من دلبر طنازم , گنجینه هر رازم

من دلبر طنازم , گنجینه هر رازم

 

***

من باد ام و من آب ام

بال و پر  آفتاب ام

در خواب ام و در تاب ام

لولی وش مهتاب ام

من آتش و من خاک ام

یال و بر افلاک ام

می دوزم و می چاک ام

خنیاگر دل پاک ام

من آدم و ذی جودم

موجودم و مو جودم

زآغاز  ازل بودم

پایان غزل ، عود ام

هم موسی این رود ام

دردانه و مسعودم

هم انس ام و جن بودم

ابلیس ام و مسجود ام

من عشق نظر باز ام

پایان ام و آغاز ام

من دلبر طناز ام

گنجینه هر راز ام

من کلمه و سجیل ام

من عقلم و انجیل ام

فرقان ام و تنزیل ام

قرآن ام و جبریل ام

من  اهل وفا بودم

من عشق و صفا بودم

زاندیشه رها بودم

من مشق خدا بودم

عاشق به وصال ام من

فارغ ز خصال ام من

در بزم جمال ام من

در عزم کمال ام من

من طائر احوال ام

من بخت ام و اقبال ام

سیمرغ سبک بال ام

آگه ز پر و بال ام

نوری به دلک دارم

حوری به فلک دارم

غربیل و الک دارم

صیری به ملک دارم

شور است همه بارم

عشق است همه کارم

من عاشقی سالار ام

معشوقهء دربار ام

می ریشم و می ریشم

من میوه پر ریش ام

می مات ام  و می کیش ام

من مست دل خویش ام

هستم زازل هستم

من تا  به ابد مستم

دم هستم و دم  هستم

یک دم ز عدم جستم

ابریق نفس ها ام

از خود به  خدا راه ام

من شاهد و آگاه ام

لولی وش درگاه ام

من رند خودآگاه ام

خورشید ام و در ماه ام

با ابر ام و در چاه ام

در صبح و سحر گاه ام

من مست ام و من مست ام

من مستی هر هست ام

من هستم و من هستم

من هستی سر مست ام

بالا یم و در پست ام

پنهان ام و در دست ام

لاحول و لا قوه

الا که  خدا هستم

***

ناصرطاهری بشرویه ... روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

 

Search rroshanaa on google.com

http://s2.picofile.com/file/7974481505/313_53.jpg

http://s5.picofile.com/file/8113327792/313_0053.jpg

http://s5.picofile.com/file/8132682500/313_00053.jpg

http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg

http://s5.picofile.com/file/8167766134/313_000053.jpg

http://s3.picofile.com/file/8227082734/313_00000053.jpg

 

 

 

تکوین تو به آیات" کتاب و قرآن حکیم".(الر)

تکوین تو به آیات "کتاب و قرآن مبین".(المر)

تکوین تو به "صلات و صلوات"،

"شرحه صدر"،

و

" قرآن ذی ذکر".(ص)

تکوین و تجسم قرآن ذی ذکر و ایمان در تو و تکوین  تو به قرآن مبین.(المص)

***

 

آری:

"رب رضی" را ملاقات کرده ای.

آ ر ی :"ر"

همانا : "روح القدس".

آری "ر"

همانا: عقل قدسی شده.

همانا: قدوس متکلم، را

که خودت شده ای.

آری:

این حال تکوینی،

این صورت" ال"تو (م) ،

کتاب جامع ،محفوظ، مکنون و ام الکتاب است.(ال)

معشوق باقی ، و

حی و قیوم است .

بر عقل می نشیند و

عقل بر خود می نشاند.

مقام رضا ست  .

این حال رضامندی ،

تکوین نزول عشق است .

رب رضی است.

این عشق شدگی،

که  دفعتاً به آن تکوین یافته ای،

حال و طوری است،

بی تردید،

آری:

کتابی

محفوظ و محکم است،

در دست عقل راضی تو.

مقام طمئنینه قلبی توست.

عقل تو،

آنرا آیه به آیه،

حال به حال (اطوار) ،

فصل به فصل ( ثم فصلت)  می خواند.

آیات کتاب(ال) حکیم( ربک الحق-ر-) است

آری :

"الر"  است .

عقلت انتخاب احسن دیگری ندارد.

راضی و مطمئن است.

آری:

( راء) ی تو

صور و صیر(سیر تکوینی-بستر صورت) رضامندی تو است.

صوت رب رضی(ر) در تو است.

و

عقل قدسی شده از عشق،

هردم این حال رضایت را در توببیند.

بحق (که رضامندی حق است)،

برایش قابل خواندن(قرأن) است .

قابل خواندن(قرآن)،  به زبانی  است که،

برایش قابل فهم و تبیین است.

(عربی -فارسی-یونانی-سانسکریت – و هر زبانی )

آری: قرآن است.

همانا: قرآناً عربیاً

و

برای آنان که،

در این حال و طور قدسی،

که مصیر عشق است .

مأمن گزینند.

بحق،

خارج کننده از

ظلمات جهل، و

هدایت کننده  به

انوار  عشق وآگاهی است.

کلمه است.

آری:

صوت ربک الحق (ر)

کتاب و  قرآن حکیم است. (الر)

آری :

"الر" است.

این حال،

کتابی است.(ال)

نزد حکیم،

همانا: عقل قدسی(قدوس)

همانا : رب رضی (ر) .

آنچه این قدوس می بیند،

آیات  کتاب حکیم است.

آری:

"الر"  کتاب و لوح رضا مندی تو است .

کتابی است در نزد

عقل راضی و بی تردید تو.

حالی تکوینی در تو است.

تو به آن " حال یقین"

حی شده ای.

آن حال، درتو

وحی شده است.

تو ربک الحق شده ای.

ربک الحق حال تو شده است.

تو به این حق شدگی و لقاء در حق

یقین داری

حق الیقین را

تکویناً،ملاقات کرده ای.

عشق شده ای.

کلمه شده ای.

کتاب شده ای.

همین ربک الحق ،

همین عشق ،

تورا به

یگانه فعل ایمانی که

همانا : عشق ورزی است

و لا غیر ،

کن فیکون میکند.

از ظلمات سرگردانی

فتنه و  جهل،

به نور صراط مستقیم

عشق و آگاهی،

رهایی می یابی.

آری :

 

الر تلک آیات الکتاب الحکیم  اکان للناس عجبا ان اوحینا الی رجل منهم.........

