از لب چو گذر کردم،
جز عور ندیدم من
***
بر سجده گه عالم
هر بوسه،
لبی دارد
از لب
چو گذر کردم
جز عور،
ندیدم من
بر بوسه،
نفس دیدم
بر نفس،
هوس دیدم
بر آتش و آب و باد
جز تور،
ندیدم من
آن نفس ،
که گرما بود
بر گوش و سرم بارید
در بارش هر نفسی
جز شور،
ندیدم من
شوریده،
گذر کردم
بر یار،
نظر کردم
چون نیک نظر کردم
جز حور،
ندیدم من
یارم،
همه مستان بود
در باغ و گلستان بود
زان باغ و گلستان ، هی
انگور،
بچیدم من
خورشید فلک،
گر چه،
مهر همه عالم بود
ذرات همه عالم
جز نور ،
ندیدم من
مهرش،
به دلم تابید
دل،
آیینه ام گردید
در آیینه،
بنشستم
محشور،
پریدم من
دل،
صورت یارم بود
ماه شب تارم بود
مهتابی این شبها،
در نور تنیدم من
دل،
عاشق وشیدا بود
دل،
روشنک ما بود
در روشنی این دل
ذوالنور
بدیدم من
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
http://rroshanaa2.persianblog.ir
http://lucifer2012.mihanblog.com
http://s2.picofile.com/file/7935534943/313_21.jpg
http://s5.picofile.com/file/8116027984/313_021.jpg