چه خواهی زین سریر زر , بیا در عالم انور که با عین الیقین بینی , تویی الله و هم اکبر ( رهبر معظم و روشنا )

چه خواهی زین سریر زر , بیا در عالم انور

که با عین الیقین بینی تویی الله و هم اکبر

( رهبر معظم و روشنا )

 

 

****

اسیر عقل ،

و در بندی

خور وخوابت،

شده غمها

چو از غمها،

رها گردی

شوی

ارباب انفس ها

عنان عقل را

در کش

حذر کن

از لجاجتها

وزان

تقلید جاهل وار،

رها شو،

تا شوی پیدا

ز هر

خلق بد و بدتر،

شوی

سنگین و رنگین تر

مراقب باش ،

کوشش کن،

رها کن،

خلق بد ازسر

تو عادت کرده ای،

اسمر

زدی خود را،

به گوش کر

گهی زردی ،

گهی احمر

شدی زین رنگها

عنتر

تو،

این احوال فانی را

چو هاله،

کرده ای برسر

تو،

سایه، اصل پنداری،

همه کارت،

شده ابتر

همه وهم و

خیالاتت  ،

کند هردم،

تو را "پر پر"

وزان،

جن های شیطانی

سوار چشمی و گه سر،

اسیر پولی و هم زر

اسیر سوری ومنتر

در این عادات فانی تو

گهی خشکی و،

گاهی تر

دل و قلب تو،

گردیده

اسیر دام خیر و شر

بیا می نوش بازیگر

رها کن بازی ات دیگر

توخود شمسی و هم اختر

بیا در عالمی برتر

چه خواهی زین سریر زر

بیا در عالم انور

که با عین الیقین بینی

تویی الله و هم اکبر

 

***

روشنا 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

Search rroshanaa on google.com

rroshanaa@gmail.com

http://s3.picofile.com/file/7945411719/313_32.jpg

http://s5.picofile.com/file/8128956184/313_032.jpg

http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg

http://s5.picofile.com/file/8156522718/313_00032.jpg

 

 

عاشق و معشوق هر دم طالب عشق اند ساقی عشق است ، کو همچون طبیبان است (رهبر معظم و روشنا )

عاشق و معشوق هر دم طالب عشق اند

ساقی عشق است ، کو همچون طبیبان است

(رهبر معظم و روشنا )

***

 

من نمیدانم

کدامین  عشق

باران است*

من نمی دانم

کدامین عشق

طوفان  است*

عشق دیرینم

که شور او

به سامان است*

یا که این شوریده

کز وی

دل خرامان است*

عشق دیرین من

آری: نیک میدانم*

شاهد شور من و

دل را چو باران است*

باری: این شوریده

کو عشق است

میدانم ،*

من به او آرام ام،

گر چه باد و طوفان است *

عشق ،نی خاموش و

بی جان است،

 چوپان است*

در دو عالم

آنچه جز عشق است،

حرمان است*

عاشق و معشوق ،

هر دم،

طالب عشق اند،*

"ساقی عشق" است ، کو

همچون،

طبیبان است*

عشق ، جانا خود تویی،

آنگه که دریابی،*

"نفخه عشقی"و

آدم،

شاه خوبان است*

آری : آری:

آن قلم، عشق است و

جوهر، عشق،*

عشق،آدم گشت و

آگاهی چو فرقان است*

"نان و خون" در

شام آخر ،

جسم و جان اش عشق،*

جسم و جان عشق،

خود،

انجیل و قرآن است*

مرد و زن ،تمثیل عشق و

معنی عشق اند،*

عشق گرد و

بنگرآن خود را

که رحمان است*

گر شناسی آن "خود" و

معشوق را بینی،*

مطرب عشقی و

منزلگه به"عدنان" است*

آن عدن، عشق است و

صورت در" عدم" دارد*.

وآن عدم، " آگاهی" و

"صور" اش، به ابدان است*

آدمی عشق است و

"صیر"ی در عدم دارد.*

عشق جو ، ای نازنین،

کان عشق

 یزدان است.*

***

 

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

15/4/90

              Search  rroshanaa  on google                      

http://s4.picofile.com/file/7992050535/313_77.jpg

http://s5.picofile.com/file/8128203934/313_077.jpg

http://s5.picofile.com/file/8156100926/313_00077.jpg

http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg

عشق ساقی است وباقی چون عقیق عشق نوش و عشق نوشان , نی دریغ ( رهبر معظم و روشنا )