الر کتاب احکمت آیا ته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر

الر تلک آیات الکتاب المبین انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون

الر کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور باذن ربهم الی صراط العزیز الحمید

الر تلک آیات الکتاب و قرآن مبین.

آری:

لام از کام بر می داری تا،

رضا مندی خود را صلا دهی.

أ) ی خود،

آری: "ر" را،

زمزمه می کنی .

رب رضی (ر) را ذکر میگویی.

که بر زبان و

در لب وجوارح تو

جاری و مبین میشود.

به زبان تو( عربی-فارسی-یونانی- سانسکریت و هر زبانی)

متعین و مبین (م)

آری:"میم" می شود

صوت لب بسته تو (م)

آری: "میم" میشود.

آری:

"المر"

آیات کتاب است (الم)

کتاب، همانا:-ال-

است.

در

تو ( مرء-محمد—م-)

که بر

لب بسته ات  (صوت لب بسته–م-)

مبین (م)

آری: –میم-

میشود

و آنکس که

بر تو نازل میکند،

همانا:روح القدس (ر)

است.

که

به اذن

ربک الحق (ر)

همانا: رب رضی (ر)

همانا: "ر"

برای تو میخواند.

و آن

مقام  رضا مندی و یقین در تو است.

که قرآن میشود

و رضامندی حق است.

آری:

آیات کتاب(ال) بر تو(م) " من ربک الحق" (ر)

نازل میشود

آری:

المر  تلک آیات الکتاب و الذی انزل علیک  من ربک الحق و لکن اکثر الناس لا  یؤمنون....

همانا : حق الیقین  در تو تکوین شده است.

و در حال  و به حال

خود   تجسم " ایمان"   شده ای.

کلمه شده ای. کتاب شده ای

تو به ،

این "حقیقت کتاب و ایمان"،

متجسم شده ای.

در حالی که،

قبل ازاین تکوین،

قبل از  این حی شدگی.

قبل از این وحی و آگاهی نورانی ( روحانی)

(اوحینا الیک روحاً)

نه میدانستی " کتاب"  چیست و

نه می دانستی" ایمان"  چیست.

آری:

و کذلک اوحیناالیک روحاً من امرنا   ماکنت تدری ماالکتب و لا الایمن و لکن جعلنه نورا. نهدی به من یشاه من عبادنا و انک لتهدی الی صراط المسقیم....

پس بنام آنکه تو را چنین خلق کرد.

خود را بحق خواهی خواند .

حق را به خود،

و ،  خود را از حق

خواهی شمرد.

و در حالی که سینه ات پر از عشق و آگاهی ست.

شرحه صدر

آری:ص

می یابی ،

و تکویناً

صلات و صلوات

آری: ص

می شوی،

و میشنوی.

اشک آگاهی از چشمانت جاری میشود.

در هوای دل فرو میریزد.

رضای دل و شرحه صدر در تو تکوین می یابد.

این حال برایت "قر آن ذی ذکر" است .

همان "حال  ذی ذکر" در تو  است.

همان "شرحه صدر " در تو است.

همان صلات تو است .

کلام صادر نشده تو است.

صوت بر لب نزده تو است.

آری: ص

سکوت بلند تو است.

صدای بی لب تو است .

قر آن در نوک زبان(ص) تواست .

آری:  صاد است (ص) ،

قرآن ذی ذکر است،

که در تو تکوین یافته است.

آری:

ص و القرآن ذی ذکر

تو هستی.

در میان دستان تو است.

این" قرآن  ذی ذکر "

در سینه(صدر-ص-) و قلب توست.

برای عقل قدسی شده تو ،

همانا:(حکیم) ،

قابل خواندن(قرأن) است.

آری:

" قرآن  حکیم "

است

این حکیم قدوس ،

در بشارت به مومنان ،

حرجی در سینه خو د (صدر-ص-)راه نمی دهد.

بر زبان تو جاری میسازد.

کتاب ،و ذکری میگردد،

برای  مومنان.

همانا : قرآن حکیم.

کتابی میشود مبین.

و قرآن مبین،

بشارت دهنده ای برای مومنان است.

آری:

 

المص کتاب  انزل الیک  فلایکن فی صدرک  حرج منه لتنذر به و ذکری للمومنین

 

 

آری:

ادامه دارد.......

 

ناصر طاهری بشرویه ...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

23/5/89

Search rroshanaa on google.com

http://s5.picofile.com/file/8108166268/13_07.jpg

http://s5.picofile.com/file/8108166268/13_07.jpg

 

 

 

روشنا، گویم من اسرار نبی تا نماند ، جمله بتهای خفی

روشنا،  گویم من اسرار نبی

تا نماند ، جمله بتهای خفی

 

***

جمله هستی های ما، "لا" می نمود

لا بلای " لا" ی ما،  " الا" نبود

"لا" زمینو،"لا" هوا و"لا"سما

"لا "زما آسوده بود وما ز"لا"

