آن حضرت عشق ام که اصیل ام که مجاز ام

آن حضرت عشق ام که

اصیل ام ، که مجاز ام

***

من ذره ای ،

 از عالم مست ام

به  نماز   ام

آگه ز خود ام،

واژه ام و

راز و نیاز  ام

آب ام

به دل خاک

چه ام،

 گلشن راز ام

خاک ام ،

به دل آب

ره ام

بادیه ساز ام

من ذره با بال و پر ام ،

مست فراز ام

آن قطره سیمین نظر ام ،

آینه ساز ام

باد ام که

 دل خاک زنم

 سلسله باز ام

آب ام که ،

 که دل باد پرم

شعبده باز ام

من نفخه

به هر آتش ام و

شعله نواز ام

من شعله به هر،

خامش ام

سوز و گداز ام

خاموش نمانید که

من نفخه و آتش

سودا گر هر اشک و

سویدای نیاز ام

گل هستم و،

 در باغ برویم

به نماز ام

عطر  گل ام و،

  قاصدک

شور و  نیاز  ام

من عشق  ام و

و آگاهی ام و

پرده و راز ام

معشوق ام و،

عاشق وش ام

مهر نواز ام

از پرده چه دانید

که در بارگه عشق

آن پرده حضور است و

من آن پرده نواز ام

بس مهره بچیدند

به محراب حقیقت

جز عشق نپویید

که من مهر و نماز ام

هان : عشق شمایید

ز خود آینه گیرید

جز عشق نبینید

که من مخزن راز ام

خورشید  ام و،

من  مهردل و

ماه نواز ام

آن حضرت عشق ام

که اصیل ام، که مجاز  ام

 

 

***

ناصر طاهری بشرویه....روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

SEARCH RROSHANAA ON GOOGLE.COM

http://s1.picofile.com/file/7907390963/313_3.jpg

 

 

عشق خداوند دل ودلبر است

عشق خداوند دل و دلبر است


***

فرش زمین بین

که چه غوغا شده

چهره جوان کرده رخ اش

ماه و دل آرا شده   

دشت ودمن بین

که ز دامان کوه

رقص کنان

پای کشان ،

تا لب دریا شده

سبزه و نی بین

که به دامان باغ

گل به سر و مل به بر است

واله وشیدا شده

عطر گل و

سنبل و ریحانه بین

کز نفسش،

بلبل این خانه

چه شیوا شده

برگ و گل و

ساقه و آن ریشه بین

در طلب مهر

چنین "غرق تمنا"  شده

مهد زمین بین،

که به خورشید و ماه

روز و شبان، خشک و تر است

 ساحل و دریا شده

عهد زمان بین

که ز حور و پری

عشق نهان کرده

 یکی آدم و حوا شده

کون و مکان بین

ز عدم تا به دم

بر قلم افتاده و

بر گنبد مینا شده

مطرب جان بین که

ز هر نای و نی،

صور،

بپا کرده و

صورتگر  جانها شده

ساقی جان بین که

به یک جام عشق

عقل ،

به می رانده و

هی ،

قدسی و طوبا شده

عشق, خدا وند دل و ,

دلبر است

نفخه او در نفسم

عیسی و یحیا شده

لب به لب عشق

نهاده دلم

در نفسم بی نفسی

زنده و احیا شده

چشمه زمزم

نفس ام ، دم به دم

شرحه تسنیم دلم

آیت  گویا شده

همدم من گشته,

 دلم روشنا

 هر نفسم، ذکر دل و

واژه و معنا شده

 

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

rroshanaa@gmail.com

search rroshanaa  on google

 

http://s1.picofile.com/file/7905543545/313_2.jpg

 

