ای جاه من، ای جاه من , ای جاه خوش درگاه من* ای گاه من ،ای گاه من ، ای قبله آگاه من* 313-78

ای جاه من، ای جاه من , ای جاه خوش درگاه من*

ای گاه من ،ای گاه من ، ای قبله آگاه من*


****

ای ماه من ،ای ماه من،*

ای ماه اندر چاه من*

ای راه من ،ای راه من،*

ای همره و همراه من*

ای جاه من، ای جاه من*

ای جاه خوش درگاه من*

ای گاه من ،ای گاه من ،*

ای قبله آگاه من*

ماهم تویی، راهم تویی*

خورشید همراهم تویی*

جاهم تویی، گاهم تویی*

جبریل آگاهم تویی*

ای طور من ،ای صور من*

ای دولت منصور من*

ای مهر من ،ای نور  من*

ای ساقی پرنور من*

ای عشق من، ای حور من*

ای شربت  انگور من*

ای سور من، ای شور من*

ای کاتب و منشور من*

شورم تویی، سورم تویی*

منصور و  میسورم تویی*

حورم تویی ،نورم تویی*

دستار و زنورم تویی*

ای جان من، ای جان من*

ای جان و ای جانان من*

ای نان من ،ای خوان من*

ای دانه و  انبان  من*

ای دام من ، ای رام من*

ای  ساقی هر شام من*

ای لام من، ای کام من*

ای مطرب خوش نام من*

روحم تویی، جانم تویی*

انجیل و فرمانم تویی*

نانم تویی، دانم تویی*

مرغ  سلیمانم تویی*

جانان من ، سلمان من*

ای لوح ده فرمان من*

ای عشق من، فرقان من*

ای اوحی قرآن من*

"طاسین" من ، ای "میم" من*

ای چشمه تسنیم من*

ای "حا"ی من ای "میم" من*

ای قبله  تسلیم من*

ای مهر من، ای دین من*

ای مرسل آیین من*

ای "یا"ی من، ای "سین" من*

ای روشنا ،"یا سین" من*

"یا" یم تویی، "سین "م تویی*

اطوار "سینین" م تویی*

مهرم تویی ، دینم تویی*

اسلام و آیینم تویی*

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

20/4/90

Search rroshanaa on google.com

http://s2.picofile.com/file/7993243331/313_78.jpg

http://s5.picofile.com/file/8111804534/313_078.jpg

http://s5.picofile.com/file/8137613068/313_00078.jpg

 

نی یقول و نی فعول ، ایمان تو عشق باید بارد، اندر جان تو 313-066

 

نی یقول و نی فعول ، ایمان تو

عشق باید بارد،  اندر جان تو


***

جمله هستی های ما،  "لا" می نمود

لا بلای " لا" ی ما،  " الا" نبود

"لا" زمین   و، "لا" هوا و  " لا"  سما

"لا " ز ما آسوده بود و ما ز "لا"

