی

همانا: بر این

"سنم"

آری :

"س"،

سبحان

آری :"س"، 

سجده" ."

آری :"س"،

  درود و

سلام"،"

آری:"س"

می کنی.

بر دستان و

 آستان 

سنم ملکوتی""

 بوسه میزنی.

  برقدر و منزلت تمام جوارح خود،

 آگاهی عاشقانه و

علم الیقین

 می یابی.

اشک آگاهی،

 از چشمانت جاری میشود.

آری:

اینچنین  در 

محراب عشق و آگاهی،

بر   تربت پاک  خود،

هما نا :

 طین   و طینت سالم  خود،

صلات و صلوات  میگویی.

" سعه صدر "

آری: "س"،

 می یابی.

با صدق و خلوص ،

  و عاشقانه،

در زمره

مخلصین له الدین حنفاء" "

تکویناً

تجسم عشق""

 می شوی،

همانا:

معشوق حی و باقی را،

ساقی جانانه را،

راضیةً مرضیةً،

به عین الیقین شهود میکنی.

حق الیقین را،

رب رضی را،

  این نعیم را،

که

 تکویناً،

" خودت" شده ای،

به عین الیقین،

 شهادت می دهی.

آری:

معنای

" من عرفه نفسه فقد عرفه ربه"

در تو تکوین یافته است.

آری: تو

 به طین و تربت پاک و سالم خود،

به "ذی طوًی"

به این وادی همانا: حال همانا: طور (ط) بی تردید و بی طغی (ط)

 همانا: قیم و مطهر

هما نا:

به طومار آسمانی،

 کتاب و طومار ملکوتی ،

همانا:

صحفًا مطهرةً ، فیها کتبُ قیمةُ""

آری:

به

"سجلّ"

ملکوتی

آری:س،

منقلب می شوی.

 چه "حسن مآب"ی.!

طوبی شده ای. طغی را هوا شده ای( بیان خواهد شد)

اطوار را طور شده ای

احوال را حال شده ای

طغی را طو بی شده ای

طه شده ای ( بیان خواهد شد)

  آسمان عشق و آگاهی را

 طی و طواف میکنی.

رکوع ، قعود و سجود خود را ،

صلات و صلوات میشنوی.

خود را در زمره مسجودین

آری:"س "،

تمیز میدهی.

بر ید بیضائ خود بوسه میزنی

  تمام ملایک، قوا و جوارح ات

 تکویناً،

 تو را سجده

(آ ری: "س")

 میکنند.

تو نیز،

خود را تسبیح

(آری: "س")

 میکنی.

آری:

بر دستانت بوسه میزنی،

لباس انس و جن ،در افکنده ای.

خود را،

در روشن ترین ،

نورا نی ترین ،

تکوین "مکانی زمانی"،

در" بهترین سرشت" خود

همانا:

 "بهشت"

آری:

 در شرقی ترین نقطه بهشت

در شادی ،  آرامش و رضایت محض

فی

عیشةٍ راضیةٍ" "

همانا:

در" علیّین"،

مکتوب و مرقوم میبینی.

 به احسن الحال متحول شده ای.

"مالک یوم الدین" شده ای

 "تجسم عشق" شده ای.

آری:

در عدن ،

در "سدرة منتها"،

آری:

س"،"

 همانا:

در طور سینین (س + س+س+ ...)

وارد شده ای.

"سنم"

 (صنم تکوینی و ملکوتی)

شده ای

در طور" اطوار سنم" خود،

 وارد شده ای.

آری:

طور سینین" "

شده ای.

"سنم "شده ای.

"ماه" شد ه ای.

سیناء" شده ای."

"نو ر " شده ای.

روشنا" شده ای."

مبارک" شده ای."

طور" شده ای."

"معبد" شده ای.

"طور سیناء" شده ای.

پر برکت" شده ای."

طور سینین" شده ای."

آری:

طور سینین"

 جایی ست که خودت را"

 به عین الیقین می بینی.

نعیم تو،

یقین تو،

حق الیقین تو،

همانجاست.

ربک الحق، 

نور ایزدی،

نور هدایت،

 همانجاست.

آذر گشسپ،

فر ایزدی ،

برهمن ،

همانجاست.

صو معه و مسجد

 دیر و کنشت ،

 همان جاست.

 ساقی و میخانه ،

بت و بتخانه ،

سا غر و پیمانه،

معشوق جانانه،

همانجاست.

