گوهر عشق و صفایی،
لوح و حرف و جوهر آیی
***
بی دم و*
بی عقل گشتم*
اسب روحم را*
نشستم*
لا مکان و لا زمان را*
با ملائک ،
جمله گشتم*
عالم اوصاف،
گشتم*
عالم اعمال،
دیدم*
ماضی و*
مستقبل و حال*
در قیامت ،
من پریدم*
عالم روحی ،
چنین است*
اولین و
آخرین است*
هان:
بهشت و هم جهنم*
شاهد اهل یقین ، است*
عالم روحی ،
گذر کن*
عالم سرٌش،
سفر کن*
پشت این صورتگریها*
رو،
ز اسرارش خبر کن*
هان،
تو اسرارش بیابی*
در سخن ،
هرگز نتابی*
چون
تو بر اسما نشینی*
جز صور،
دیگر چه یابی!*
هر زمانی،
جلوه بینی*
از برون،
ذاتش چه خوانی !*
پشت پرده،
کی توانی !*
ذات آن اسرار ،
دانی*
رو ، خفی شو*
آن سری شو*
تا،
درون پرده آیی*
رو،
" خفی اندر خفی "*
شو*
در صدف چون*
گوهر آیی*
گوهر عشق و *
صفایی*
لوح و حرف و جوهر،
آیی*
معنی هر
واژه گردی،*
روشنا ،
پیغمبر آیی*
***
ناصر طاهری بشرویه.......روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
http://s1.picofile.com/file/8100840568/313_92.jpg
ز چه سجاده من, قبله به اندام تو شد
***
من ندانم که چه شد*
قسمت من بام تو شد*
خود ندانم که چرا*
شهرت من نام تو شد*
من که نی اهل خراباتم و*
نی مسجد و دیر*
زچه، سجاده من*
قبله به اندام تو شد*
بخدا، نرگس تو*
شمس دل افروز من است*
دیدن ماه رخت*
ذکر شب و روز من است*
جلوه قامت تو*
طلعه جانسوز من است*
شربت لعل لبت*
باده پیروز من است*
همه شب تا به سحر*
چشم ز هم وا نکنم*
پشت چشمم، نفسی*
با تو، من و ما نکنم*
همه کون و مکان *
از تو هویدا شده اند*
بخدا، جز مه تو*
مه رخی ، پیدا نکنم*
مه من، ای شه من*
ای "مه شاهنشه "من*
ره من، ای چه من *
ای" مه آهو وه" من*
بخدا، نور منی*
ماه منی، شاه منی*
بجز از شمس تو، من*
انوره پیدا نکنم*
همه هستی خود*
غرق وصال تو کنم*
بجز از وصلت تو ،*
هیچ تمنا نکنم*
همه تن،*
عشق منی*
روح منی ، جان منی*
بخدا ،*
من ، تو شدم*
من زتو حاشا نکنم*
شده ام همنفست،*
ای نفس تو،*
نفسم*
من به تو غایبم و*
عشق ، تمنا نکنم*
بخدا، دم شده ام*
دم شده ام ، دم شده ام*
آگه از انفسم و*
در خور آدم شده ام،*
بخدا، عشق منم ،*
صورمنم ، صیر منم،*
مرده ام ، زنده منم،*
صورت آدم شده ام،*
عدنم، در عدمم ،*
هم عدمم، هم بدنم*
بخدا واژه منم*
وحی مسلم شده ام*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
1/9/90
*search (rroshanaa) in google
http://s1.picofile.com/file/8100782434/313_91.jpg
می فروش گفتا که من می نازدم،
عاشق ام من از نیستان آمدم
***
دوش آمد،*
رهروی در کوی دل*
تا ببیند،*
شور و حال و
نور و ظل*
گفت، ای مستان دل،*
احوال چیست*
جملگی گفتند،*
حال ماست ،بیست*
گفت، از مستی *
بگویید نکته ای*
تا شوم پر نور و،*
گردم پخته ای *
آن یکی گفتا که*
مستی حرف نیست*
مست باید گشت ودانست*
حرف چیست*
دیگری گفتا که*
مستی آگهی ست*
