رخ از سجاده برچیدم , دل ودلدار بگزیدم*
چو بریارم نظر کردم , همه سجاده او دیدم*
( رهبر معظم و روشنا )
****
رخ از سجاده،
بر چیدم*
دل ودلدار
بگزیدم*
چو
بر یارمنظر کردم*
همه سجاده ،
او دیدم*
به رویش،
سجده بگزیدم*
همه محراب،
او دیدم*
دل از مهرش،
نگردیدم*
مه من ،
گشته خورشیدم*
ز هر "ما ه "ی،
پریدم من*
همه احوال،
دیدم من*
در آن آغوش رحمانی*
که میداند چه ها دیدم!*
من از تلخی،
گذر کردم*
در آن شوری،
سفر کردم*
دل از شورش ،
مقر کردم*
همه شمس و قمر ،
دیدم*
درآن نورو
درآن ظلمت*
در آن وصل و
درآن هجرت*
در آن تلخ و
درآن شیرین*
ملائک،
در حضر دیدم*
نشستم بر در کویش*
مگر اورا گذر افتد*
بهار آمد،
گلستان شد*
دلم،
با پا و سر دیدم*
دل من ،
با بهاران شد*
در آن باغ وگلستان شد*
رخ زردم،
حمیرا شد*
من آن اهل نظردیدم*
رخم،
پیش رخش،شه شد*
دلم،
از شمس او مه شد*
همه افلاک عالم را*
تنی،
بی پا وسر دیدم*
ز ملک و شه،
گذر کردم*
بر آن جانان،
نظر کردم*
همه اسرار هستی را*
من ،
اندر یک نظر، دیدم*
ز سرَش ،
من گذر کردم*
به نورش،
یک نظر کردم*
دل از نورش،
بصر کردم*
رخش را،
روشنا دیدم*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
search rroshanaa on google.com*
http://s1.picofile.com/file/6232357142/rroshanaa.mp3.html
http://s2.picofile.com/file/7947165050/313_33.jpg
http://s5.picofile.com/file/8128894534/313_033.jpg
http://s5.picofile.com/file/8146975026/313_0033.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
http://s4.picofile.com/file/8175358842/313_00033.jpg
خدا گشتم , "خود"م را سر بریدم
خودم را بار دیگر آفریدم
( رهبر معظم و روشنا )
***
ز تو جانان من
عشقی ست بر دل
که نورش گشته هر دم
شمع محفل
نگردم یک دمی
زان عشق غافل
که بی نورش
نمی خواند ،
مرا دل
دل و هم جان و جانانم
تویی تو
غم و هم درد و
درمانم تویی تو
مرا در روز خورشیدی
به شب ماه
دلم مهر تو جوید
گاه و بی گاه
مرا پیدا و پنهانم
تو یی تو
سبا و هم سلیمانم
تویی تو
مرا بلبل مخوان
بلبل تویی تو
ز من " پر" وا مدار
پروانه ای تو
مرا در کوی تو
نامی نباشد
بجز بام تو
اندامی نباشد
مراجز کوی تو
آب و گلی نیست
بجز شمع و گل تو
محفلی نیست
مرا عشق تو
میدارد به کارم
بجز عشق تو
هیچ است روزگارم
بجز در چشم تو
منزل ندارم
چگونه یک نفس
بی تو بر آرم
مرا جز ماه تو
سالی نباشد
بجز حال تو
احوالی نباشد
مرا جز وصف
تو اوصاف" لا" شد
چو خود را در تو دیدم
" خود" خدا شد
خدا گشتم
"خود"م را سر بریدم
خودم را
بار دیگر آفریدم
نگه بر خود چو کردم
نور دیدم
همه اطراف خود را
حور دیدم
همی دیدم که زان پس
من نمیرم
به حال لم" یلد یولد"
اسیرم
به سر گفتم
چه افتادی در این خاک
حساب جامه داری
از توشد پاک
کنون من عیسی ام
تو جبرییلی
دمی از من بگیر
تا عرش گیری
بیا فرش سلیمانی
تویی تو
بیا آن غول دیوانی
تویی تو
بیا حضرت تویی
آدم تویی تو
ملایک
جمله پیغمبر
تویی تو
بیا روح القدس
روح الامین تو
بیا ابلیس و
شیطان زمین تو
بیا آن سید ساجد
تویی تو
بیا هم پیر و هم قائد
تویی تو
بیا ای" اولین انبیا" تو
بیا ای" آخرین مرسلان" تو
بیا ای مومنان
در انتظارت
بیا ای جاهلان
آتش بیارت
بیا" پیغمبری"