نفس و نفس(دم)،

هوای  بی هوس،

هوی بی نفس(دم)،

های بی قفس ،

هیو لای بی تو کس،

همانجاست.

کوه نورانی و مبارک

طور سیناء ،

همانجاست.

آری:

ربک الحق

همانا:

لم یکن له کفواً احد" "

هم،

 آنجاست.

تو" هستی."

"اطوار سینین"

 تو هستی.

***

طس

همانا: طور سینا

تو هستی

آری:

در ملاقات با نفس ملکوتی

همانا:

درملاقات با خودت،

طین و تربت پاک و

سالم (س) را،

عقل قدسی و

تسلیم (س) را،

قلب

سلیم(س) را،

سکینه(س) قلبی را

تکوین به،

سجلٌ(س)، و سجٌیل را

سجود(س) ملایک را،

تسبیح(س) ربک الحق را

قرآن ذی ذکر و،

سعه(س) صدر را

مزاج تسنیم را 

تکوین به

سنم(س) را،

طائر سدرة(س) المنتها  را،

تکوین به کلمه را،

تکوین به عدم را،

تکوین به دم را،

تکوین به آدم را،

تکوین به عشق را

تکوین به،

طائرکم " را"

تحیة و سلام (س) 

میگویی و میشنوی

در.

این احوال و اطوار تکوینی، 

رکوع و قعود ،

سجود و سلام (س-س)میکنی.

این

طور (ط)-" سینین"(س)) ،

این

"طاسین"

مصیر الی الله است..

حال و طور قدسی است. .

مزاج و طینت سالم  است..

آری:

طس""

است.

نان عیسایی است.

جسم  سالم است.

تربت مقدس ا ست.

حال  و طور سالم (طس) است.

طور سیناء است.

آری:

"طا"" سین"

است.

همانا:

تجسم حی و قیوم تو است.

بستر

نان و شراب مسیحایی ،

جسم و جان،

و حال سلامت و مبارک در توست.

طین و طور "سالمین" توست.

جنتین" باقی توست."

نهر ها و شریانهای حیات در بستر آن جاری  می باشند..

در آن جایگاه استوا ،

در آن افق اعلی

سکنا،

و تسکین (س)  میگیری. 

بحق ،

سجلٌ و سجیل(س) تو ،

همانا:

لوح "وحی"

حال بقاو حی شدگی تو ،

آری:

یحیای" تو"

می شوند..

به این سجلٌ

همانا:

" زبور قدسی"

در قلب  ،

در این وادی مقدس ،

تکوین  می یابی.

آری:

در این

طین سالم،

طین ملکوتی ،

این

  تین در ملکوت

دراین مزاج و طینت سالم

در این

" تسنیم"

در این وادی

ذی طوًی""

این

زیتون ملکوتی

در این

طور سینین(س _س_س)

همانا:

در زمره سالمین،

آری : س

در بهترین  حال،

آری :

در احسن التقویم،

جنتین""

خود را ،

تکویناً ملاقات میکنی.

طائر سدره المنتها شده ای،

"طا سین" شده ای،

به سدره المنتها،

به عدن،

به فعلیت محض ،

منقلب شده ای .

این  جایگاه  و شهر  ایمن   را

همانا:

 این  "بلد الا مین"  را

باز  می یابی..

آری:

در می یابی  که ،

در این  شهر  جای داری.

در این  احسن الحال "حل" شده ای..

در این" بلد الامین"، "حل" شده ای.

آری:

" انت حل بهذاالبلد"

و همانا:

هذا البلد الامین" را"

تکویناً ،و به عین الیقین

ملاقات می کنی

خاستگاه توست

که  تو هستی در بهترین حال

آری:

از سفلی ، به علیا،

از ملک به ملکوت،

صیر میکنی..

آری:

"التین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الامین لقد خلقنا الانسان فی احسن التقویم. ثم رددنه اسفل سفلین. الا الذین امنواو..."

آری:

طس""

عقل و جوارح ،

تسلیم به عشق شده،

در تو است..

همان

تربت پاک و سالم توست..

حال سلامت  توست..

او را

تکویناً، میبینی..

طائر " سنم قدسی" شده ای..

طا سین شده ای..

طائر "سنم خودت" شده ای..

آری :

به "طائرکم" تکوین یافته ای..

در چشمه آب حیات،

به مدد نفخه عشق،

در چشمه زمزم،

دم به دم و دمادم،

شسته می شوی.

آری:

طا سین

طور و حال

تسنیم و تزکیه

در تو  است..

حال بی تردید و  بی وسو اس است.