هان ، الفلام ، بر سر "لا" آمده

بهر پیدایی  " الا" آمده

آن الفلام ، آینه آن  " لا" شده

عاشق خود گشته ، " حا"  پیدا شده

" لا" و " حا" در ملک و جانم ، هست و نیست

صو رت بی صورت است و ، عا شقیست

" لا"ی ما رب گشت و "رب رب" ای رفیق

" حا" ی ما حب گشت و "حب حب"  ای شفیق

حب ما ، در رب ما رنگین شده

رب ما،  در حب ما ، چندین شده

" لا" هوا  شد  ،" حا" هوی ، ای  جان من

" لا" دم و ، " حا" ، آدم ، ای جانان من

عشقهای پر ز خون ، شد " حا" ی ما

های و هو و چند و چو ن، " دم "  ها ی ما

" حا" ی ما نفس است ، آ ن  " لا" یک نفس

یک نفس ،گر نفس بینی ، بر تو بس

آن الف با لام ، " آ" و لام ، کی

آن الفلام،  خود  هوا  ، فردا و دی

شور و حال هرچه رفت  و  هر چه پی

هم لب است  و  هم زبان و نای و نی

آن الف با لام ، ملای تن است

هم علیم و  هم حکیم و رحمن است

آن الف با لام ، قر آن عظیم

فیه لا ریبه  ، صراط مستقیم

آن الف با لام ، آیات حکیم

حی و قیوم است ویحیایی علیم

آن الف با لام ، "ادنی الارض " شد

غالب و مغلوب و "روم و فرس"  شد

آن الف با لام ، بر ما شدمبین

بر محمد ، روشنا  بر مرسلین

آن "الف" با" لام" و" میم " ، قرآن  ما

احسب الناس ، ان یقولو آمنا

نی یقول و نی فعول ، ایمان تو

عشق باید بارد،  اندر جان تو

فتنه ها خاموش کن در سینه ات

تا شود روح القدس ، آیینه ات

آن الف با لام ، آمد وحدهو

هو، یحول بین مرء و قلبهو

قلب ما "دم دم"  ، هواداری کند

گاه شادی، گاه ، غم خواری کند

گر هوا گرم است ، گرما می شویم

در هوای سرد ، سرما می تنیم

از هوای خنده ، شادی می چشیم

در هوای ناله ، آهی می کشیم

ای تو شیرین ، تلخها شیرین کنی

ای تو غمگین ، شادها غمگین کنی

خشم تو ، نار است و  شیطانت کند

عشق تو،  نور است و رحمانت  کند

عشق ، قلب و عقل ،  قدسی می کند

وحی ، عقل و قلب، عیسی می کند

عشق از" لا " ، نفخه ای در قلب شد

وحی در دل ،" رقه" ای بر عقل شد

عشق اندر قلب ، بیند عقل تو

وحی اندر عقل،  طیند قلب تو

عقل تا عاشق نشد قدسی نشد

عشق تا آگه نشد عیسی نشد

عشق با پیغمبر و دین آمده

سجده و سبحان و تسکین آمده

در  سکینه  ، سطر و سجین آمده

"سفر" های "طور سینین" آمده

هان، هوا در "طور سین"  جانانه است

هان،  صبا از بوی طین،  مستانه است

در هوا پیچیده ، شور و حال ما

نفخه هامان ، شارح احوال ما

حال  ما دیوان ما ، فرقان ما

هم حکیم و هم مبین ، قرآن ما

گر تو از احوال "من" ، آگه شوی

دست شویی از "تن" و ناگه روی

دم به دم بینی که بی تن گشته ای

"چشم و گوش" ات باز و ، لبها بسته ای

یک الف داری تو ، اندر پشت لام

لام در کامی و  ، روزت قدر شام

لیله القدر تو ، "حا""میم" ، گشته است

آیت اطوار  "طا""سین" گشته است

هان، الف بر پشت لامی ، هر نفس

بی سری ،بر پشت بامی ، بی قفس

در هوای" لا  " ، الهی  گشته ای

لم" یلد یولد" ، گواهی گشته ای

آگه از لا کفو حالی، در یقین

لا حرج در صاد و ، ذی ذکر ، شو مبین

آری آری : یخرج از ظلمت شدی

آری آری : عیسی و احمد شدی

آری آری : با الف لام آمدی

بر زمین و آسمانها ، سرمدی

آری آری : شاهد "لا"یت شدی

عشق گشتی ، وحی" یحیا"یت شدی

لام از کامت،  رها کن نازنین

میم بر لب ، انک یاسین ببین

از حکیم عشق ، یحیا را سلام

عقل قدسی گشته عیسی  را کلام

حا و میم و ، عین و سین و قاف،  بین

ذالک یوحی الیک و مرسلین

روشنا،  گویم من اسرار نبی

تا نماند ، جمله بتهای خفی

جمع گردند ، فرقه های منزوی

عشق آرند ، پیروان معنوی

عشق آرید تشنگان دین و ملک

تا نمانید در سرابی بس سترک

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

http://s1.picofile.com/file/7983780963/313_66.jpg

http://s5.picofile.com/file/8120188526/313_066.jpg

http://s5.picofile.com/file/8137459626/313_0066.jpg

 

 

 

 