هان ، الفلام ، بر سر "لا" آمده

بهر پیدایی " الا" آمده

آن الفلام ، آینه آن  " لا" شده

عاشق خود گشته ، " حا"  پیدا شده

" لا" و " حا" در ملک و جانم ، هست و نیست

صو رت بی صورت است و، عا شقیست

" لا"ی ما رب گشت و"رب رب" ای رفیق

" حا" ی ما حب گشت و "حب حب"  ای شفیق

حب ما ، در رب مارنگین شده

رب ما،  در حب ما ، چندین شده

" لا" هوا شد  ،" حا" هوی ، ای  جان من

" لا" دم و، " حا"، آدم ،ای جانان من

عشقهای پر ز خون ، شد " حا" ی ما

های و هو و چند و چو ن، " دم "  ها ی ما

" حا" ی ما نفس است ،آ ن  " لا" یک نفس

یک نفس ،گر نفس بینی ، بر تو بس

آن الف با لام ، " آ" و لام ،کی

آن الفلام،  خود هوا، فردا و دی

شور و حال هرچه رفت  و هر چه پی

هم لب است  و هم زبان ونای و نی

آن الف با لام ، ملای تن است

هم علیم و هم حکیم ورحمن است

آن الف با لام ، قر آن عظیم

فیه لا ریبه ، صراط مستقیم

آن الف با لام ، آیات حکیم

حی و قیوم است  و رحمان و رحیم

آن الف با لام ، "ادنی الارض " شد

غالب و مغلوب و"روم و فرس"  شد

آن الف با لام ، بر ما شد مبین

بر محمد ،روشنا , بر مرسلین

آن "الف" با" لام" و" میم" ، قرآن  ما

احسب الناس ، ان یقولو آمنا

نی یقول و نی فعول ، ایمان تو

عشق باید بارد، اندر جان تو

فتنه ها خاموش کن در سینه ات

تا شود روح القدس ، آیینه ات

آن الف با لام ، آمد وحدهو

هو، یحول بین مرء وقلبهو

قلب ما "دم دم" ، هواداری کند

گاه شادی، گاه ، غم خواری کند

گر هوا گرم است ، گرما می شویم

در هوای سرد ، سرما می تنیم

از هوای خنده ، شادی می چشیم

در هوای ناله ، آهی می کشیم

ای تو شیرین ، تلخها شیرین کنی

ای تو غمگین ، شادها غمگین کنی

خشم تو ، نار است وشیطانت کند

عشق تو،  نور است ورحمانت  کند

عشق ، قلب و عقل ،  قدسی می کند

وحی ، عقل و قلب، عیسی می کند

عشق از" لا " ، نفخه ای در قلب شد

وحی در دل،"رقه" ای بر عقل شد

عشق اندر قلب ، بیند عقل تو

وحی اندر عقل،  طیند قلب تو

عقل تا عاشق نشد قدسی نشد

عشق تا آگه نشد عیسی نشد

عشق با پیغمبر و دین آمده

سجدهو سبحان و تسکین آمده

در  سکینه  ، سطر و سجین آمده

"سفر" های "طور سینین" آمده

هان، هوا در"طور سین"  جانانه است

هان،  صبا از بوی طین،  مستانه است

در هوا پیچیده ، شور و حال ما

نفخه هامان، شارح احوال ما

حال  ما دیوان ما ، فرقان ما

هم حکیم و هم مبین ، قرآن ما

گر تو از احوال "من" ، آگه شوی

دست شویی از "تن" وناگه روی

دم به دم بینی که بی تن گشته ای

"چشم و گوش" ات باز و ، لبها بسته ای

یک الف داری تو ، اندر پشت لام

لام در کامی و  ، روزت قدر شام

لیله القدر تو ، "حا""میم"، گشته است

آیت اطوار"طا""سین" گشته است

هان، الف بر پشت لامی ، هر نفس

بی سری ،بر پشت بامی ، بی قفس

در هوای" لا  " ، الهی  گشته ای

لم" یلد یولد" ، گواهی گشته ای

آگه از لا کفو حالی، در یقین

لا حرج در صاد و ، ذی ذکر، شو مبین

آری آری : یخرج از ظلمت شدی

آری آری : عیسی و احمد شدی

آری آری : با الف لام آمدی

بر زمین و آسمانها ، سرمدی

آری آری : شاهد "لا"یت شدی

عشق گشتی ، وحی" یحیا"یت شدی

لام از کامت،  رهاکن نازنین

میم بر لب ، انک یاسین ببین

از حکیم عشق ، یحیا را سلام

عقل قدسی گشته عیسی  را کلام

حا و میم و ، عین و سین و قاف،  بین

ذالک یوحی الیک ومرسلین

روشنا،  گویم من اسرار نبی

تا نماند ، جمله بتهای خفی

جمع گردند ، فرقه های منزوی

عشق آرند ، پیروان معنوی

عشق آرید تشنگان دین و ملک

تا نمانید در سرابی بس سترک

***

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

http://s1.picofile.com/file/7983780963/313_66.jpg

http://s5.picofile.com/file/8120188526/313_066.jpg

http://s5.picofile.com/file/8137459626/313_0066.jpg

http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg

http://s5.picofile.com/file/8168683100/313_000066.jpg

http://s3.picofile.com/file/8217437026/313_0000066.jpg

 

 

من عرفه(ال) نفسه(ه) فقد عرفه(ال) ربه(ه)

را تکوینا حی و متجسم و مرئی (م) میشوی.

(اله) را (الم)میشوی.رب العالمین میشوی.

 همانا:کتاب بالحق و یقین میشوی

الم

عرفه (ال-) تو به عدم ( لا) و

حی و مرءی ( م) شدن  تو در دو عالم و

ملاقات تکوینی تو با رب العالمین است

که خودت هستی

همانا:

تکوین تو به عدم-لا----تکوین تو به دم-ه-))

(تکوین تو  به کتاب بالحق)

( تکوین تو به - خذ الکتاب بالقوه-)

(تکوین  تو به ال –ه-)

( تکوین تو به اله)

(تکوین  تو به الله)

همانا:تکوین تو به نفس بی تعین خودت.

***

آری:

چون به عشق تکوین یافتی،(حم.عسق)

 در دم،  

به عالم آگاهی و عدم خروج خواهی نمود.

لا – را منعکس همانا: ال- خواهی شد

 تکویناً نفس(دم) خواهی شد.

 نفس خود  را خواهی دید.

 تکوین نیستی را  به عین الیقین

 صیر(سیر تکوینی ) خواهی نمود.

 در دم،

 آگاهی

خواهی شد.

 تکوین  عشق به آگاهی را شهود خواهی کرد.

آری:

آگاهانه عشق را که خودت گشته ای، نفس خواهی کشید.

"لوح عشق "خواهی شد.

کلمه عشق" خواهی شد."

عرفه عشق همانا: آگاهی  عشق خواهی شد.

"صورت بی صورت" را متجلی خواهی شد.

"لا" را منعکس آری: - ال-  و

 عرفه  آری: "ال"- خواهی شد.

آری:

ال "خواهی شد."

آن ال(الف لام) را

که خودت  هستی،(م)

که همه هستی  توست .

آری :

" آل" توست.

( همانا:الف و لام است)

آلی توست.

(همانا: الف و لام است)

صورت حال خلوت تو با نفخه اول است.

آلت توست.

( همانا: الف و لام است)

آری:

الف" و"

" لام" ،

 است

 حالت چشم و گوش و لب نداشته توست.

حال بدون جسد توست.

حال بدون هیولای توست.

آری:

ال" : "

حال نزول تکوینی تو از عالم بی دم و عدم

به عالم نفس و دم است .

