کنون من بی دل و دینم , بساط عشق می چینم 313-34

کنون من بی دل و  دینم،

بساط عشق می چینم


****

سفر کردم،

سوی یارم

ز احوالش

خبر گیرم

کمان ابروی او،

دیدم

به زه کرده،

دل و دینم

نگاهش را،

کمین کردم

ز اشکم،

دیده" زین" کردم

ز لبها،

" بوسه" بر چیدم

دلم را،

کرده "زنجیر"ام

به خاموشان گیسویش

بگردیدم،

که" مه"  گیرم

چو، قرص ماه او دیدم

تو گویی ،

من به" نخجیر"ام

نشاندم دل،

به دام او

که در مهرش،

وطن گیرم

چو در مهرش،

نشستم من

نه دل ماندو،

نه آن دینم

کنون من ،

بی دل و دینم

بساط عشق،

می چینم

سرم از پا،

 نمی دانم

نه در روم  و،

نه در چینم

کنون،

در تخت و بالینم

لبالب ،

بوسه می چینم

به چشم مست و

خمارش

دمادم ،

غمزه می بینم

ز بس،

عاشق کش است یارم

حریفان،

رفته می بینم

ز بخت و

کام شیرینم

ز کویش

نغمه می چینم

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search rroshanaa on google.com

 

http://s3.picofile.com/file/7947226555/313_34.jpg

 

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد