جام آگاهی بنوشید ,
با خدا لب تر کنید
*****
عشق یک دم با دلت
دزدانه خلوت میکند
قلب , عاشق گشته،خود
با عشق وصلت میکند
نفس, آدم گشته ، یکدم
ترک شهوت میکند
عقل غافل، در پی اش
هی عرض حاجت میکند
عشق پنهانی به جانت
آب کوثر میکند
زاهدان در پیش چشمت
خوار و ابتر میکند
عقل را از خاک شسته
قدسی و تر میکند
آنچه غیر از عشق دانی
از سرت در میکند
عقل جبریلی شبی خود
ترک منبر میکند
در جوار روح قدسی
تاج بر سر میکند
موسی و عیسی و احمد
نام دیگر میکند
روشنا از بام قدسی
ذکر برتر میکند
آری : آری: عشق آمد
با دلت خلوت کند
آنچه غیر از عشق باشد
از دلت هجرت کند
ساقی و پیمانه گردد
عقل در حیرت کند
مطرب میخانه گردد
کلبه بی محنت کند
آری: آری: عشق آمد
عقل لا یعقل کند
آتشی در سر بریزد
آن دلت منقل کند
شعله اش در جان بگیرد
در تنت ول ول کند
جملگی آفاق عالم
در پی ات هل هل کند
آری: آری: عشق آمد
روح از تن پر کند
یکدمی خلوت نشیند
غصه از سر در کند
پادشاه ملک گردد
تاج قدسی سر کند
ناکسان ملک و دین را
جملگی پرپر کند
آری: آری: عشق آرید
درد و غم رادر کنید
عشق آرید کینه ها را
از دل خود پر کنید
جامهای عشق گیرید
عقل را، خود تر کنید
عقل را در عشق شویید
قدسی و انور کنید
آری: آری: عقل قدسی را
شبی مهتر کنید
شام آخر نان و خون,
با عشق همبستر کنید
مشرکان کعبه دل را
به عشق ابتر کنید
جام آگاهی بنوشید
با خدا لب تر کنید
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
22/4/90
http://rroshanaa.persianblg.ir
http://s4.picofile.com/file/7994558381/313_79.jpg
http://s4.picofile.com/file/7995491391/313_079.jpg
ای گاه من ، ای گاه من
ای قبله آگاه من
****
ای ماه من ،ای ماه من،*
ای ماه اندر چاه من*
ای راه من ،ای راه من،*
ای همره و همراه من*
ای جاه من، ای جاه من*
ای جاه خوش درگاه من*
ای گاه من ،ای گاه من ،*
ای قبله آگاه من*
ماهم تویی، راهم تویی*
خورشید همراهم تویی*
جاهم تویی، گاهم تویی*
جبریل آگاهم تویی*
ای طور من ،ای صور من*
ای دولت منصور من*
ای مهر من ،ای نور من*
ای ساقی پرنور من*
ای عشق من، ای حور من*
ای شربت انگور من*
ای سور من، ای شور من*
ای کاتب و منشور من*
شورم تویی، سورم تویی*
منصور و میسورم تویی*
حورم تویی ،نورم تویی*
دستار و زنورم تویی*
ای دام من ، ای رام من*
ای ساقی هر شام من*
ای لام من، ای کام من*
ای مطرب خوش نام من*
ای جان من، ای جان من*
ای جان و ای جانان من*
ای نان من ،ای خوان من*
ای دانه و انبان من*
روحم تویی، جانم تویی*
انجیل و فرمانم تویی*
نانم تویی، دانم تویی*
مرغ سلیمانم تویی*
جانان من ، سلمان من*
ای لوح ده فرمان من*
ای عشق من، فرقان من*
ای اوحی قرآن من*
"طاسین" من ، ای "میم" من*
ای چشمه تسنیم من*
ای "حا"ی من ای "میم" من*
ای قبله تسلیم من*
ای مهر من، ای دین من*
ای مرسل آیین من*
ای "یا"ی من، ای "سین" من*
ای روشنا ،"یا سین" من*
"یا" یم تویی، "سین "م تویی*
اطوار "سینین" م تویی*
مهرم تویی ، دینم تویی*
اسلام و آیینم تویی*
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
20/4/90
Search rroshanaa on google.com
عشق جو ، ای نازنین،
کان عشق ، یزدان است
***
من نمیدانم
کدامین عشق
باران است*
من نمی دانم
کدامین عشق
طوفان است*
عشق دیرینم
که شور او
به سامان است*
یا که این شوریده
کز وی
دل خرامان است*
عشق دیرین من
آری: نیک میدانم*
شاهد شور من و
دل را چو باران است*
باری: این شوریده
کو عشق است
میدانم ،*
من به او آرام ام ،
گر چه باد و طوفان است *
عشق ،نی خاموش و
بی جان است،
چوپان است *
در دو عالم
آنچه جز عشق است،
حرمان است*
عاشق و معشوق ،
هر دم،
طالب عشق اند،*
"ساقی عشق" است ، کو
همچون،
طبیبان است*
عشق ، جانا خود تویی،
آنگه که دریابی،*
"نفخه عشقی" و
آدم ،
شاه خوبان است*
آری : آری:
آن قلم، عشق است و
جوهر، عشق،*
عشق، آدم گشت و
احوالش چو فرقان است*
"نان و خون" در
شام آخر ،
جسم و جانش عشق،*
جسم و جان عشق،
خود،
انجیل و قرآن است*
مرد و زن ،تمثیل عشق و
معنی عشق اند،*
عشق گرد و
بنگر آن خود را
که رحمان است*
گر شناسی آن "خود" و
معشوق را بینی،*
مطرب عشقی و
منزلگه به "عدنان" است*
آن عدن، عشق است و
صورت در" عدم" دارد*.
وآن عدم، " آگاهی" و
"صور" اش، به ابدان است*
آدمی عشق است و
"صیر"ی در عدم دارد.*
عشق جو ، ای نازنین،
کان عشق
یزدان است.*
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
15/4/90
Search rroshanaa on google
http://s4.picofile.com/file/7992050535/313_77.jpg
مخلص عاشق و مستیم ،
صمیمانه شدیم
***
هوی عشق آمده , هو آمد ه
مستانه شدیم
با سبو آمده
ما ساقی میخانه شدیم
ما ز بتخانه گذشتیم
به خمخانه شدیم
همه بت ها بشکستیم
نهانخانه شدیم
ما پر و بال گسستیم
چو پروانه شدیم
ساغر و باده پرستیم
به میخانه شدیم
مست چشمان ملستیم
خمارانه شدیم
شاهد شور و دم هستیم
که فرزانه شدیم
به خدا باده وهم ساغر و
دردانه شدیم
عارف و عاشق و مستانه و
دیوانه شدیم
ما نه عقلیم و نه هوشیم
که رندانه شدیم
به یقین ایم و خموشیم
که جانانه شدیم
ما حریف همه هستیم
رفیقانه شدیم
مخلص عاشق ومستیم
صمیمانه شدیم
ما سمیعیم وکلیم ایم
ادیبانه شدیم
آگه از خاک و اثیریم
حکیمانه شدیم
ما ز ویرانه گذشتیم
به سامانه شدیم
ز ازل بوده و هستیم
به پایانه شدیم
ذاکر قلب و حی هستیم
مسیحانه شدیم
شاهد عهد الستیم
به افسانه شدبم
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google.com
http://s3.picofile.com/file/7991991826/313_76.jpg
زحالم نیک می دانم که
حول حال می آید
***
دیده پر ابر است و
باران زاست
بارانم نمی آید
روح و جانم
در تب لیلاست
جانانم نمی آید
شور عشقی
در دلم پیداست
دلدارم نمی آ ید
دل به خلوت رفته و
شیداست
آرامم نمی آید
هوایی در دلم گوید
که بارانم همی آید
نفس در قلب می حالد که
جانانم همی آید
دلم دلدار من گشته
مرا در عشق
می ساید
ز حالم نیک می دانم
که حول حال می آید
ز اشک آگه ام دانم
مرا دلدار می آید
ز بغض سینه ام خوانم
مرا غمخوار می آید
همی بینم
در ابرسینه
باران است
و جانم
جان جانان است
همی بینم که شیدایم
دلم
لولی وش جان است
همی دانم
که خلوت در دلم
آغوش رحمان است
همی دانم که آغوش اش
مرا خلوتگه جان است
در این خلوت
چه می پویم
از این رحمت
چه می جویم
کدامین فهم داند آنچه من
از عشق می پویم
کدامین عقل شوید آنچه من
در عشق می شویم
مرا
این عشق
باران است و
رحمان است
دلم را عشق
خود، ناخوانده
میهمان است
حضورش در دلم
آرامش جان
است
دمادم عقل من زین عشق
حیران است
آری:
عشق
میعاد است و ایمان است
عشق،
آغاز پایان است
همانا:
عشق
آغاز است و
پایان است
صراط مستقیم ،
عشق است
صراط مستقیم عشق،
بر هر درد،
درمان است
و باری
عشق حا میم گشت و
حا میم ، خود
همان
تنزیل فرقان است
و
عشق
انجیل و قرآن است
که ایزد
عشق بود و
عشق ،
موسا گشت و
عیسا و محمد،
روشنا
منجی دوران است
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
26/3/90
http://s3.picofile.com/file/7989964080/313_75.jpg