من باده نوش عشقم و ساقی به مستان آمدم

من باده نوش عشقم و  ،

ساقی به مستان آمدم

ناصر طاهری بشرویه ... روشنا 313-1

*****

آب آمدم،

باد آمدم، *

پیداو پنهان آمدم*

از آسمان واززمین*

باعهد و پیمان آمدم*

ابری بدم،

باران شدم*

باکشتزاران آمدم*

رودی بدم،

دریاشدم،*

از کوهساران آمدم*

با باد، پران آمدم*،

با ابر و باران آمدم*

با عطر گلهای بهار،*

در این گلستان آمدم*

آهی بدم،

اشکی شدم،*

از نر گس جان آمدم*

شبنم به گیسویت شدم،*

در این شبستان آمدم*

نوری بدم در لا مکان،*

از بستر جان آمدم*

مست وصالت بوده ام ،*

از راه زهدان آمدم*

از فرق گیسوی تو من،*

در این مهستان آمدم*

چون نرگس مستانه ای،*

با  چیره دستان آمدم*

من دردمندان آمدم،*

هم درد و درمان آمدم*

صورتگر جانم تویی،*

جانم به فرمان آمدم*

با آتش عشق تو من،*

گریان و شادان  آمدم*

عشق تو بر جانم زده ،*

بی پا و دستان آمدم*

برخیز و خندانم نگر،*

سبز و خرامان آمدم*

برخیز و گریانم نگر،*

از کوی جانان آمدم*

گریان وخندان  آمدم،*

آگاه و حیران آمدم*

با گوش و چشمی روشنا *

قلبی مسیحان  آمدم،*

من باده نوش  عشقم و*

ساقی به مستان آمدم*

من مست مست  ساقی  ام،*

باقی به دستان آمدم*

چون عندلیبان آمدم*

رقصی به میدان آمدم*

از عشق  می گویم سخن*

منجی دوران آمدم*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

Search  rroshanaa on google

 

http://s1.picofile.com/file/7526621284/gf2.jpg

http://s2.picofile.com/file/7904555264/313_1.jpg

 