حال یقین است.

حال رضا، است.

دمادم این حال را ،

بر خودت یاد آور می شوی.

دمادم این نفس مطمئنه را،

نفس(دم) میکشی..

ذکر می گویی..

این حق الیقین را،

صلات و صلوات،

می شنوی..

دمادم خود را  تسبیح می گویی..

آری:

دمادم خود را می خوانی و

خود را می شماری..

همانا:

طس

آیات لوح مقدس ،است.

تورات است..

اسفار کتاب سلامت توست.

احوال و اطوار سینین توست..

عقل سلیم و قدسی ،

که همان حکیم است،

برایش قابل خواندن (قرآن) است.

طین پاک و سلامت است که،

در طین همه موجودات،

بطور تکوینی هر لحظه،

از صو رتی یه صورتی ،

از طوری به طوری دیگر،

تکوین و تبیین می یابد.

ذات الصور است.

حق الیقین است.

مقام" استوا"  و

" عرش اعلی،

است.

آری:

آیات تکوینی،

قرآن کریم،

و

آیات کتاب مبین،

است.

آیات کتاب "ذی ذکر" تو است.

آیات کتاب" تز کیه" تو است..

آیات کتاب "احوال یقین" تو است..

آیات کتاب" اطوار سینین" تو است..

آیات لوح  طور سینا است..

آیات کتابی مکنون است..

آیاتی قابل خواندن ،

آری:

آیات قرآن،

برای عقل قدوس

همانا:

روح القدس""

است..

و

آیات کتابی مبین ،

برای مومنین است..

آنان که،

در مصیر

تکوین به قرآن ذی ذکر

تکوین به عقل قدوس

و تزکیه نفس،

عاقبت،

به

حق الیقین""""

تکوین می یابند.

آری..

"طس تلک آیات القر ان و کتاب مبین. هدی و بشری للمومنین.الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم بالاخره هم یوقنون"

آری:

******

طسم

همانا:

"طا-سین-میم"

طائر- سدره –منتها

طور-سینای-موسا

طور-سینین-محمد

آیات کتاب مبین ،

تو هستی.

تین است.

زیتون است.

اطوار سینین است.

تجسم طین و طینت قدسی

همانا:

تربت پاک است.

وادی

" ذی طوًی "

است.

آری:

 

عقل سلیم و قدوس،

همانا:

عقل حکیم،

اطوار سینین (طس)تو را،

مبیند و مبین(م) میکند.

آنچه قدوس حکیم ،

از طور سینین تو،

بر  تو ( محمد.محسنین-مومنین- مرء- میم)

بر لبان (صوت لب –میم ) تو

جاری و مبین (میم) کند.

شرح

اطوار(ط) سینین (س)  تو  است ،

که موسایی ، محمدی، مبین و مرئی(م) میشود.

(آری : طسم).

طور سینین محمد است.

طور سینای موسا است.

طور سینین(طس)،

مؤمنین و مؤمنات(م)،

محسنین(م)،

است .

اطوار سینین(طس)

است که،

مبین(م)  میشود.

متجسم(م) میشود.

مکتوب(م) میشود.

طین و طینت سالم موسا است.

طسم" است."

لوح فرامین ( آیات) آسمانی موسا است.

تورات است.

طین و طینت سالم(طس) است،

که تکویناً بر تو مرئی(م) میشود.

سبحان ، سجده ، سلام،

رکوع و قعودی به

ربک الحق" است."

آری:

"طوی" یی ،(طوایی)

در مصیر،

تکوین تو به،

"سا لمین"

و ورود تو به،

"جنتین"

است.

تو،

طائر(ط) سدره(س) منتها(م)

شده ای.

طا-سین-میم""

شده ای.

طوبا شده ای .

از صفات فانی ،

تکویناً تزکیه شده ای.

یحیا شده ای.

این بیٌنه تکویناً،  در تو

وحی شده است.

تکویناً، و بالبیٌنه

حی شده ای

همانا:

این بیٌنه،

آیات کتاب مبین است.

آری:

کتاب،

تو هستی.

نفس  و

نفس(دم) تو

است.

و

آیات،

اطوار تو هستند.

که

برای عقل قدسی،

قابل خواندن ( قرآن ) است.

بدون خستگی ،

با گشاده نفسی،

با نفسی مطمئن،

بر لب جاری و مبین می کنی.

آری:

عقل حکیم و قدوس

 میگوید:

" لعلک باخع نفسک.."

آری:

شدید القوا شده ای.