پیشه ی تو گشته
که عشق و آگهی
ریشه ی تو گشته
بیا بار دگر
پیغمبری کن
همه پیغمبران را
سروری کن
ناصر طاهری بشرویه
(روشنا)
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google
http://s4.picofile.com/file/7920220000/313_8.jpg
http://s5.picofile.com/file/8118435342/313_08.jpg
http://s5.picofile.com/file/8118474434/313_008.jpg
http://s5.picofile.com/file/8140384326/313_0008.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
http://s4.picofile.com/file/8174642000/313_00008.jpg
هش دار زسوزغم که عمر تو کم است*
در عشق بسوز, گرمی عشق "دم" است*
( رهبر معظم و روشنا )
***
یک "دم", به هوای دل ,
گرفتارم کرد*
هی بال زد و ,
چو طفل در کارم کرد*
پروانه شد و
چو شمع گریانم کرد*
اشکی شدم و
به خویش حیرانم کرد*
شمعی بدم و
جلوه ز بامم گردید*
ابری شدم و
قطره ز قلبم بارید*
پروانه دلی به شعله ام,
دل خوش بود*
بی بال شد و
چشم و زبانش چرخید*
پروانه و من,
چند گهی بال زدیم*
هی شعله کنار,
صحبت از حال زدیم*
هنگامه عشق,
چشم در چشم بدیم*
پایانه عشق,
احسن الحال شدیم*
القصه که عشق,
بهترین حال دل است*
در بستر عشق,
حاصل تاک مل است*
هر دل که به عشق
بسته شد, آخر کار*
آن بسته ,به هر دل که رسد*
عطر و گل است*
پروانه , شبی که پر زد و
رفت بهشت*
شمع در دل شب,
ز جان خود عشق سرشت*
بلبل به گلی ,چلچله خوان
عشق نوشت*
بیچاره سری که
در دل اش حزن بکشت*
ای دل که گرفتار غمی
عاقل شو*
پروانه صفت,
ز بال و پر غافل شو*
بر خیز ,دمی میان آتش
پر زن*
چون بلبل نغمه خوان,
به عشق شاغل شو*
هش دار زسوزغم
که عمر تو کم است*
در عشق بسوز,
گرمی عشق "دم" است*
هی غم نفروز,
زندگی زیر و بم است*
رو عشق فروز ,
هر کجا پیچ و خم است*
ای گشته ز غم رها,
چه داری در دل*
ای مطرب خوش نوا,
که باشد محفل*
دانی که چه ای,
اگر ندانی تو بهل*
هان, دلبر "دل بری",
تو در دامن دل*
بر خیز که, دلبر به دل
آمیخته شد,
دم , دلبر عقل و
عقل فرهیخته شد*
عشق,جوهر عقل و
گوهر دل , کلمه*
بر خیز که روشنا
بر انگیخته شد*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
14/11/91
Search rroshanaa on google.com
http://s3.picofile.com/file/7646163331/111.jpg
http://s2.picofile.com/file/7646165799/1111.jpg
http://s5.picofile.com/file/8103304926/313_111.jpg
http://s5.picofile.com/file/8115853034/313_0111.jpg
http://s5.picofile.com/file/8138570334/313_00111.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
http://s4.picofile.com/file/8173866576/313_000111.jpg
بوده ای خود این چنین قبل از جنین
هان: چرا گویی که این من مردنی ست
( رهبر معظم و روشنا )
***
ای عزیزان ،
"عشق" امری باطنی ست
رمز "وحی" است و
حروفی خواندنی ست
قاری قرآن،
حکیم القدس بود
هان: که روح القدس،
عقل آدمی ست
خیز و عقلت را
به عشق قدوس کن
تا ببینی عشق،
امری خواندنی ست
لوح قدسی،
لوح جان آدمی ست
حرف عشق است و،
صدایش دیدنی ست
صوت عشق و صوت جان ما،
یکی ست
کی خفی باشد ،
که شور آدمی ست
کی هوای عشق،
از دل رفتنی ست
آدمی از عشق ،
حی و ماندنی ست
آیه های وحی و
نورانی ست عشق
هر چه جز عشق است،
جهل آدمی ست.
