بگسل این بند اسارت تا که بینی دل امیر است 313-25

هان: دل و قلبت اسیر است


****

عالم تو ،

عالم قلب تو باشد ،

ای پسر

آنچه

 در قلب تو پوید

آیدت ،

 هر دم به سر

از طریق عقل

قلبت

 سیر" معقولات" کرد

چون

"طریق وهم" بگرفت

سیر" موهومات" کرد

آن خیال

 از در در آمد

قلبت

 آن" برزن" گرفت

دل

 بر آن عالم برفته

جامه اش،

بر تن گرفت

گاه قلبت

 "گوش "گشته

سیر" مسموعات"  کرد

گاه،

 لمسی بر دلت زد

سیر "ملموسات"  کرد

چون

 " طریق چشم" بگرفت

گشت بینا قلب از آن،

 

چون که

" خوش عطری" برآمد

گشت بویا دل بدان

چون

"مزه" زد بر زبانت

با مزه گردید ، دل

چون که

 " درکی دیگر"  آمد

دل

بدان سو،  گشت

 ول

هان پسر،

بینی که قلبت

"عالم اغیار"  گیرد

دم به دم،

 گم کرده "خود " را

سیر آن

 اخبار گیرد

خیز وفارغ کن

تو "خود" را

هان،

 دل و قلبت،

 اسیر است

بگسل

 این "بند اسارت"

تا که بینی،

دل "امیر" است

 

***

ناصر طاهری بشرویه....روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search rroshanaa on google.com

http://s1.picofile.com/file/7938974294/313_25.jpg

 

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد