من آن روز بودم ، مرا یار بود
ندیدم کسی ،کو ز اغیار بود
****
من آن روز بودم
که روزی نبود
فضا را نه ناری،
نه نوری نبود
همه آسمان و زمین ،
آب بود
همه خاکیان را،
یکی خواب بود
من آن روز بودم ،
که پرراز بود
همه آفرینش،
یکی راز بود
من آن روز بودم،
که موجی نبود
نه بالا ،نه پستی،
اوجی نبود
من آن روز بودم ،
که سرما نبود
به جز حالتی،
هیچ گرما نبود
من آن روز بودم،
دهانی نبود
نه اسمی نه فعلی،
کلامی نبود
من آن روز بودم ،
که گوشی نبود
نه خنده نه گریه ،
که هوشی نبود
من آن روز بودم ،
مصاعب نبود
نه انس و نه جن و
عجایب نبود
من آن روز بودم،
عبوری نبود
نه لیلی نه مجنون ،
غروری نبود
من آن روز بودم ،
مرا یار بود
ندیدم کسی ،
کو ز اغیار بود
من آن روز بودم ،
که الله بود
نبودی به جز او،
که لله بود
من آن روز بودم،
که اسرار بود
به جز نای و نی،
صوت
بسیار بود
بزد موج،و
در موج، نایی نمود
ز نایش چو بگذشت،
نی را بسود
چو نی سوده شد،
این نیستان نمود
نفیرش،
جهان را گلستان نمود
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
search rroshanaa on google.com
http://s4.picofile.com/file/7931369137/313_16.jpg
http://s5.picofile.com/file/8127364826/313_016.jpg