حال صعود تو از عالم نفس و دم

به عالم بی دم و عدم است

آری :

"ال"

است

همانا:

تو ، نفس خود را ، نفس(دم) خواهی کشید .

آری: خواهی دید،

که :

 همه اسماء(آل) از یکی ،و در یکی تکوین می یابند.

 همه اسماء از یکی، و در یکی حی میشوند.

  یکی چشمه  و مصیر شهادت و عرفه(ال)  

همه اسما‍‍‍ء نزد آدم

 است.

آری : ال (الف و لام) است

خود تعینی ندارد،

همه اسماء عالم به امر تکوینی او

 به تمامی تعینات و صفات افعالی

  تکوین می یابند.

به اسماء مونث  و مذکر متجلی و معرفه (ال -)  میگردند.

آری:

در این مصیر( سیر تکوینی):

بدن سالم(بیان خواهد شد)

همانا :نان عیسایی.

و

جان

همانا :

 دم  مسیحایی( در شراب و خون ،آری :حامل دم) را

 خواهی دید.

هردو  لا یتناهی  و باقی اند.

ازلی   وابدی،  اند.

آری : تو ،نان را همانا: جسم را

و خون را همانا: جان را

 نفس همانا: دم ، همانا: قوه، همانا: -ه- خواهی شد.

من عرفه(ال) نفسه(ه)  همانا: ال -ه-  همانا: اله خواهی شد

آری:

 عشق خواهی شد.

انجل ( فرشته عشق همانا: الهه عشق همانا: مریم عشق)خواهی شد.

عاشقانه،

عشق را نفس خواهی کشید(حم).

از عشق،

آگاه خواهی شد.

آری:

انجیل را مکتوب (کلمه و کتاب) خواهی شد.

آگاهی خواهی شد.

پس خود را  روشنا خواهی دید.(حم-عسق)

آری:

من عرف نفسه فقد عرفه ربه

را تکوین خواهی شد

و همه اسما را در این عرفه همنفس خود خواهی دید

آری : همه اسمایی که همنفس و همخون ( حامل دم) تو هستند

آل تو اند . الفلام تو اند. عرفه تو اند. – ال – تو اند.

همانا:

خود را  نفخه ای  میبینی که،

همان نفخه اول است .

دم به دم ، و دما دم

تو را حی می کند.

او اولین دم است.

اولین حرکت است.

اولین نزول است.

عشق است.

آگاهی و نور است .

اولین جلوه است.

قبل از انکه صورت شود.

صورت بی صورت است.

" لا " است.

هیچ امری مانع در تکوین او  نیست.

هیچ امری اصل و ذات  او را منقلب نمی کند.

او می آید که خود را قلب کند.

حال میشود.

هوی میشود.

در خود میرود.

در خود میتند .

در خود حول میکند.

متحول میشود .

حالت میشود.

حب(ح) میشود .

آری:

اولین حال است.

صورت بی صورت است.

" لا" ست.

.بستر صوت است.

آری :

صور ست .

بستر صورت است.

آری :

صیر است.

سیر تکوینی است .

مسیر تکوینی است.

مصیر است.

صوت بی لب و زبان است.

(الف) است

در آستانه و بستر تجلئ،همانا: لا است

آماده میشود ، تا لب بگشاید.

آری:

نفس است بی نفس ( دم)

همانا: روح است  . همانا: نور است.

آدم است در عدم

همانا: نور است. همانا: روح است

آری : الف است.

 در بستر "لا"

که  بر تو  و برای تو روشنا و نورانی است .

معرفه است

"  ال" است.

الف و لام  است.

(آل) است .

همانا نای بدون نی است .

نفس ( دم-نفخه) است.

آری : الف است.

همانا:در  در بستر صدور(صور) است،

نفخه ای میزند و درگه میگشاید.

لب میگشاید.

 از صور دمیده میشود.

صیر (سیر تکوینی) میکند.

صورت میشود.

آری : "لا" متعین و معرف حضور میشود

ال(الف و لام) میشود

صور را صورت می شود

نفس را نفس(دم) میشود.(ه-هو)

آری:

مرئی(م) میشود.

مرء(م) میشود.

لب فروبسته است (م) .

اولین دم را،

 باز دم میزند.

، نفس(دم)  میکشد.(هو-ه)

دم را مبین (م)میکند.

اری : "م" میشود.

ال- بود.

"الم"  میشود.

هوا(نفس-دم). همانا: -ه- بود

هو  میشود.

حالت میشود.

حال تو میشود.

احوال تو میشود.

اطوار تو میشود.

طور میشود.

کلمه  می شود.

لوح و کتاب میشود.

آری:

 " الم " ، کلمه تکوین توست .

کتاب مبین توست.

آری : تکوین تو به کتاب است

سجل ملکوتی توست

تو هستی

حال غلبه تو بر همه مارجهای آتش

 همانا: شیاطین جنی وانسی  است که

با آنها همدم و هم آغوش شده ای.

آری: غلبه تو بر  

 شیاطین جنی که خود را بر تو  جان و

 شیاطین انسی  که خود را بر تو انسان نموده اند.

آری:

تکوین تو به حال بی فتنه و

ورود تکوینی  تو  به بلد الامین و

 تکوین ایمان یقینی در تو است .( بیان خواهد شد)

حال غلبه تو بر  متجاوزانی است که

بر جسم تو 

همانا: هیولای خاکی تو

 همانا: نزول زمینی تو

 غالب گشته اند

آری: 

حال غلبه توبر " ادنی الارض" است .

همانا:

حال خروج تو ازعالم جبر و،

ورود تو به عالم اختیار است.

حال خروج تو از عالم جهل و نا آگاه

ورود به  عالم آگاهی است.

حال رهایی تو از صفات و تعیینات است.

نجات تو از عالم فانی خاکی و ملکی است .

 ورود تو به حال قدسی و ملکوتی و عالم باقی است.

حال بی صفت و بی تعین توست

آری:

حال حی وقیوم است.

حال بی تشویش و بی تردید است.

حال صدق است.

حال رضا مندی است.

حال حق شدگی(ربک الحق همانا: -ر-) و

نزول حقیقت در توست.

و این حال،

تو را رصد میکند.

که مبادا از آن خارج شوی.

که رضامندی حق است.

حال ایمانی توست.

حال ایمن توست.

آری:

 این وادی ایمن و مقدس

بستر تکوین تو به  تربت پاک و سالم است .(بیان خواهد شد)

آری:

تورات است، نزد عقل سلیم و قدسی.