همانا:

به عین الیقین

این بیٌنه را شهود کرده و

به علم الیقین

و بدون خستگی نفس

آن را مبین میکنی.

آری:

هرگاه

این حقیقت ملکوتی،

در فلب  عاشقان حق،

به اذن رب رضی ،

بطور تکوینی،

نازل شود.

گشاده نفسی و آرامشی بحق ،

در آنها تکوین می یابد.

عقل آنها خاضعانه تسلیم و

مسلمان میشود.

آری:

طسم

تربت و طین سالم است.

"طس" است.

همان لوح مقدسی است که

با

ریختن آب آگاهی بر آتش جهل،

تعمید در آتش عشق،

خاموش شدن فتنه ها در سینه ات،

آن را تکویناً

مرئی،

متجسم و مبین

(میم)

میشوی.

موسا می شوی.

محمد میشوی.

میوه و منتهای شجره طیبه را،

مرقوم و منشور میشوی.

طائر سدرة المنتهی میشوی.

آوای بهشتی سر می دهی.

سرود عشق و آگاهی می سرایی.

پیامبر عشق و آگاهی می شوی.

آری:

"طسم"

آوای

شعله های عشقی پاک و مقدس است،

در نیستان وجودت.

امواج

شرابی طهور  است،

در پیمانه نسوجت.

انوار

شهاب های آگاهی است

در آسمان ملکوتت.

" آتش عشق"

تنها آتشی بی شعله ،است

که

نمی سو زاند،

زنده میکند.

آری:

آیات و نشانه های این

طین سالم(طس) را

همانا:

تجسم این ،

حال و طور ( ط ) سالم ( س ) همانا:(طس) را

که

در آتش عشق تعمید یافته و

حال طغی ( ط ) در آن هدی و هوا ( طه) شده  است،(بیان خواهد شد)

تکوبناً و

بحق الیقین،

ملاقات  و مبین (م)

میکنی.

آری:

طسم""

لوحی  است، که

موسا(م) از طور سینا (طس) با خود آورد.

همانا: لوح, موسا است. همانا: لوح , تو هستی.

که در آن احوال و اطوار و طغیان ( ط) نفس را سکینه ( س) شده ای

آری:

سجلٌ ملکوتی است.

صحف آسمانی است.

کلام ربک الحق است.

کلماتی است که

انوار عشق،

در قلب و دل موسا

وحی" و  "حی" "

کرده است.

طسم

طور سینای موسا(طسم) است.

طور سینین محسنین(طسم) است

طا سین میم"   "

است.

طلوع  و ظهور سنم آسمانی است.

"طوی" ی(طوای)

انفاس و طائران عرش قدسی و ملکوتی است

بحق، خاموش کننده ،

"طغی" ی(طغای) فرعونیان،

در  فرش ملکی و زمینی است.

آری:

طسم

تکوین تو به سالمین است.

تمکین تو در جنتین است.

تنزیل حق الیقین در تو است،

تحویل  و تبدیل جوارح و چوبدستی موسا،

به

ید بیضای  رب العالمین است

سِفر" های کتاب تورات مبین است ، "

طائری سنم ،

در انفاس مرسلین است.

طائری آسمانی و وحیانی،که

بر انفاس و اعناق هر مومنی  فرود آید.

خشیت الهی و ملکوتی در وی تکوین می یابد.

طین او،

وادی " ذی طوًی ".

احوال او،

"اطوار سینین" .

نفس و نفسهای  او،

"طائر سدرة منتها"

و "شدید القوا"

میشود.

آری:

نفس او،

در بلد الامین،

در عدن،

ساکن می شود.

نفسهای او،

آرام و قرار میگیرد.

و همانا:

در تحویل و تبیین

این حال ملکوتی،

این طور و طومار اسمانی،

این حال نبأ،

این نبوت،

خستگی در نفس و نفس(دم) او صیر نمی کند.

آری:

طسم تلک آیات الکتاب المبین

لعلک باخع  نفسک الا یکونوا مومنین

ان نشا تنزل علیهم من السماء ایه

فظلت اعناقهم لها خاضعین

....

طسم تلک ایات الکتاب المبین

نتلوعلیک من نباء موسی و فرعون بالحق

لقوم یومنون

 

آری:

ادامه دارد.......

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

20/7/89

Search  rroshanaa on google.com

http://s5.picofile.com/file/8108410976/13_08.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8108527734/13_008.jpg

http://s5.picofile.com/file/8108527734/13_008.jpg