مست ، کو آگه نباشد*
برده زیست*
برده دل، بی سر و*
بی خانه است*
بی حواس و ابله و*
دیوانه است*
سومی گفتا که*
مستی ساکتی ست*
مست، گر ساکت نباشد*
پاکتی ست*
"مست ساکت"*
صاحب بال و پر است*
آگه از عقل است و*
حالی دیگر است*
چارمی گفتا که *
نی، جانم ، خموش*
مست، گر مستی نیارد*
خاک، روش*
مست، آن باشد که*
گیرد عربده*
هوشیاران را*
کند ،ماتم زده*
پنجمی گفتا که*
"می" ، از سر پرید*
من نتانم گفت*
مستی خود چه بید*
هان:
تو خواهی گر*
بدانی مس که بید *
رو تو عاشق شو،*
مپرس از عمر و زید*
وان دگر گفتا که*
مستی، ورزش است*
از برای غم نخوردن*
ارزش است*
"می" ، همان آب است*
بر" غم" میدهند*
آتش دل را*
چو مرهم می نهند*
آخری گفتاکه *
ای مستان خموش*
گوش دارید ، تا بگوید*
می فروش*
می فروش گفتاکه*
من، "می"، نازدم*
عاشقم من *
از نیستان آمدم*
در نیستان ، عاشقان،*
اهل "نی" اند*
جملگی تاک اند و*
انگور و "می" اند*
"می" به تاکستانیان*
انگوری است*
چون به بام و خم رود*
منگوری است*
مستی می *
جز حباب نور نیست*
طوری است و صوری است*
مستور نیست*
"می" کز او مستی نبارد،*
شور نیست*
عشق، کو مستی نیارد*
نورنیست*
نور خواهی،*
راه تاکستان بگیر*
"نی نشین" نور شو *
مستان بگیر*
"می" همان "نی" باشد و*
انگور و تاک*
ریشه اش در خاک و*
نفسش، آب پاک*
کی شناسند مستی*
آن بیمارها*
کی شناسند عشق*
این هوشیارها*
خاک پاک و آب پاک و*
نور پاک*
هر که در وی ،هر سه*
آمد*
شد سماک*
ای دخیل خاک و آب و*
نور پاک*
گر تو خواهی "روشنا"*
شو سینه چاک*
سینه چاکان*
با دلی شور آمدند*
عاشق "می" گشته *
از طور آمدند*
باده بر کف *
دست در حور آمدند*
آگه از حق گشته*
پر نور آمدند*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
29/8/90
*http://rroshanaa2.persianblog.ir
*search (rroshanaa) in google
http://s4.picofile.com/file/8100643584/313_90.jpg
بی عشق به هر کجا روی
آن قفس است*
***
ای مردم روزگار ما،*
باز آرید*
یک لحظه *،
شکار خود*
به بازار آرید*
آن "من" که*
شکار کرده اید
در عالم*
یک لحظه،*
کنار
خود "بی من"*
آرید*
هان:
آن خود "بی من"*
نه غمین است و
نه شاد*
نی صاحب مکتب است و*
نی دین و سواد*
نی کافر و زاهد است و*
نی فسق و فساد*
در دامن بستریست*
خوش طین و نهاد*
نی در پی جنگ و اشتر و*
فیل و سوار*
نی عاشق تسبیح *
و شهادت و
پی استغفار*
نی بمب اتم شناسد و*
نی دینار*
نی قلب پر از کینه و*
نی دشمن و یار*
هان :
آن خود "بی من"*
همه تن *
خود، چشم است*
مهریست که در محبت و*
در خشم است*
با چشم زمین و آسمان*
همچشم است *
او چشمه نور است و*
به چشمت،
چشم است*
نوریست که بر گوش و*
دهانت چشم است*
بر چشم گل و چشم نگارت*
چشم است*
نور یست که در آتش و*
نفت و پشم است*
در عقل و نفس گردد و*
هر دم چشم است*
تو زنده در آن دمی که*
بی خشم شوی*
