(آن سجده ها را تا زنید)
***
من ندیدم
رایهامان چون شده
لیک دیدم
رای دادن ،خون شده
من ندانستم
ولایت عهد ما
تیغ درکف دارد و
مامون شده
من ندانم
سبزهامان چون شده
لیک دانم
قطره ها بارون شده
من ندانستم
که ملا های ما
دین و دنیا خورده و
قارون شده
حاکمان در پرده بینم
خوش نشین
ریش هاشان
رفته است تا روس و چین
با قراولهای
مست و نقره بین
تیغهاشان
میزند بر مسلمین
آن "بله گویان"
خدمت بر جبین
چون مترسک گشته اند
در ملک و دین
از چه گویم
از چه نالم، ای خدا
خود نبودی
لحظه ای از من جدا
جاهلان ، بر منبر و
در قصر ها
ظالمان ، در چکمه ها
بر اسب ها
آری، اندر دورها
نزدیکها
نی اروپا
نی که در امریکها
نی ریاض و نی فلسطین
اورشلیم
یا مدینه یا به مکه
مستقیم
هم در ایران شهر تهران
در وطن
کی تو خواهی کرد
دنیا بی زغن
"قاضیان حکم"
کی عادل شوند
"حاکمان ملک "
کی قابل شوند
آری آری
نیک گفتی آفرین
ترک دنیا کرد
باید نازنین
من نگویم
ترک دنیا چون کنی
لیک گویم
غصه ها بیرون کنی
غصه ها ، بیرون نگردد
ای غمین
تا نگردد عقل تو
چون مرسلین
مرسلین را عقل و
روح القدس بین
نی همان عقلی که
چشمش بر زمین
مرسلین بی چشم
بیند لامکان
مرسلین در عرش
گیرد لازمان
مرسلین بی گوش
صوتش نام او
مرسلین بی صوت
حرفش وحده هو
وحده هوی مرسلین
یک دم بود
با همان یک دم
دمادم "دم " بود
آری آری دم به دم
با "دم " تویی
آری آری
چشمه زمزم تویی
قبله عالم تویی
آدم تویی
مرسلین و
مهدی خاتم تویی
چشمه زمزم
دمادم زمزم است
مهدی خاتم
دمادم خاتم است
هان کجایید
چشمه ها ، پر آب شد
هان بیایید
قلب ها سیراب شد
هان کجایید
تیرگی در خواب شد
روشنا آمد
افق محر اب شد
زاهدان
آن گنبدان را بشگنید
موبدان
خود آن چلیپا بفکنید
عابدان
آن سجده ها را تا زنید
عارفان
خود عقلها را پا زنید
عشق آمد، عشق آمد
وحده هو
حور آمد، حور آمد
حبذو
عشق آرید، عشق آرید
یک کلام
"نور"ها، بی عشق "نار"ند
والسلام
ناصرطاهری بشرویه
(روشنا)
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google
rroshanaa@gmai.com