یک لحظه, نوری روشنا* از تیرگی هایم ربود*
****
وقتی که, هستی را خدا*
عین عدم, می آفرید*
وقتی که چشمان مرا*
چون چشم خود, رعنا کشید*
وقتی خدا, ناز مرا*
نزد ملائک می خرید*
یک لحظه, اشک آگهی*
از نور چشمانم, چکید*
دیدم که عاشق گشته ام ,*
عشق گشته من را آگهی*
من عارف از خود گشته ام,*
عقل, بی خبر, در ابلهی*
من بودم و دم بود و هی*
من پیر و من سلطان و کی*
گردیده ام در نای و نی*
امروز و فردا ها و دی*
یک لحظه ارباب وجود*
با قطره ای, اشکم سرود*
یک لحظه, نوری روشنا*
از تیرگی هایم ربود*
در دم که آگاهی شدم*
شیطان, به دستم بوسه کرد*
قلبم , مقرب تر شد و*
خود آن خدا را بوسه کرد*
آری که من عشق بوده ام *
عشق بوده من را آگهی*
من عاشق خود بوده ام *
خود عاشق حور و پری *
من بودم و دل بود و نی*
ساقی , شراب و جام می*
شوریدم اندر نای و نی*
شرح دل و اسرار می*
مست وخراباتی منم*
حور و سما واتی منم*
عشق ام, شراب ام, مستی ام*
حق را نشان ام, هستی ام*
من حی و قیوم ام به عشق*
حق گویم و رویم ز عشق*
من ریشه ها یم دیدنی ست*
گل واژه هایم چیدنی ست*
بر دفتر و اوراق دل*
تابیده ام , حق دیدنی ست*
رو سوی دل, حق را ببین*
یک دم, بر ساقی نشین*
خور باده ای هوش آفرین*
مستی حق بین را ببین*
آن صورت حق آشناست*
بی پرده است و روشناست*
اندر دل و قلب شماست*
می گردد و نور خداست*
نوری که, در جام شماست*
حوری که, هم نام شماست*
آئینه دار هستی است *
آگاهی و عشق و صفاست*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
30/10/91
Search rroshanaa on google.com
http://s3.picofile.com/file/7628806662/1106.jpg
http://s1.picofile.com/file/7628806020/106.jpg
http://s3.picofile.com/file/7628806662/1106.jpg
http://s1.picofile.com/file/7628806983/1066.jpg
http://s5.picofile.com/file/8102610418/313_106.jpg
http://s5.picofile.com/file/8130533926/313_0106.jpg
http://s5.picofile.com/file/8143815918/313_00106.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
http://s8.picofile.com/file/8306191218/roshana96_6_21.jpg
من اهل وفا بودم , من عشق و صفا بودم
زاندیشه رها بودم , من مشق خدا بودم
( روشنا )
***
من باد ام و من آب ام
بال و پر آفتاب ام
در خواب ام و در تاب ام
لولی وش مهتاب ام
من آتش و من خاک ام
یال و بر افلاک ام
می دوزم و می چاک ام
خنیاگر دل پاک ام
من آدم و ذی جودم
موجودم و مو جودم
زآغاز ازل بودم
پایان غزل ، عود ام
هم موسی این رود ام
دردانه و مسعودم
هم انس ام و جن بودم
ابلیس ام و مسجود ام
من عشق نظر باز ام
پایان ام و آغاز ام
من دلبر طناز ام
گنجینه هر راز ام
من کلمه و سجیل ام
من عقلم و انجیل ام
فرقان ام و تنزیل ام
قرآن ام و جبریل ام
من اهل وفا بودم
من عشق و صفا بودم
زاندیشه رها بودم
من مشق خدا بودم
عاشق به وصال ام من
فارغ ز خصال ام من
در بزم جمال ام من
در عزم کمال ام من
من طائر احوال ام
من بخت ام و اقبال ام
سیمرغ سبک بال ام
آگه ز پر و بال ام
نوری به دلک دارم
حوری به فلک دارم
غربیل و الک دارم
صیری به ملک دارم
شور است همه بارم
عشق است همه کارم
من عاشقی سالار ام
معشوقهء دربار ام
می ریشم و می ریشم
من میوه پر ریش ام