مصیر سلام  تکوینی تو بر نفس( حقیقت خودت) است .(بیان خواهد شد)

سلام تکوینی تو به حی شدگی،همانا: یحیا شدگی و ملاقات تکوینی تو با تولد و بعثت و موت خودت است (بیان خواهد شد).

  همانا :تکوین  تو به عشق، روح القدس و تولد عیسی بن مریم عشق و

دم مسیحایی است.

ملاقات  تکوینی تو با پدر(عشق) ، پسر (عیسا) و روح القدس است.

و این همه: خودت هستی.

اطوار تکوینی  توست.

آری:

احوال عشق شدگی و انفاس عیسایی توست.

آری:

انجیل است، نزد عقل سلیم  و قدسی.

حال فراقت تو از  عالم نفس وملک است .

آری:

فرقان است.

حال  قرین تو به عالم نفس(دم) و ملکوت است.

آری:

قرآن  است.

و این، نزد حکیم  ( عقل سلیم و قدسی-قدوس)،

قرآن عظیم است.،

 که احکمت آیاته ثم فصلت —(-الر-بیان خواهد شد) .

آری:

احوال تو،

نزول آیات کتاب باواسطه حکیم( عقل قدوس) بر تو است.—(-المر-بیان خواهد شد) .

و"رب رضی"(ربک الحق-ر-) در آن تردیدی ندارد  .

آری:  قرآن ذی ذکر است،(-ص-بیان خواهد شد)

که  بدون حرجی در دل  ذکر و  بحق قرآن مبیین میشود – (-المص- بیان خواهد شد -) .

و آن را بحق الیقین تصدیق میکنی .

این حال را به عین الیقین در قلب میبینی.

آری:

 تو به علم الیقین گواهی میدهی که:

قبل از تکوین و نزول این حال ،

نه میدانستی کتاب چیست .

و نه میدانستی ایمان چیست

آری :حال نبأ در توست.

تکوین تو به آگاهی ، نور و نفسی روشنا و نورانی(روح) است.

و این تکوین  نبوت و نور هدایت در توست

آری:

و کذالک اوحینا الیک روحا من امرنا

ماکنت تدری ماالکتب و لا الایمن و لکن جعلنه نورا نهدی به من یشا من عبادنا و انک لتهدی الی صراط المستقیم...

آری: تکوین یخرج من الظلمات الی النور در تو است.

آری:

خیال نکنید اگر به زبان گفتید ایمان آورده اید.به حال بی فتنه وارد شده اید و شیاطین شما را ترک کرده اند.

هان:

تا به حال صدق و سلامت در نفس و نفس(دم) تکوینا سلام نکنید(بیان خواهد شد).

حقیقت کتاب و ایمان را نخواهید دید.

و همانا : الم  را ،

آری: همانا:حال شرحه صدر را.

حال  یقین را .

همانا : حال حی و قیوم را.

حال تصدیق حقیقت مکتوب را ،

در خود

ملاقات نکرده اید ،

که:

 در دستان و نزد شماست.

پیش روی شماست.

پشت سر شماست.

تورات است.

انجیل است

قر آن است.

آری:

"الم"  ،

تبیین حال یقین و بی تردید در نفس شدگی همانا: دم و قلب شدگی شماست.

 تبیین حال رضامندی و حق است.

آری:کتاب بالحق است.

حکیم ،

همانا :عقل قدوس

 بر شما میخواند

تکوین تو به آگاهی از عدم و وجود است.

 همانا:  تکوین رب العالمین در توست

تکوین –لا- و –ال- در توست

تکوین وجود همانا: –ال- از عدم همانا: ـ لاـ در تو است

تکوین اولین دم  است از عدم

تکوین آدم  است از دم

تکوین وجود است از دم ( قوه)

تکوین –ال- است از –ه-

تکوین ال-ه است

تکوین تو به  اله  همانا : عشق همانا: انجیل است

تکوین آدم –ال- از عدم –لا- به دم –ه- است

تکوین ال-لا-ه است

تکوین عرفه(ال) عشق(اله) است

تکوین ال-اله است

تکوین الله است

تنزیل و تکوین  لوح  همانا: تورات در دو عالم وجود و عدم است.

 همانا : تکوین تو به رب العالمین  است.

تنزیل فرقان است.

آری : تکوین

خذ الکتاب بالقوه (دم –ه-) است از عدم( بیان خواهد شد)

آری :

من عرفه(ال) نفسه(ه) فقد عرفه(ال) ربه(ه)

را تکوینا حی و متجسم و مرئی (م) میشوی.

(اله) را (الم)میشوی.رب العالمین میشوی.

 همانا:کتاب بالحق و یقین میشوی

آری:

 الم ذالک الکتب و لا ریب فیه

الم الله لا اله الا هو الحی القیوم نزل علیک الکتب بالحق مصدقا لما بین یدیه  و  انزل التو رته و الانجیل من قبل هدی للناس و انزل الفرقان...

الم أحسب الناس ان یترکوا أن یقولوا ءامنا و هم لا یفتنون

الم  غلبت الروم فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم....

الم تلک ءایات الکتب الحکیم

الم تنزیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین

 

آری :

تا در خود وارد نشوی،

خود را نخواهی دید.

یک دم،  بی نفس(دم) شو،

تا خود را بیابی.

خود را،  خواهی دید

آری :

د م فروبسته و لب بسته

در بستر   تاریکی ،

همانا : با چشمانی بسته

در هوشیاری

و آگاهانه،

روشنا همانا: نور را خواهی دید.

در قلب روشنا ،

همه جلوه ها و  اسماء بر تو وارد خواهند شد.

که همانا: تکوین عالم خواب و مرگ در بیداری است

 همانا: تکوین : موت قبل از موت است

آری :

خود را با همه اسماء و جلوه ها   یکی خواهی دید.

عشق و آگاهی خواهی شد.

این حقیقت را ،

به  حال یقین خواهی  دید.

این حق الیقین را ،

نفس(دم) خواهی کشید.

منتظر دیدار با خودت باش .

همانا:  منتظردیدار با خداوند باش

The ...(The-o-logy) ال

آری :

(ادامه دارد...)