کین عشق, خود نام اش خداست وین عشق, "وحی" انبیاست 313-104

کین عشق, خود نام اش خداست

وین عشق, "وحی" انبیاست


***

ای عاشقان, ای عاشقان*

دل,

ساغر و پیمانه شد*

ساقی,

زسوی آسمان*

یار من دیوانه شد*

جامم ز می,

سر شار شد*

حالم ز دل ,

خمار شد*

عقلم که

پر انوار بود*

خاموش و

بی اخبار شد*

قلبم ,

دمی بیدار شد*

روح القدس,

در کار شد*

دم ,

هدهد فرزانه شد*

دل,

طفل خوش تیمار شد*

دیدم,

سبک بال ام , کنون*

بی وزن و بی رنگ و

فتون*

هم عقل دارم ,

هم جنون*

آگاهم,

از هر ذو فنون*

من زنده ام,

بی نان و خون*

آگاهی ام,

 عشق ام, کنون*

تن, بی تعین,

بی ستون*

بر نیست,

هستم یوقنون*

من زنده ام ,

بی خال و خط*

عشق ام , کلام ام ,

معرفت*

بر لامکان و لا زمان*

آگاه گشتم,

عاقبت*

خاکم ,عصا شد,

مار شد*

آبم, هوا شد,

بار شد*

یک دم ,

ید بیضائ من*

از جیب تن,

احضار شد*

لب  بوسه زد,

بر آن "ید"م*

خندان و

"چشمی,تر" بدم*

پروانه ای,

گویی عدم*

گردید اندر قلب و "دم"*

جان با دلم شد,

هم قفس*

هی بال زد هر "دم",

نفس*

بگرفت  زعیسایم ,

هوس*

تا صاف کرد,

تن را ز خس*

من با که گویم,

جان شدم*

خود ,

شاهد جانان شدم*

موسا و طور و

روشنا*

من لوح ده فرمان شدم*

عیسای خون و نان,

دوان*

شد سوی حور جان,

روان*

گویی که عیسای جوان*

پوشیده تاج ارغوان*

من مرغ عشق ام,

پرکشان*

سیمرغ ام و

عنقا نشان*

دارم نشان از

بی نشان*

از پادشاه کهکشان*

من دلبر هفت آسمان*

از مالک ملک و زمان*

آورده ام  عشق,

ارمغان*

بر وجد آیید عاشقان*

من روشنای طارق ام*

من آبها را فارق ام*

کشتی عشق ام,

قایق ام*

از باد و طوفان,

فارغ ام*

بر عشق آیید,

عاشقان*

در عشق آیید,

سالکان*

کین عشق,

خود نام اش خداست*

وین عشق,

"وحی" انبیاست*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

8/10/91

http://s2.picofile.com/file/7601673010/1044.jpg

http://s3.picofile.com/file/7601673973/104.jpg

http://s5.picofile.com/file/8102363584/313_104.jpg

http://s5.picofile.com/file/8102400518/313_0104.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8115676268/313_00104.jpg

http://s5.picofile.com/file/8137173050/313_000104.jpg

 