روشنا ... کاندیدای یازدهمین دوره ریاست جمهوری شد

*عشق کارید

*بس کنید کین پروری

*عشق آرید

*بس کنید دین سروری

***

*دوره آخر زمان

*نزدیک شد

*قلب هاتان

*عاقبت تحریک شد

*بخت هاتان

*رو سفید و نیک شد

حرف ها تان,

*بوسه و تبریک شد

*ترس ها و رنج ها

*تعطیل شد

*عشق و آگاهی به دل

*زنبیل شد

*جمله سر انبیا

أویل شد

*روشنا آمد

*زمین تحویل شد

*ما عدم بودیم ,

*بی وصف و رقم

*بی رقم بودیم ,

*بی افزون  و کم

*چون نبودیم خسته

*در عالم وجود

*زین نبودن

*کیف و حالی بود و سود

*آدمی "لا "بود و

*الا یی نبود

*در عدم, "لا" بودو

*بودایی نبود

*وان عدم از حال خود

*آگاه بود

*خود, کتاب و خود, کلام و

*خود, سرود

*آگهی, بی جسم و جان و

*بی نمود

*بود شیدا ,

*در نیستان وجود

*عشق گشت و

*حال او آمد به جود

*بی صفت ,خود

*در عدم , هستی نمود

*هستی ما , خود

*عدم باشد نگار

*این صفتها را همه

*وضعی شمار

*آن عدم دارد

*سماوات بلند

*جمله اوزان اش همه

*عطر و گلند

*بی صفت شو

*تا ببینی کیستی

*آگه از خود گشته,

*بینی نیستی

*بی صفت ,کی

*وزن و احوالی تو را ست

*هم زمین و هم زمان,

*آنجا رهاست

*بی صفت,

*آگه ز ملک لا یموت

*لم " یلد یو لد" ,

*تو بینی در سکوت

*آن سکوت ات هست

*آگاهی و نور

*روشنا آید تو را ,

*تاریک و دور

*روشنا گویم

*من اکنون نا زنین

*هست پایان زمین

اندر کمین*

*هان: که پایان زمین

*آگاهی است

*لا مکانی,

*جلوه یکتایی است

*آدمی کو

*رانده شد روز ازل

*راندن اش ,

*تغییر حال است و غزل

*در سرشت آدمی,

*بودش بهشت

*چون که پنهان گشت,

*او شد بد کنشت

*دست شیطان

*عقل نزدیک بین ماست

*آنچه هست و نیست

*اندر پیش ماست

*بار و سنگینی تن ,

*زین ریشه هاست

*جهل و گمراهی, همه

*زین بیشه هاست

*آدمی زندان

*این اندیشه هاست

*هان: که غول آدمی

*در شیشه هاست

*شیشه را آخر ,

*شکاند رمز عشق

*دوره آخر زمان

*عشق است, عشق

*جملگی ای

*رهبران شاخ و دم

*دست شویید ز آتش و

*بمب و اتم

*ای نظامی ها و

*سربازان قهر

*بس کنید یاری به

*زر جویان دهر

*ای "گلوبالیست" های

*پول و زور

*آن "گلوبالیزم" تان

*باشد به گور

*کان "گلوبالیزم" حق

*عشق است و بس

*وین "پلورالیزم" تان

*کین است و بأس

*جمله تسبیحات خود را

*بشکنید

*جمله تسلیحات خود را

*بفکنید

*بس کنید

*این جنگ بی ناموس را

*بس کنید

*این جهل خانمان سوز را

*گر نیارید روشنا را

*چشم و گوش

*می کند با نفخه ای

*جانتان خموش

*بیست و یک آمد

*شبی, یلدای عشق

*با دوازده  ماه و سال ,

*شیدای عشق

*آری: پایان زمین

*امروز بود

*آن زمینی که

*گنه افروز بود

*آن زمینی که

*اسیر عقل و دین

*خالی از این

*وحی عشق آموز بود

*وحی عشق آموز

*آرم نازنین

*عشق دنیا سوز دارم

*مه جبین

*روشنا ,عیسی و احمد,

*پیش و پس

*نفخه ای جانسوز

*دارم در کمین

*بعد از این سال

"دوازده, دوهزار"

*روشنا آرد تو را ,

*عشق و قرار

*آن دوازده روشنای

*اولین

*سیزده یار اند

*با سلطان دین

*کم کنید هرساله ,

*پنجاه ودو هفت

*سیصد و سیزده

*سلیمان است و تخت

*هفت ها را

*روز تعطیلی شمار

*چون, سبا بنشسته

*در بستر ,کنار

*هر سلیمان هد هد اش

*حاضر تر است

*مالک تخت سبا و

*بستر است

*ای امامان زاده های,

*جهل و کین

*بس کنید زهد و ریا

*اندر زمین

*ای کلیسا

* راهبان عقل و دین

*بس کنید ماهی فروشی

*بیش از این

*عشق کارید

*بس کنید کین پروری

*عشق آرید

*بس کنید دین سروری

***

*ناصر طاهری بشرویه...روشنا

*پیامبر عشق و آگاهی

21/12/2012*

1/10/91*

http://s3.picofile.com/file/7592854187/noooor4801233.jpg

http://s2.picofile.com/file/7592854622/moon_goddess.jpg

http://s4.picofile.com/file/7759695050/11ominpresident.jpg

 

سبعاً من المثانی ( قرآن کریم , مجید , حکیم , مبین , ذی ذکر , فج

سبعاً من المثانی

( قرآن کریم , مجید , حکیم , مبین , ذی ذکر , فجر,  و فرقان)