می مات ام و می کیش ام
من مست دل خویش ام
هستم زازل هستم
من تا به ابد مستم
دم هستم و دم هستم
یک دم ز عدم جستم
ابریق نفس ها ام
از خود به خدا راه ام
من شاهد و آگاه ام
لولی وش درگاه ام
من رند خودآگاه ام
خورشید ام و در ماه ام
با ابر ام و در چاه ام
در صبح و سحر گاه ام
من مست ام و من مست ام
من مستی هر هست ام
من هستم و من هستم
من هستی سر مست ام
بالا یم و در پست ام
پنهان ام و در دست ام
لاحول و لا قوه
الا که خدا هستم
***
ناصرطاهری بشرویه ... روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google.com
http://s2.picofile.com/file/7974481505/313_53.jpg
http://s5.picofile.com/file/8113327792/313_0053.jpg
http://s5.picofile.com/file/8132682500/313_00053.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
http://s5.picofile.com/file/8167766134/313_000053.jpg
http://s8.picofile.com/file/8305998692/nas1ok.jpg
من دل ز لا وا داده ام , دل را به الا داده ام
من کوس رسوایی زنم , رسوا تر از بیش ام, بیا
***
در بازکن،
ای ساقیا
ای ساقی جانم
بیا
دل ,
باده نوش جان شده
ای جان جانانم
بیا
من خواب و
بیدارم، بیا
مدهوش و
هوشیارم، بیا
عشقم بده،
شورم بده
ای جام پنهانم
بیا
من عشق
می بویم بیا
من شور
می جویم بیا
یوسف در این
کویم بیا
فرهاد این
کوهم بیا
من عاشق
روی تو ام
ساقی دل جویم
بیا
من عارف هوی تو ام
گیسو ی آن موی ام
بیا
من دل ز لا
وا داده ام
دل را به الا
داده ام
من کوس رسوایی زنم
رسوا تر از بیش ام
بیا
گر زاهدان
لعنم کنند
هر گز
نیندیشم بیا
گر عاقلان
تیغم زنند
از عاقلان
بیش ام
بیا
گر عارفان
نیشم زنند
با عارفان
خویشم بیا
گر جنگ فقر و
اغنیاست
نی شاه و
درویش ام بیا
من کافر و
مومن نیم
من خویش
بی خویش ام بیا
بر منبر و
بر گنبدان
معشوق اندیشم
بیا
در مسجد و
در خانقاه
مسجود درخویشم
بیا
من قبله ام
میخانه است
هی باده
می نوشم بیا
من بی قبا و
جامه ام
من زهد
نفرو شم بیا
من شاهد و
فرزانه ام
شوری فراهوش ام
بیا
من روشنای عالمم
در عشق
می جوشم بیا
***
ناصر طاهری بشرویه... روشنا
Search rroshanaa on google.com
rroshanaa@gmail.com
http://s3.picofile.com/file/7965776234/313_48.jpg
http://s5.picofile.com/file/8119163026/313_048.jpg
http://s5.picofile.com/file/8139800350/313_0048.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
http://s5.picofile.com/file/8166058792/313_00048.jpg
http://s9.picofile.com/file/8305240176/rroshanaa96_6_10.jpg
http://s9.picofile.com/file/8305241418/rroshanaa10_6_96.jpg
زاهدان , آن گنبدان را بشکنید
موبدان , خود آن چلیپا بفکنید
***
من چه گویم
عشق ورزی چون شده
لیک گویم
جام دل پر خون شده
من ندانستم
که دل پروانه وار
عشق در سر دارد و
مجنون شده
من ندانم
کوه و صحرا چون شده
لیک دانم
شهر ما مفتون شده
من ندانستم
که مفتی های شهر
دین و دنیا خورده و
مامون شده
حاکمان در پرده بینم
خوش نشین
ریش هاشان
رفته است تا روس و چین
با قراولهای
مست و نقره بین
تیغ هاشان
میکند فتح المبین
آن "بله گویان"
خدمت بر جبین
چون مترسک گشته بر,
اهل زمین
از چه گویم
از چه نالم، ای خدا
خود نبودی
لحظه ای از من جدا