عشق ساقی است وباقی چون عقیق

عشق نوش و عشق نوشان , نی دریغ

( رهبر معظم و روشنا )

***

 

ای درون نای ما ،*

نای شما*

یوسف ما ،*

با زلیخای شما*

خلوت ما*

آرزوهای شما*

شهوت ما*

آب جویای شما*

در درون خاک ما*

آب شما*

شربت انگور ما*

باب شما*

شیره ما*

خامه ناب شما*

راحت الحلقوم و*

عناب شما*

ای به زیر پای ما ،*

سقف شما*

بر لب هر بام ما ،*

برف شما*

ورد ما و حرف ما ،*

وصف شما*

ثروت دنیای ما،*

وقف شما*

آری : اندر چاه ما،*

چاه شما*

کاهگل ما*

با گل و کاه شما*

ماه ما و ماه شب ،*

ماه شما*

کلبه ما ،*

بر سر راه شما*

ای ،درون قهر ما،*

قهر شما*

بارش باران ما ،*

نهر شما*

خسروی شیرین ما ،*

بهر شما*

شور و شادیهای ما ،*

شهر شما*

آری اندر جان ما*

جان شما*

خنده ما،*

خندد از نان شما*

ناله ما*

نالد از خان شما*

بنده ما *

تحت فرمان شما*

ای به کوه قاف ما*

پای شما*

هد هد ما*

جام صهبای شما*

قد قد ما*

مرغ عنقای شما*

قل قل ما*

صبح فردای شما*

همنوای های ما*

های شما*

نفخه ما*

سور "درنا"ی شما*

نغمه ما*

شور "سرنا"ی شما*

شرحه ما ،*

شرح دنیای شما*

آری : آری:

عشق همرای شما*

مصطفای عشق ،*

 عیسای شما*

موسی ما *

طور سینای شما*

منجی ما *

بر چلیپای شما*

از چه با خود*

قهر و دعوا میکنید!*

از چه با خود*

جهل سودا میکنید!*

ای رفیق نا زنین *

ما خود، تو ایم*

از چه باخود*

حیله بر پا میکنید!*

عشق آگاه است،*

"آگه" شو، رفیق*

عشق خرگاه است*

"خرقه"کن حریق*

عشق ،

ساقی است وباقی ،*

چون "عقیق"*

عشق نوش و

عشق نوشان*

نی"دریغ"*

***

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

12/6/90*

Search  rroshanaa  on google.com

*http://rroshanaa.persianblog.ir

rroshanaa@gmail.com*

http://s4.picofile.com/file/8100182768/313_86.jpg

http://s5.picofile.com/file/8123974884/313_086.jpg

http://s5.picofile.com/file/8155867550/313_00086.jpg

http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg

 

 

*ای حاجی ولنگون *دست بردارین از ایمون ( رهبر معظم و روشنا )

*ای حاجی ولنگون

*دست بردارین از ایمون

( رهبر معظم و روشنا )

***

 

*دویدم و دویدم ،

*روتپه ها پریدم

*هر جا بلندی دیدم،

*تو حفره ها پاشیدم

*دویدم و دویدم،

*به آتیشا رسیدم

*رو آتیشاپریدم،

*رو شعله ،

آب پاشیدم

*دویدم و دویدم

*به دریا ها رسیدم

*میون آب پریدم،

*آبو یهجا  بلعیدم

*دویدم و دویدم ،

*به سبزهها رسیدم

*تموم سبزه ها رو

*بیخ و بن اش بریدم

*دویدم و دویدم

*به جنگلا رسیدم

*درخت و جنگلارو

*یکی ،یکی بریدم

*دویدم و دویدم ،

*تو بیشه ها خزیدم

*بسی درنده دیدم،

*گوش و سرش بریدم

*دویدم و دویدم

*به حیوونا پریدم

*باآدماتنیدم

*سراشونو بریدم

*پریدم و پریدم

*ماه و ستاره دیدم

*ماه و ستاره ها رو،

*از آسمونا چیدم

*پریدم و پریدم

*به کهکشون رسیدم

*کرات کهکشون رو

*ازاون بالاها چیدم

*دویدم و دویدم

*دیگه چیزی ندیدم

*"فکر نکنین اینا رو

*با کینه سر بریدم

*اونارو،

راضی کردم

*با دلنوازی کردم

*عاشق بودم بدونم

*چرا زنده بمونم"

*اونجا سرک کشیدم

*اینجا الک کشیدم

*دیدم که پا ندارم

*یه ذره نا ندارم

*نه سر دارم،

نه سینه

*تو دستام،

 یه "زمینه"