ناصر طاهری بشرویه ...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

18/5/89

http://s5.picofile.com/file/8107990142/13_06.jpg

http://s5.picofile.com/file/8107990142/13_06.jpg

 

( عشقعلی و حقیقتعلی ) فریاد مزن, چیست , کجاست , جام حقیقت آن چیست تویی , جام تویی , سفره نچیدند

( عشقعلی و حقیقتعلی )

فریاد مزن, چیست , کجاست , جام حقیقت

آن چیست تویی , جام تویی , سفره نچیدند

 

***

مستان خدا ,

باده ز دلدار خریدند*

یعنی که بجز دل ,

سری هوشیار ندیدند*

رندان خدا , طره

نه دادند , نه گرفتند*

زیرا بت عیار,

زاحوال گزیدند*

نی نکته بگفتند و

نه حرفی بشنیدند*

خود عشق بگشتند و

به اقبال رسیدند*

آگاه شدند و همه احوال

بدیدند*

هر حرف شنیدند,

از این حال شنیدند*

کی نقطه عاشق شدن,

عشاق کشیدند*

عاشق شدگان,

عشق بگشتند وبدیدند*

کی بهر مکافات ,

بر عشق رسیدند*

از غافله عشق,

بجز مهر نچیدند*

کی بهر ملاقات,

پی عشق دویدند*

تا عشق نگشتند,

ملاقات ندیدید*

آنان که پی عشق دویدند,

خزیدند*

پا را ندوانیده,

به معشوق پریدند*

معشوق سوار اند ,

کجا در پی عشق اند*

کی عشق بدیدند,

گرآن پای نچیدند*

آنان که ز آرام و قرار,

فاصله گیرند*

نی عشق ز ره چیده و

نی قافله دیدند*

نی عشرت و نی حسرت و

نی سعی ونه کوشش*

ساکت شدگان اند,

به آرام رسیدند*

نی عابد و نی زاهد و

نی مجتهد و شیخ*

هر قوم دویدند ,

به بازار رسیدند*

فریاد مزن,

چیست , کجاست

جام حقیقت*

آن چیست تویی , جام تویی

سفره نچیدند*

بی دل نظران

غافل از آن "در" نهان اند*

بازار بگشتند و

متاعی نخریدند*

همت طلب از "بازدم" ات,

"ذکر دوام "ات*

زنهار , سفیهان که

ز دم فلسفه چیدند*

فریاد مکن بیش,

نه دام است ونه دانه*

آن دانه تویی, دام تویی,

حیله نچیدند*

از دام برون آی,

که از بستردانه*

بس پیر و جوان,

بر دل افلاک پریدند*

هان چشم مگردان ز " دم "ات,

"فکر مدام" ات*

ذات الصور عشق,

در این جام کشیدند*

هان صورت آن یار,

در این دانه نهان است*

آنان که شکفتند,

در آن یار تنیدند*

یک نقطه در این دانه,

از آن یار جدا نیست*

آنان که رسیدند,

بجز دانه نچیدند*

آن دانه نگر, دانه نگر

دانه تو یی تو*

چون دانه بدیدند,

به دردانه رسیدند*

دردانه خدا بود و

به هر دانه رها بود*

از دانه رها گشته ,

خدا گونه تنیدند*

آری به خودآ,

کین تو,در آیینه,

 خدا بود*

خود را چو بدیدند,

خدا را بشنیدند*

آنان که چو آیینه,

بدیدند نفس خویش*

"بسم ربک الحق" شده,

خلقی بشنیدند*

 

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

15/11/91

*Search  rroshanaa on google.com

http://s2.picofile.com/file/7649310107/112112.jpg

http://s2.picofile.com/file/7649310000/112.jpg

http://s2.picofile.com/file/7649326020/1112.jpg

http://s5.picofile.com/file/8103441192/313_112.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114238000/313_0112.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114242784/313_00112.jpg

http://s5.picofile.com/file/8135258542/313_000112.jpg

http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg

http://s5.picofile.com/file/8164751292/313_0000112.jpg

http://s3.picofile.com/file/8197869300/p1112.jpg

http://s3.picofile.com/file/8197869400/P11113.jpg

(عشقعلی و حقیقتعلی) مطرب عشق مست نیست , خسته از این دست نیست رند هزار دست خوان نفخه آگاه را

 (عشقعلی و حقیقتعلی)

مطرب عشق مست نیست , خسته از این دست نیست

رند هزار دست خوان نفخه آگاه را

 

***

باده نشینان عشق،*

 با دم روح القدس،*

،*بی نفس وصافی اند

*ذره آگاه را

 عشق حریف می است،*

ساقی نای و نی است*

نی لبکان راوی اند،*

*شرحه در گاه را

مطرب عشق *

مست نیست*

خسته *

*از این دست نیست

رند هزار دست خوان*

نفخه آگاه را*

بی نفسم ،*

با نفس*

*بی هوسم،

با هوس*

*مست می و مافی ام،

ساقی آگاه را*

*راه من این راه نیست،

ماه من این ماه نیست،*

ماه رخم  مشتری ست،*

بنده  آگاه را*

*ماه من اندر "چه" است

یوسفم اندر ره است،*

در "چه تاریک" بین*

قطره آگاه را*

باده عشق ،*

پست نیست،*

خورده در این *

هست نیست،*

*ساقی کوثر بدان

ساقی همراه را*

*چشم، تو بر هم بنه

راه بزن یک تنه،*

*در دل ظلمت بجو

مشتری و ماه را*

*دلو بکن در" چه" ات

آب بجو از "مه" ات*

*در مه و خورشید بین

زهره آگاه را*

*آب بزن بر "تن" ات

خواب بزن از "من" ات،*

*ماه رخی پیش توست

هر گه و بیگاه را*

مطرب جان *

*مست نیست

غافل از این*

*هست نیست

باده خور و خنده کن*

مطرب آگاه را*

*زاهد و ترسا ول است

شاهد و یحیا دل است،*

قبله جان گیر و بس،*

باقی این راه را*

*دلبر تو در دل است

"ماه رخ" ات منزل است*

تنگ در آغوش گیر*

شاهد درگاه را*

*قبله تو آشنا ست

در دل تو روشناست،*

*سجده کن و بوسه زن

قبله آگاه را.*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

11/9/91*

http://s2.picofile.com/file/7657091505/9999.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/7573183866/wineok.jpg

http://s3.picofile.com/file/7573182361/love_wine.jpg

http://s4.picofile.com/file/8101788318/313_99.jpg

http://s5.picofile.com/file/8106680192/new2014.jpg

http://s5.picofile.com/file/8112057192/313_099.jpg

http://s5.picofile.com/file/8132967250/313_0099.jpg

http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg

http://s4.picofile.com/file/8163856868/313_00099.jpg

http://s6.picofile.com/file/8196828000/love_and_truth.jpg

 

حقیقت تکوین تو به عشق , روح القدس , آگاهی ونباء , لوح وقلم (حم.عسق)(ن)(ق)

مدیر کل هماهنگی هیئت های تخلفاتی جناب خنیفر

***

حقیقت تکوین تو به

 عشق , روح القدس , آگاهی ونباء , لوح وقلم

(حم.عسق)(ن)(ق)

*******

چشم بند و گوش بند .و لب ببند.