و قرآن عظیم

***

روشنا را بشنوید,

 حرف رَوی*

حق دنان گشته به دنیا ,

 اخروی*

هر که در دنیا,

 نه حق را دیده است*

آخر دنیا حقیر است,

 معنوی*

آخر دنیا,

 چه دانی چون شوی*

گویم ات بی شک,

 که نان و خون شوی*

نان ات اندر جسم و تن,

 هامون شوی*

خون ات اندر روح و جان,

 هارون شوی*

در حریم عشق,

 چون جن و پری*

مونس دم ,

لیلی و مجنون شوی*

جان جانان است جان ات,

 نا زنین*

چون به جانان در رسی,

 مأمون شوی*

سالها ها را بوده ای,

 در نان و خون*

عاقبت در لامکان,

 مأذون شوی*

حق تجلی کرده است ,

در نان و خون*

نان و خون , شد اکمل و ‘

آدم کنون*

این تکامل بُد

ز "قرآن کریم"*

خوانده می گردد

ز بالا , مستقیم*

آسمان پر ستاره ,

بشنوی*

شرح عشق است و

کتابی معنوی*

تا کرامت زین معانی

نشنوی*

خود چه سود,

 گر  بشنوی حرف روی*

آری "قرآن کریم" ات

دنیوی*

انجمی دارد,

به نوری ره روی*

شمس و مولا و

فقیه و فلسفی*

واگذارید, روشنا

گوید خفی*

دین و دنیا هر دو

باشد زندگی*

آب دنیا, خود,

هوای اخروی*

جان من, این نان و

 خون اشرفی*

دم به دم آرد,

قوای معنوی*

هان, محیط بر

"کذب و کفر" ات بشنوی*

قلب قدیس و سلیم است,

مثنوی*

"قاف" و "قرآن مجید"  ات

در ثنا*

"نون" , قلم, مایسطرون

گوید لنا*

آری این قدیس پر نور و

صفا*

نعمتی مجد است و

"نون"ی مصطفا*

معنی این "نون",

قلم را شد رسا*

در دلم بینم,

نگویم از هوا*

هان به احوال مجید ات,

کن ثنا*

شد مثانی بر حکیم ات,

روشنا*

ای پسر لب بند و

لام در کام گیر*

بی صدا در آن نفس ,

آرام گیر*

می کشد دم را

 الف لام ات همی*

از نفس , هر دم*

تو گیری  مرهمی*

چون درون آید ,

تو در فکر ی مدام*

چون برون آید,

تو در ذکری دوام*

هان در این

فکر مدام , ذکر دوام*

زین "الفلام" ات ,

ز "دم" گیری قوام*

آری آن "لام و الف" ,

مرئی, چو "میم" *

شد الفلامیم (الم) و

"قرآنی عظیم" *

هان الفلام (ال)