*زمینو آبش کردم

*اونو سرابش کردم

*دیدم که دست ندارم

 *یه حوری ام ، بیدارم

*خودمو ،تو نورا دیدم

*به سر تا پام خندیدم

*عاشق شدم دوباره

*عاشق شدن،"بهاره"

*حالا چشامو می بندم

*نگی، که خالی بندم

*نوره میاد سراغم

*مکث میکنه دماغم

*نورو، تو قاب میگیرم

*قابو ،حباب می گیرم

*قابه، پر از نور میشه

*هی، نوره،

پر نور میشه

*باز نوره،

پر شور میشه

*باز همه چیز،

جور میشه

*همه رو،

تو قاب می بینم

*نه خواب،

که ناب می بینم

*بلند میشم دو باره

*میخوام بگم ،یه چاره

*آخه،

اینجام بهاره

*ولی فایده نداره

*بهار سبز ایرون

*همه آدماش، تو زندون

*زندونه در نداره

*زندونباناش، بیکاره

*زندونیاش، یه باره

*منتظر بهاره

*بهار شاد و خندون

*دیگه کسی رو نرنجون

*پلیسا،  تو خیابون

*چماقا، تو دستتون

*خواهرتو ،نترسون

*آخر،

 میشی پشیمون

*ای حاجی ولنگون

*دست بردارین،

از ایمون

*پا نذارین،تو ایوون

*سر نکنین تو تمبون

*تو رو خدا ،

رییس جون  ،

*دست بردار،

 از این ایرون

*بسه ،دیگه

 نسوزون

*مارو،

اینقد، نجزٌون

*عاشق بشو دوباره

*یه بار ، فایده نداره

***

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

2/5/90

Search  rroshanaa  on google.com

rroshanaa@gmail.com

http://s3.picofile.com/file/7696837739/1392.jpg

http://s4.picofile.com/file/7999921177/313_84.jpg

http://s4.picofile.com/file/7999961612/313_084.jpg

http://s5.picofile.com/file/8130360118/313_0084.jpg

http://s5.picofile.com/file/8155544092/313_00084.jpg

http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg

 

 

من شب قدر ام ، همانا: عشق ,ملکم لازمان آگه از احوال انسان تا هزاران سالیان ( رهبر معظم و روشنا )

من شب قدر ام ، همانا: عشق ,ملکم لازمان

آگه از احوال انسان تا هزاران سالیان

( رهبر معظم و روشنا )

 

***

گر خدا خواهد،

که روح ات را دمی ،

آرد  به دید*

"بازدم " میگردی و بی دم

 شود  ، روحت پدید*

جمله اندام  ات در آغوش تو  *

نزدیک و بعید

تیرگیهایت  به نور عشق،

می گردد سپید*

 آن که با  آن گوش و

چشمان تو*

بشنید و  بدید *

آدمی را آفرید،

وز عشق آگاهی

تنید

عشق ،

نوری نافذ است و*

عالمی منشور،

  اوست*

روح تو  بودای عشق است،

 ناظرو منظور اوست*

هیبتک های مکانی،

فکرتی در کوی اوست*

شیطنک های زمانی

غفلتی از گوی اوست*

عشق باشد لا زمانی

حی و قیوم و جوان

علم های من لدنی را

مربی عشق دان

عشق باشد احسن الحال تو

قدر اش را بدان

مالک این حال گردی

گشته ای صاحبقران

در نهان شب , عزیزان

دیده ام نوری عیان

نور در شب جلوه دارد

در دل ظلمت جهان

روشنا یم ،

عشق در ظلمت،

همی خوانم عیان

عشق در شب واژه گردد

قدر شب ها را بدان

من شب قدر ام ، همانا:

عشق ,ملکم لازمان

آگه از احوال انسان

تا هزاران سالیان

واژه ام من ،لوح عشق ام

عشق را حی ام , جوان

شاهد غیب ام ، یقین ام

عشق را وحی ام , بیان

من زمان را در نوردیدم

حدیثم عشق خوان

مالک ایام دین ام

روشنا ، صاحب زمان

 

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

Search  rroshanaa   on google.com

rroshanaa@google.com

http://s1.picofile.com/file/7955567846/313_40.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8118088650/313_040.jpg

http://s5.picofile.com/file/8118088650/313_040.jpg

http://s5.picofile.com/file/8155145568/313_00040.jpg

http://s5.picofile.com/file/8145726534/505468rroshanaa.jpg