کین عشق, خود نام اش خداست وین عشق, "وحی" انبیاست 313-104

کین عشق, خود نام اش خداست

وین عشق, "وحی" انبیاست


***

ای عاشقان, ای عاشقان*

دل,

ساغر و پیمانه شد*

ساقی,

زسوی آسمان*

یار من دیوانه شد*

جامم ز می,

سر شار شد*

حالم ز دل ,

خمار شد*

عقلم که

پر انوار بود*

خاموش و

بی اخبار شد*

قلبم ,

دمی بیدار شد*

روح القدس,

در کار شد*

دم ,

هدهد فرزانه شد*

دل,

طفل خوش تیمار شد*

دیدم,

سبک بال ام , کنون*

بی وزن و بی رنگ و

فتون*

هم عقل دارم ,

هم جنون*

آگاهم,

از هر ذو فنون*

من زنده ام,

بی نان و خون*

آگاهی ام,

 عشق ام, کنون*

تن, بی تعین,

بی ستون*

بر نیست,

هستم یوقنون*

من زنده ام ,

بی خال و خط*

عشق ام , کلام ام ,

معرفت*

بر لامکان و لا زمان*

آگاه گشتم,

عاقبت*

خاکم ,عصا شد,

مار شد*

آبم, هوا شد,

بار شد*

یک دم ,

ید بیضائ من*

از جیب تن,

احضار شد*

لب  بوسه زد,

بر آن "ید"م*

خندان و

"چشمی,تر" بدم*

پروانه ای,

گویی عدم*

گردید اندر قلب و "دم"*

جان با دلم شد,

هم قفس*

هی بال زد هر "دم",

نفس*

بگرفت  زعیسایم ,

هوس*

تا صاف کرد,

تن را ز خس*

من با که گویم,

جان شدم*

خود ,

شاهد جانان شدم*

موسا و طور و

روشنا*

من لوح ده فرمان شدم*

عیسای خون و نان,

دوان*

شد سوی حور جان,

روان*

گویی که عیسای جوان*

پوشیده تاج ارغوان*

من مرغ عشق ام,

پرکشان*

سیمرغ ام و

عنقا نشان*

دارم نشان از

بی نشان*

از پادشاه کهکشان*

من دلبر هفت آسمان*

از مالک ملک و زمان*

آورده ام  عشق,

ارمغان*

بر وجد آیید عاشقان*

من روشنای طارق ام*

من آبها را فارق ام*

کشتی عشق ام,

قایق ام*

از باد و طوفان,

فارغ ام*

بر عشق آیید,

عاشقان*

در عشق آیید,

سالکان*

کین عشق,

خود نام اش خداست*

وین عشق,

"وحی" انبیاست*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

8/10/91

http://s2.picofile.com/file/7601673010/1044.jpg

http://s3.picofile.com/file/7601673973/104.jpg

http://s5.picofile.com/file/8102363584/313_104.jpg

http://s5.picofile.com/file/8102400518/313_0104.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8115676268/313_00104.jpg

http://s5.picofile.com/file/8137173050/313_000104.jpg

 

شام آخر شد و عیسا پسر روح خدا ،هیچ مگو 313-093

عقل قدسی،  دم عشق، بسترشان نان و شراب

شام  آخر شد و عیسا پسر روح خدا ،هیچ مگو


***

نی "غلام قمرم" ،*

نی " مه و ماه " ،*

هیچ مگو*

نزد من،*

*جز سخن "عشق و صفا" ،

هیچ مگو*

*سخن از رنج مگو،*

از شه و از گنج مگو*

*دست از این " بسته " بکش،

" باز"  بیا ، هیچ مگو*

دوش،  آگاه شدم،*

*عقل مرا دید و بگفت

من "غلام تو" ام ،*

*از ترس و گناه،  هیچ مگو

گفتم ای عقل بیا،*

*"بار"  بنه ،  " یار"  ببر

گفت بی عقل شدم،*

پیش بیا،  هیچ مگو*

گفتم ای عقل،*

*تو دانی که " که" ام ، عاقل باش

ناله ای کرد و بگفت ،*

*"عشق" ، بیا ،  هیچ مگو

گفتم ای عقل،*

*منم، " چیز دگر" ، یاوه مگو

گفت،

نه "چیز دگر" ی،*

*" عشق"  بیا،  هیچ مگو

گفتمش ،"عشق"  نیم،*

*"عشق"  که "دیوانه سر"  است

گفت دانم که" چه" ای،*

عشوه نیا،  هیچ مگو*

گفتم ای عقل،*

*چه گویم که،  تو را چون شده است

گفت عاشق شده ام،*

دلبر ما،  هیچ مگو*

*گفتم ای "عاشق من"،

ناله مکن ، ساکت باش*

عقل ساکت شد و ،*

*گفتا که ، بیا،  هیچ مگو

*"من رسوا شده"  و "عقل"

به خلوت رفتیم*

*عقل بوسید مرا،

*کرد صفا ،  هیچ مگو

گفتم ای عقل،*

*چه درویش و مصفا شده ای

گفت جبریل تو ام ،*

*"روح خدا"،  هیچ مگو

*"عقل قدسی شده" ام ،

نزد من آرام گرفت*

*گفتم ،  ای عاشق ما،

بنده ما ،  هیچ مگو*

عقل گفتا که ،*

*بجز عشق  ، ندانم سخنی

گقتم " ابلیس نما"،*

*سجده نما ،  هیچ مگو

من به گوش تو،*

*سخنهای نهان خواهم گفت

پس از این،  جز" سخن ما"،*

به هوا هیچ مگو*

*عقل قدسی،  دم عشق،

بسترشان،  نان و شراب*

شام  آخر شد و،*

*عیسا پسر روح خدا ،

هیچ مگو*

عارفا،*

*عشق ندانی که چه کرد

مریم دل*

*گشته آبستن از او مریم ما ،

هیچ مگو*

***

*ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی*

24/7/91

Search rroshanaa on google.com

http://s1.picofile.com/file/7528783866/kiss.jpg

http://s1.picofile.com/file/7528898595/jibril.jpg

http://s1.picofile.com/file/7528899672/mary.jpg

http://s2.picofile.com/file/7908624622/%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%872.jpg

http://s1.picofile.com/file/8100956726/313_93.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8113606284/313_0093.jpg

http://s5.picofile.com/file/8137057250/313_00093.jpg