مهر او ، محراب من شد
***
باز آمد ،
آن بهاران
نغمه بلبل شنیدم
دشت وصحرا،
پر ز گل شد
ساقی و ساغر بدیدم
های و هوی دل شنیدم
سوی یارم
پر کشیدم
دل به دلدارم بدادم
بوسه از رویش بچیدم
خاموشی
بر لب زدم من
چنگ بر زلفش کشیدم
بوسه بر لبها زدم من
چشم در چشمش تنیدم
دست بر دستش نهادم
خنده های اشک دیدم
باده شد ،آن خنده هایش
در هوای دل پریدم
حالیا ، مستانه گشتم
قفل دل را من بریدم
بال و پر،
ازهم گسستم
سوی جانان
پر کشیدم
سربه دامانش نهادم
گرمی اش،
ازجان خریدم
قامتش را
بوسه دادم
جام مهرش
سر کشیدم
مهر او ،
محراب من شد
"اقرء بسم رب" شنیدم
نور او،
انوار من شد
روشنا گشتم،
پریدم
شمس این عالم شدم من
بر مهستان
سر کشیدم
ذره ای بی حد شدم من
لا الا "هو" را بدیدم
"لا"ی او
"الا"ی من شد
در "الا "
هو را بدیدم
"هو"ی او
احیای من شد
جام وحیانی چشیدم
موسی و عیسا
شدم، من
از صلیب تن رهیدم
واژه و معنا
شدم من
لوح پنهانی
رسیدم
در "الف"
با" لام و میم ام
انک
"یا " "سین"
شنیدم
هوی او
"حا " "میم" من شد
والذی انزل بدیدم
صیحه قلبم شنیدم
"صاد" ذی ذکر، آ فریدم
صور ،در " را"یم دمیدم
طورسینین ام بچیدم
تلک، آیات خدا شد
در یقین, یحیا شنیدم
من کنون
با "یا"و "سین" ام
کاتب" علم الیقین" ام
سر " وحی" و اصل دینم
شاهد "عین الیقین" ام
در زمان و در زمین ام
روشنا،
حق الیقین ام
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
search rroshanaa on google.com
http://s4.picofile.com/file/7931457418/313_17.jpg
http://s5.picofile.com/file/8130692068/313_017.jpg