حرف تعریفِ

من است*

قاری انفاس و

تصریف تن است*

هان که من مکتوب

حالم می شوم*

حال من می گردد و

من می روم*

این زمان,

 مکتوب احوال من است*

وین زمین ,

مصلوب اشکال تن است*

بهترین احوال من,

عشق است و بس*

عشق باشد,

لا زمان را دسترس*

عشق گردی,

 آگه از باقی شوی*

در بقای عشق,

آگاهی شوی*

گر تو آگاهی شوی,

"فرقان" شوی*

فارغ از

 انبوه جسم و جان شوی*

از زمین و آسمان,

پران شوی*

لا مکانی را

دمی سلطان شوی*

روز "فرقان",

" لا " ز" الا"  شد رجیم*

عشق و آگاهی و

 رحمان و رحیم*

بشنو  اکنون  تو

ز "قرآن حکیم"*

خود چه دانی,

تو "الفلام" ی و "میم"*

ای پسر,

چون عشق گردی,

 اُسٌ و قُص*

میشود عقل ات به عشق,

 روح القُدُس*

عشق "قر آنی عظیم",

 عقل ات حکیم*

عقل خواند عشق ,

رحمان و رحیم*

بُد, چو روح القُدْس,

  بر عشق ات ندیم*

 عشق را می خواند,

 "قرآن حکیم"*

آری عشق باشد,

 علیٌ و بس عظیم*

از برای عقل ,

"قرآن حکیم"*

آیه های  عشق,

در دل ماندنی ست*

از برای آن حکیم ات,

 خواندنی ست*

گر زبان تو,

 عرب یا اعجمی ست*

عقل خواند بی زبان,

 عشق دیدنی ست*

آری "قر آن حکیم ",

حالیدنی ست*

با زبان, یا بی زبان ات,

 خواندنی ست*

چونکه "خون " تو ,

 به عشق گردد عجین*

"نون" , قلم چیند به

" قر آن مبین "*

هان که "قرآن حکیم",

گردد مبین*

خود, یقین گردی و گویی,

 "یا و سین"(یس)*

"یا و سین" ,  بینی و

"قرآن حکیم"*

اِنَکَ هستی تو خود

از مرسلین*

یک دگر سبع المثانی,

 ذکر توست*

بی تکلم خود صبیاً,

فکر توست*

چون یقین کردی که

 عشق هستی, پسر*

کرده ای

 بر عالم غیب ات سفر*

گشته ای,

 زان صورت غایب خبر*

سینه ات مملو

 ز اعجاب بشر*

صدر تو مشروح  گردد,

 زان ثمر*

آن زبان ات,

 پشت دندان پر خبر*

"صاد" , صدر است و صبیاً

در حضر*

قلب تو, ذی ذکر,

 زبان,  بی کر و فر*

چون یقین گشتی که

 عشقی در زمین*

صاد و ذی ذکر گشته ,

قلب ات, نا زنین*

صادی و

"قرآن ذی ذکر",

در جنین*

ذاکر عشقی و

هستی در یقین*

آری قرآن ات ,

یقینی ست,

ای پسر*

در یقین,

 ذکر ات, حقیقی,

پر ثمر*

گر تو , ذکری جز یقین,

 داری شمار*

کی تو زان بینی,

جمال کردگار*

هر که جز ذکری یقین,

گردد سوار*

کرده است خود را

به باطل استوار*

غیر حق هر کس که,

گیرد مستشار*

کرده است خود را ,

اسیر , بی اختیار*

هان خدا "حق الیقین" است,

نازنین*

چون یقین کردی,

شوی حق را مبین*

جملگی در این مثانی,

 بیش و کم*

بود احوالی,

 ز عقل و قلب و دم*

حال گویم ,

یک مثانی دیدنی*

وان بود "قرآن فجر" و

 خواندنی*

آنچنانکه شب رود,

 صبح آید ات*

چون ضیاء آید ,

سلامی باید ات*

آری این "قرآن فجر" است و

 شهود*

چشم بندی و

شب ات گردد نمود*

تیرگیها یت رود,

روشن شوی*

سایه شب می رود,

گلشن شوی*

زان که هر شب ,

خواب بینی روشنی*

گوئیا والفجر آمد,

 ره زنی*

کی تو در "قرآن فجر"

خوابیده ای*

هان, تو لا "نوم و سنة"

 تابیده ای*

هان که,

 این "قرآن فجر" ات,

 دیدنی ست*

رو ,به تاریکی نگر,

 تا بیدنی ست*

هان, که تاریکی

 ز چشمی بسته خوان*

زان همه  قدری که دانی,

رسته دان*

گوئیا , آن قدر ها یت

شد سیاه*

بعد از آن,  بینی

شب قدر ات, گواه*

گو , هزارن سال و ماه

گردیده ای*

صد هزار آینده را

فهمیده ای*

شاهد "قرآن فجر" ات

گشته ای*

پشت چشم ات ,

هر چه خواهی , رشته ای,

این مثانی را شنیدی

 از "من" ات*

رو کنون بر خوان تو,

 از لوح" تن" ات*

هان نخور غم ,

گر  که,  زر دارد کسی*

چون تو داری بر مثانی

دست رسی,

مال دنیا بهر عشق است و

زعیم*

احسن الحالی,تو

خود عشق ای , کلیم*

سِفر های این مثانی ,

باقی است*

 روشنا را بیش از این ها,

ساقی است*


***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

6/12/91

*Search rroshanaa on google.com

http://s1.picofile.com/file/7669856127/115.jpg

http://s1.picofile.com/file/7669856234/1152.jpg

http://s3.picofile.com/file/7669856341/1153.jpg

http://s2.picofile.com/file/7669856448/1154.jpg

http://s2.picofile.com/file/7669856555/1155.jpg

http://s1.picofile.com/file/7669856662/1156.jpg

http://s1.picofile.com/file/7669856876/1157.jpg