شمیم تاب گیسو یت , دلم پروانه رویت
زعطر آن نفسهایت, دویدم بر در و کویت
***
سیه گیسوی افشاندی
رخ ماهت، هویدا شد
سیه چشمان خمارت
مرا، جام مسیحا شد
کمان ابروی مشکینت
قلم بر پرده دل زد
دلم صورتگر رویت
رخ زردم، حمیرا شد
شمیم تاب گیسو یت
دلم پروانه رویت
زعطر آن نفسهایت
دویدم بر در و کویت
شراب ارغوانی را
گل از کوی تو، محمل شد
نسیم مهربانی را
صبا زان طره، منزل شد
لبانت خنده زد ، گل شد
دل من پر ز سنبل شد
نگاه مست و جانانت
دلم را شمع محفل شد
مرا مهر تو شامل شد
غم عشق تو، راحل شد
نمی دانم، چه حاصل شد
همی دانم که قابل شد
دلم را نور نازل شد
رخم چون ماه ، کامل شد
سرم از عشق، عاقل شد
زبان در عشق، ناقل شد
شبم بر روز ساحل شد
مرا موج تو، حاصل شد
ز"موج"ات، اوج بگرفتم
مرا عشق تو، حامل شد
کنون از عشق سر مستم
به جام باده پیوستم
گهی بالا ، گهی پستم
پریشانی زبردستم
من از عقل زمین جستم
ز اطوار غمین رستم
به حَوٌل حال پیوستم
پیام آخرین هستم
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google.com
http://s1.picofile.com/file/7977456341/313_56.jpg
http://s5.picofile.com/file/8114489226/313_0056.jpg
http://s5.picofile.com/file/8137994700/313_00056.jpg