جاهلان ، بر منبر و
در قصر ها
ظالمان ، در چکمه ها
بر اسب ها
آری، اندر دورها
نزدیکها
نی اروپا
نی که در امریکها
نی ریاض و نی فلسطین
اورشلیم
یا مدینه یا به مکه
مستقیم
هم در ایران شهر تهران
در وطن
کی تو خواهی کرد
دنیا بی فتن
"قاضیان حکم"
کی عادل شوند
"حاکمان ملک "
کی قابل شوند
آری آری
نیک گفتی آفرین
ترک دنیا کرد
باید نازنین
من نگویم
ترک دنیا چون کنی
لیک گویم
غصه ها بیرون کنی
غصه ها ، بیرون نگردد
ای غمین
تا نگردد عشق را
عقل ات یقین
آن یقین عقل ,
روح القدس بین
نی همان عقلی که
چشمش بر زمین
در یقین با عقل
بینی لامکان
در یقین با عشق
گیری لازمان
در یقین بی گوش
صوت ات نام او
با یقین بی صوت
حرف ات وحده هو
وحده هوی این یقین
یک دم بود
با همان یک دم
دمادم "دم " بود
آری آری دم به دم
با "دم " تویی
آری آری
چشمه زمزم تویی
قبله عالم تویی
آدم تویی
مرسلین و
مهدی خاتم تویی
چشمه زمزم
دمادم زمزم است
مهدی خاتم
دمادم خاتم است
هان کجایید
چشمه ها ، پر آب شد
هان بیایید
قلب ها سیراب شد
هان کجایید
تیرگی در خواب شد
روشنا آمد
افق محر اب شد
زاهدان
آن گنبدان را بشکنید
موبدان
خود آن چلیپا بفکنید
عابدان
آن سجده ها را تا زنید
عارفان
خود عقلها را پا زنید
عشق آمد، عشق آمد
وحده هو
حور آمد، حور آمد
حبذو
عشق آرید، عشق آرید
یک کلام
"نور"ها، بی عشق "نار"ند
والسلام
ناصرطاهری بشرویه
(روشنا)
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google
rroshanaa@gmai.com
http://s3.picofile.com/file/7982602575/313_65.jpg
http://s5.picofile.com/file/8151593418/313_00065.jpg
http://s9.picofile.com/file/8294756550/96_election.jpg
سال ها , خود حال ما , نوروز , حول حال ما
یادگار کهکشان , در یادگاه روح و جان
***
حال ها, دارد بیان,
از عاشقان و دلبران
سال ها دارد نشان,
از عشق های بی کران
سال ها , خود, حال ما ,
نوروز , حول حال ما
یادگار کهکشان ,
در یادگاه روح و جان
حال های ما جوان
در خاستگاه لازمان
بارهای ما روان,
در بارگاه لامکان
در سریر مهرگان
بینی تو خود را, جان جان
چون تو گردی جان جان
هستی به چشم جان, عیان
جان جانی و جوان
هم,هست باشی, هم نهان
دلبر و دل گشته ای
صاحب دمی , با قلب و جان
هان: دمی, در یکدمی
گردی تو , انوار جهان
هم دمی , هم همدمی
عشقی در آغوشی, نهان
عاشقی ,عشقی ,
تو معشوقی,
هم آگاهی ,بیان
صورت بی صورتی,
هستی به مه جویان, عیان
آری: خورشیدی و
هستی ماه را نور المکان
صبح آغازی و
پایان شبی , عین الزمان
هم "نو"ی , هم کهنه ای,
هستی به خود,صاحب زمان
هم نویدی, هم تو عید ی,
گشته ای , صاحبقران
در خود آ , تا خود ببینی
روز و ایامی , دوان
هم شب و هم ماه شب
خورشید تابانی , زمان
در خود آ, تا خود ببینی
خواب و بیداری, جهان
مست و هشیاری و جانا,
مست هوشی , مست جان
بر خود آ, تا خود ببینی,
قبله گاه عالمی
آن خدای آسمانی,
سر پنهانی , عیان
هم نبی و هم امامی
خود سجل عالمی
هم تو طومار سرشتی,
جان جانی, جان جان
شاد زی, ای روح شادی
در زمین و آسمان
جمله اسمای دو عالم
از تو دارد روح و جان
***
ناصر طاهری بشرویه ... روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
http://s8.picofile.com/file/8290004768/1396newyear.jpg