فرض کن:

تو هیچ ندیده ای ،

هیچ نشنیده ای ،

هیچ نگفته ای.

حتی خود را !

!!!

فرض کن:

هیچ صفت و تعینی از خود ندیده ای

هیچ غم و ترس و شادی را متحول نشده ای.

فرض کن:

در آرامش و سکوتی کامل و مطلق هستی

و بر این احسن الحال آگاهی کامل داری

آری : تو بر این بهترین سرشت همانا بر این بهشت آگاهی و هوشیاری کامل داری.

هستی که  یکی تو را حی میکند.

هستی و یکی در تو حول میکند.

هستی  و یکی تو را، - از حی بودنت آگاه ( وحی) میکند.

او به   حی و هست نگهداشتن تو علم کامل دارد.

آری: آنگاه که عاشق شدی نیز اندکی در خود فرو رفته

و با قلب و نفس و حال خود خلوت نمودی و تکوینا

برخی از صفات و افعال تو را ترک نمودند

آری : آنگاه که عاشق شدی دقیقه ای قبل از آن

از این تحول حالی خود که بر آن وارد شدی کوچکترین

آگاهی نداشتی و اکنون نیز نمی دانی که عشق هم

خواهی شد . در این عشق شدگی که همچون عاشق شدگی در یک دم و در یک نفس اتفاق خواهد افتاد

تمامی توجهات و صفات و افعال تو را ترک میکنند

و تکوینا وارد حالی می شوی که

برای تو و بر تو عزیز است ، علیم است.

آری:

عزیز است

اسم ، صفت و فعلی  دیگر در او نمی بینی .

بر  عزیز همانا: عشق بودن آن یقین داری.

این صورت حق الیقینی را به عین الیقین شهادت می دهی.

آری:

علیم است .

به   بودن  و همه احوالات خود عالم بالحق است .

تو به آ ن علم الیقین داری

آ ری اگر تو بر این  حال  تکوین یابی،

در حالی که به مدت یک دم ، یک نفس،به روز ازل بازگشته ای و یک دم ،

چشم ، گوش و لب بسته ای

خود را

جز، همان دم و نفس نمی بینی  .

آنرا  چشمت  نمیبیند ،

قلبت میبیند ، در قلب میبینی .

به اندازه دو قاب قوسین قلبت،

به خودت نزدیک شده ای .

قلبت شده ای. دلت شده ای .

نفست شده ای همان دم شده ای .

آری:

دل شده ای،

دلبر شده ای . دلدار شده ای.

در دم  ،

دل،  دلدار و دلبر را یکی میبینی .

عاشق را میبینی  . خودت هستی.

معشوق را میبینی . خودت هستی.

و عشق را میبینی . خو دت هستی.

عشق شده ای .

این حالیست که تو به آن تکوین می یابی .

این عشق شدگی،این نفس (دم) شدگی

کتاب محکمی است که به یکباره و در یک  دم زدن  ،

به مدد افاضه عشق ،

‌به آن کن فیکون  میگردی .

این است تنزیل رحمان و رحیم ،

تکوین آگاهی ، وحیانیت،  و نبو ت در تو

آری:

او" حی" همانا:-ح- میکند "میت"  همانا:-م-تو را...حم...

آری:

او تنزیلی از رحمان و رحیم است

آری:

او "حول"همانا: -ح- میکند" مرء"ی" همانا: -م- تو را( تو –محمد-مرء)....حم ...

آری:

او  تنزیل کتاب است که یحول بین المرء و قلبه

آری:

او بدینسان  از " حی" شدن،  محمد( تو ، "مرء") را  آگاه ( وحی) می کند. ...حم...

و عقل سلیم و قدسی. همانا:  –روح القدس-

همانا: حکیم و قدوس که خودت هستی

آنرا تکوینی میبیند. و میخواند.

او کتابی جامع است،

ام الکتاب است در نزد حکیم. همانا :  عقل ات, همانا : قدوس , همانا : خودت

که این قدوس

حال به حال همانا: فصل به فصل

در اطوار تو میخواند.

در طور سینین.__ ( بیان خواهد شد)__

همانا: او عشق است(حب) – آری: (ح)،

در حالی که  لب بسته ای .آری:   "میم"

به آرامی و  بدون "های"

به قلب نازل و وارد می شود.آری: (حمیم)(حم)

آری او  دم ، نفس و  عشقی است

که تو عاشقانه او را نفس میکشی.

عزیز حکیم است .

عشق آگاهی بخش است.

نزول آگاهی عشق است .

چشمه  آب حیات است

تنزیل رحمان و رحیم است.

حمیم و( ح میم)(حم) است.

تعمید عشق و آگاهی است

عشق و کلمه است..

تنزیل العزیز و العلیم است.

آری: (حم) است.

نوری است که در دل

و منتهای  تاریکی پاک و مبارکی قرار گرفته است. و بر چشمان بسته تو .

بیداری مبارکی را تکوین میکند.

همه قدر و منزلتهای قبلی تو را خاموش میکند .

آری : لیله القدر است .

دیروزت را پس میزند و فردایت را به تو روشن میسازد.

تو را بهتر و بیشتر از هزاران و بلکه ده ها هزاران ماه و سال بیدار و آگاهت میکند.

تو آگاه می شوی به اینکه:

ان الانسان لفی خسر

حقیقت ارض و سماوات و ما بینهما را در انبساط و شرح صدر مبارکی بطور تکوینی و  روشنا میبینی.