هوشیار در آن دمی*
که چون چشم شوی*
آن قصه مردن تو، *
چون زنده شدن*
هان:
مرده و زنده ای که*
چون چشم شوی*
چون مرده شدی ،*
خود همه تن،*
چشم شدی*
چون چشم شدی،*
زنده و بی خشم شدی*
هان:
زنده و مردن تو ،*
خود، یکنفس است*
چون نفس شدی،*
خود، همه تن ،*
چشم شدی.*
هان خیز و *
به نفس خود در آ،*
عاشق شو*
از دین محمد و مسیح،
فارغ شو*
الله یحول بین مرء و قلبت*
با دم شو و
ز اغلال عنق،
فارق شو*
فرقان و فریق زندگانی،*
هوس است*
قرآن و طریق آسمانی،*
نفس است*
از فرق در آ و
در قرین همدم شو*
بی عشق به هر کجا روی*
آن قفس است*
هان:
عشق، قرین و همدم و*
قرآن است*
آیات کتاب آن حکیم*
برهان است*
برهان حکیم ،*
عشق و آرامش جان*
بی عشق ،جهان، *
چون یکی فرقان است*
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
1/7/90 *
http://rroshanaa.persianblog.ir
search “rroshanaa” in “google.com”
http://s2.picofile.com/file/8100553376/313_89.jpg
بی عشق به هر کجا روی
آن قفس است*
شاغوله میزانم ,
من عشق ام و ایمان ام
***
حال آمد و حال آمد*
دل نزد نگار آمد*
یار آمد و یار آمد*
آن عشق سوار آمد*
دی وقت شکار آمد*
با ایل و تبار آمد*
پر شور و هوار آمد*
با اسب و سوار آمد*
گفتا که شکارم کن*
بر دیده سوارم کن*
یک دیده حلالم کن*
دزدیده به کارم کن*
یک دیده بر اوکردم*
صد دیده مرا طی شد*
با دیده بگردیدم*
هر روز مرا دی شد*
یک عمر ، به دی کردم*
هی، های به هی کردم*
در نایم و نی کردم*
نالیدم و طی کردم*
نی، وقت سوارم شد*
نی، دیده حلالم شد*
نی، برده به کارم شد*
نی ،بخت، شمارم شد*
عمریست، سر کارم*
دزدیده سری دارم*
یا قصه به سر دارم*
یا غصه به بر دارم*
عمریست، به بازارم*
با عشق، به پیکارم*
از علم ، طلبکارم*
بر عقل ،بدهکارم*
دزدیده سرم،*
منگ است*
با عشق،*
به نیرنگ است*
یک روز ،*
به سامان است*
روزی دگر،*
او ، لنگ است*
یک روز، پی پولم*
یک روز، پی غولم*
نی ،پول و نوا بویم*
نی ،غول و هوا جویم*
من ،در پی شاغولم*
کی، بنده منقولم*
نی ،سرور آن غولم*
نی، بنده هر پولم*
نی، پول به بارم کن*
نی، غول سوارم کن*
بی ایل و تبارم کن*
این حال، به کارم کن*
آن غول منم،*
پس کن*
منقول منم ،*
بس کن*
کین عشق، مرا*
غول است*
وین عشق، *
چو شاغول است*
شاغوله میزانم،*
من عشقم و
ایمانم*
هم موسی عمرانم*
هم عیسی نصرانم*
در سینه، سری دارم*
ز احمد،خبری دارم*
لا حول و لا قوه*
شمس وقمری دارم*
ناصر طاهری بشرویه ... روشنا**
پیامبر عشق و آگاهی**
1/7/90
*http://rroshanaa2.persianblog.ir
* search “rroshanaa” in “google.com”
http://up5.iranblog.com/images/tynl2x0zpzsa56fwcffy.jpg
http://up5.iranblog.com/images/78972460864968010282.jpg
http://up5.iranblog.com/images/86921167681189551985.jpg
http://s3.picofile.com/file/8100434950/313_88.jpg