خیز و غیر از عشق،
خالی کن سرت
تا ببینی عشق،
دیو آدمی ست
دیو آدم،
در علاء الدین، اسیر
رو حباب دین شکن،
عشق دیدنی ست
عشق حور است و
جمالی دیدنی است
عشق شور است و
صدایی ماندنی ست
آدمی عشق است
اندر یک حباب
عاقبت کار حباب
بشکستنی ست
گر حبابت بشکند،
اختر شوی
اختران بینی،
پری و آدمی ست
آن حباب تو،
صفات دانی است
خود چه دانی،
بی صفت ،"خود" ماندنی ست
بی صفت ، تن
در حریم مادر است
بی سر و عقل و دم است و
بودنی ست.
بوده ای خود این چنین،
قبل از جنین
هان: چرا گویی که
این من مردنی ست.
ای که هردم،
زنده گردی دم به دم
یکدمی بی" دم" شوی،
"دم" دیدنی ست.
گر بدانی،آن"دمی"
آدم شوی
همدم "دم"،
روح و جان آدمی ست.
دم " الف لام"و
کتابی مثنوی ست
حرف تعریف است و
رمزی معنوی ست.
مثنوی معنوی،
شمس و قمر
هفت سین این مثانی
چیدنی ست
"هفت سین" ات را
بچین در بزم عشق
طور سینین
وعده گاه آدمی ست.
جلوه گاه آدمی
عشق است و بس
عشق،
آخر سجده گاه آدمی ست.
آخرین مسجود و ساجد
خود یکی ست
بوسه بر خود میزنی
خود دیدنی ست
آگه از خود می شوی
ای جان من
وین خود آگه
بهشتی ماندنی ست
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
30/7/91
http://s2.picofile.com/file/8101244850/313_95.jpg
http://s4.picofile.com/file/8101244900/313_095.jpg
http://s5.picofile.com/file/8113107950/313_0095.jpg
http://s5.picofile.com/file/8134403484/313_00095.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
http://s5.picofile.com/file/8173212600/313_000095.jpg
کنون از عشق سر مستم , به جام باده پیوستم
گهی بالا گهی پستم , پریشانی زبردستم
( رهبر معظم و روشنا )
***
سیه گیسوی افشاندی
رخ ماهت، هویدا شد
سیه چشمان خمارت
مرا، جام مسیحا شد
کمان ابروی مشکینت
قلم بر پرده دل زد
دلم صورتگر رویت
رخ زردم، حمیرا شد
شمیم تاب گیسو یت
دلم پروانه رویت
زعطر آن نفسهایت
دویدم بر در و کویت
شراب ارغوانی را
گل از کوی تو،محمل شد
نسیم مهربانی را
صبا زان طره،منزل شد
لبانت خنده زد ، گل شد
دل من پر ز سنبل شد
نگاه مست و جانانت
دلم را شمع محفل شد
دمم را عشق ساحل شد
نفس را عشق حاصل شد
سرم از عشق، عاقل شد
زبان در عشق، ناقل شد
مرا مهر تو شامل شد
غم عشق تو، راحل شد
نمی دانم، چه حاصل شد
همی دانم که قابل شد
شراب عشق نازل شد
جمال عشق کامل شد
زعشق ات، اوج بگرفتم
مرا موج تو، حامل شد
کنون از عشق سر مستم
به جام باده پیوستم
گهی بالا ، گهی پستم
پریشانی زبردستم
من از عقل زمین جستم
ز اطوار غمین رستم
به حَوٌل حال پیوستم
پیام آخرین هستم
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google.com
http://s1.picofile.com/file/7977456341/313_56.jpg
http://s5.picofile.com/file/8114489226/313_0056.jpg
http://s5.picofile.com/file/8137994700/313_00056.jpg
http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg
http://s5.picofile.com/file/8172047584/313_000056.jpg