آری:

حم تنزیل الکتاب من الله العزیز و العلیم

حم تنزیل من الرحمن الرحیم    کتاب فصلت آیاته قرآن عربیا لقوم یعلمون

حم  و الکتاب المبین اناجعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم

حم و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیله مبارکه انا کنا منذرین امرا من عندنا انا کنا مرسلین

حم تنزیل الکتاب من الله  العزیز الحکیم ان فی السموات و الارض لآ یات للمومنین

حم تنزیل الکتاب من الله  العزیز الحکیم ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل  مسمی ....

 

و :

عقل  . آری : ( عین)

سلیم. آری : (سین)  و

قدوس . آری:  ( قاف )

در تو,

تورا (عشق و کلمه-حم-) خواهد دید. آری :( عسق)

بطور تکوینی ،

اینچنین بر تو و بر  انبیا ء قبل از تو  وارد شده ام.

آری :

(حم.عسق)

*** عسق همانا: -روح القدس-همانا: -قدوس-

همان عقل سلیم و قدسی  در توست

و – حم - همانا : حب همانا: عشق شدگی تو است .

آری تو عشق را متجسم شده ای

تو حب را مرءی شده ای

تو –ح – را –م- شده ای

تو – حم- شده ای

آری:روشنا ی عشق شده ای.

. مریم عشق شده ای .

این دم و نفس که تو هستی

این عشق که تو هستی

آ ری:

این نفخه و نور عشق بر عقل و جوارحت می زند .

این  عزیز  علیم بر عقل و جوارحت وارد میشود.

عقل و جوارحت نرم و لطیف و راضی و تسلیم می شوند.

این عقل تسلیم و مسلمان شده،

تمامی دریافتهای قبلی خود را

تمام دارایی و سرمایه خود را

تمام علم و دانش تحصیل خود را

تمامی توجهات و تمایلات و نماز و نیاز های خود را

ترک می کند.

در دم شسته می شود .

پاک میشود، قدسی می شود.

آ ری :

عقل سلیم قدسی (عسق)،

تکوین روح القدس و نزول وحی در توست

آری ..حم ، عسق..

حقیقت چگونگی نزول عشق در قلب و

حقیقت تکوین تو به عشق و

نزول عشق به عقل و

تسلیم عقل به عشق و

قدسی شدن عقل و

تکوین عقل به روح القدس (قدوس) و

آغاز تکوین نبوت همانا: آگاهی  , همانا : –وحی- در توست

آری .

باران و اشک آگاهی در قلب و از چشمان تو جاری می شود.

آری:

اینچنین بر تو و انبیای قبل از تو وحی گردید .

و آن مرتبه آگاهی تو از عشق است که

تو به آن تکوین یافته ای.

آری:

حم عسق . کذالک یوحی الیک و الی الذین من قبلک الله العزیز الحکیم

 

و این  قدوس . آری :ق

بر تو قلم . آری :ق

خواهد شد .و

تو این  قلم ر ا خواهی دید ،

که خودت شده ای.

این قلم ، تو را مکتوب میکند.

همانا: این قلم(آری :ق)،

این قدوس( آری:ق)،

این قرآن را،

که قرین( آری :ق) توست.

قرینه توست.(آری: ق)

حال  رضا یتمندی و قرب(آری:ق) تو به خودت است.

رب رضی است.

تو هستی.

حال فراقت تو از نفس و عالم ملک است.

همانا: -فرقان- است.

حال قرین(ق) تو به عالم نفس(دم)  وملکوت است.

همانا: - قرآن -  است.

مجد و عظمت تو است

همانا:-  قرآن مجید  -  است.

به اذن رب رضی  .

حق است و

حقیقت با اوست.

آری : تو هستی که خود را

به زبان جاری میکنی.

و،

حقیقت همانا: سجل ملکوتی , کتابی مکتوب  میشود.

در حالی که کتاب مکنون و محفوظ، نزد توست.

همانا:

حال ر ضا

و

رب رضی  در توست.

در نفس ( دم) به تو , به قلب تو , عندنا شده است.

و از رگ گردن به  تو , به قلب ات نزدیکتر است.

می آموزد و مشهود میگرداند به تو نقایص و کمبود های جسمانی تورا

و هیجانات و وسوسه ها و اغلال عنق نفس های ( دم های) نفسانی تو را

 

آری:

ق و القران المجید....قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا کتاب حفیظ........لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید......

 

:  در این نعمت . آ ر ی : ن

بر  صراط مستقیم.

همانا : صراط الذین انعمت علیهم

حقیقت را مکتوب خواهی کرد.

آری : قلم ، " ن" را مکتوب میکند.

همانا : خود ،

"حقیقت  خود " را

مکتوب میکند.

آری : خود ،

حال رضامندی .

این خلق  عظیم .

این  نعمت  (آری :ن ) را.

این صراط مستقیم را.

این   راه حق را مکتوب میکند.

آری:

نعمت همانا : "ن"

نزول حال رضا مندی .و خلق عظیم  در  تو است.

تکوین تو،

به " رب رضی"  است

آری: تو مجنون نشده ای.

به  حق رسیده ای.

قرآن مجید شده ای.

کلمه شده ای.

که: انا لله و انا الیه راجعون

حقیقتی تکوینی است.

آری:

ما به حق ،

رجعت تکوینی  (مصیر) میکنیم

آری:

حق خود  را مکتوب میکند.

این عزیز همانا: عشق

این حکیم همانا : عسق – عقل سلیم قدسی- را

مسح همانا : مسیح , همانا: کلمه  می کند،

آری:

عشق، کلمه را مکتوب و مبین میکند.

همانا:

خدا وند عشق بود.  خداوند کلمه بود.

آری : ن و القلم و ما یسطرون

تکوین یافته است و

این همه خودت هستی

 

ن و القلم و ما یسطرون ما انت بنعمته ربک بمجنون  و ان لک لا جرا غیر ممنون  و انک لعلی خلق عظیم

 

آری:

(ادامه دارد……..(

) ناصر طاهری بشرویه ...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

19/4/89

http://www.Rroshanaa2.persianblog.ir

search rroshanaa in google

http://up.iranblog.com/7/1264813330.jpg

http://s1.picofile.com/file/7553166127/1.jpg

http://s5.picofile.com/file/8107437450/13_005.jpg

http://s5.picofile.com/file/8107437618/13_05.jpg

http://s5.picofile.com/file/8107437618/13_05.jpg

http://s4.picofile.com/file/8187014476/000_003.jpg