ز خود وا می رهی خود را نبینی 313-7

همه ذرات عالم عشق بینی

 

***

بهوش،

 هان! ای پسر،

عمرت به سر شد*

تو را، روز و شبت

دائم هدر شد*

به دل آهی بزن،

دل در به در شد*

گهی گوش و

گهی چشم،

گه چو سر شد*

خرابات  دلت،

کو ثر، بپا خیز!*

به دستش باده و،

ساغر، بپاخیز!*

شراب عشق،

بر مجمر، بپا خیز!*

به پایش پیر و،

هم رهبر، بپا خیز!*

"خراباتیست دردل ،

 های و هو کن"*

"لبی بر می بزن ،

 دل زیر و رو کن"*

بیا ای عالم،

از علمت سفر کن*

بیا زاهد، تو

از زهدت حذر کن*

بیا عارف،

زعشقت غم به درکن*

بیا عاقل، تو

عقل از عشق تر کن*

بیا کافر،تو

ازکیفر نیاندیش*

بیا مومن ، تو

دل را هی نکن ریش*

بیا عابد،

نرو، هی پیچ در پیچ*

بیا ای پیر،

تا کی رفته درکیش*

"خراباتیست در دل ،

 های و هو کن"*

"لبی بر می بزن ،

 دل زیر و رو  کن"*

بیا ای شور،

درعشرت اسیری*

بیا ای سور،

خود محنت پذیری*

بیا منصور،

نصرت را حصیری*

بیا معشوق،

در عاشق نمیری*

"خراباتیست در دل ،

 های و هو کن"*

"لبی بر می بزن ،

 دل زیر و رو کن"*

جمال عشق،

 خود عشرت،

بپا خیز*

جمال عشق،

 خود مکنت،

بپا خیز*

در او وحدت،

 دراو کثرت،

بپا خیز*

دراو فکرت،

در او شهوت،

بپا خیز*

بیا ای علم ،

از کثرت رها شو*

بیا ای عقل ،

در حیرت رضا شو*

بیا ای زهد ،

ازعزلت جدا شو*

بیا حکمت ، تو

برعقلت دوا شو*

"خراباتیست در دل ،

 های و هو کن"*

"لبی بر می بزن

  دل زیر و رو  کن"*

جمال عشق، پرهیبت

بپا خیز!*

در او حکمت ، در او حیرت

بپا خیز!*

از او ساغر،  از او مجمر

بپا خیز!*

هم او دفتر ، هم او کیفر

بپا خیز!*

جمال عشق،

کی!

 تن را رها کرد!*

تو را رهبر شد و

 کوثر عطا کرد*

تو کی آگه شدی،

او خود ندا کرد*

قلم را جوهر و

صورت به پا کرد*

"خراباتیست در دل

 های و هو کن"*

"لبی بر می بزن

 دل زیر و رو  کن"*

جمال عشق را

گر خود  توبینی*

ز خود وا می رهی

خود را نبینی*

"دم"ت عشق و

 "دل" ت عشق و

" تن"ت عشق*

همه ذرات عالم

عشق بینی*

خرابات دل تو،

جمله حور است*

همان جا

 وادی قدسی و

نور است*

دلت موسا و

عیسا ومحمد*

تو را سیمرغ و

کوه قاف وطور است*

"خراباتیست  در دل

 های و هو کن"*

"لبی بر می بزن

 دل زیر و رو کن"*

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

Search rroshanaa  on google

 

http://s3.picofile.com/file/7418423652/4302.jpg

http://s2.picofile.com/file/7918897525/313_7.jpg

 

شما شمع و شما نور خدایید

سوار عشقی و ،

عقل ات سروش است

***

بیا ساقی که می ،

دل را خبر کرد*

چراغ مهر بانی،

شعله برکرد*

بخوان بلبل،

که غنچه جامه ترکرد*

عروس دل،

برایم نغمه سر کرد*

شراب عشق،

بر لب نکته چین شد*

نگاه عشق،

در چشمم کمین شد*

هوای کلبه دل،

عنبرین شد*

نسیم کوی تو ،

عشق آفرین  شد*

بیا ای بلبل و

شور آفرین شو*

بیا پروانه،

امشب زهره چین شو*

بیا عاشق،

به  عشق سجاده چین شو،*

بیا لیلی،

به مجنون

بوسه چین شو*

بیایید،

لیلی و مجنون

کجا یید*

کجایید عاشقان،

سلطان و شاه اید*

گل و پروانه ،و

بلبل،

شمایید *

شما شمع  و

شما نورخدایید*

به موسا طور و

عیسا دم

بیا یید*

به روح القدس و

مربم ،

"روشنا" یید*

بیا مستانه شو،

دل پرده پوش است*

بیا فرزانه شو،

می بر تو نوش است*

اگر معشوق را

در خود بیابی*

سوار عشقی و،

عقل ات سروش است*

***

ناصر طاهری بشرویه....روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

*Search rroshanaa  on google

 

http://s2.picofile.com/file/7915965585/313_6.jpg

 

 

 

 

 

می عشق تو نوشم من خموشم 313-5

به لب من  بوسه بینم،

 لب نبینم


***

هوا سرد است و

هنگام زمستان

بباریدم بر او

در حال مستان

رخم دید و دلش

باور نمی کرد

زمستان

بارش باران

ز " مستان"

دلم مستانه

باریدن گرفته ست

زمستانم بهار

از سر گرفته ست

ز نورت ماه من

انور نشان است

رخت ساقی ،

دلم ، ساغر کشان است

خزانم را زمستان

مرمرین  کرد

مرا گرمای مهرت

انگبین کرد

مرا " باران می"   بارد

بهار است

دلم هر دم به یادت

میگسار است

رخ و چشم مرا

می لاله گون کرد

دل و قلب مرا ،

می ساربون کرد

مرا ساقی،  ز"می"

آلاله ام کرد

رخ اش شمعی شد و

پروانه ام کرد

چو مجنون روز و

شب آواره گشتم

دلم لیلی شد و

مستانه گشتم

کنون من ساقی ام

من "می فروش "ام

شراب عشق

در مجمرفروشم

دل من چشمه

آب حیات است

چو مهرآبت نباشد

دل ممات است

بیا  مهر تو

هم تاج و سر من

ردای عشق

گشته رهبر من

می و ساقی و ساغر

دلبر من

سواد و جوهر و هم

دفتر من

به شب ماه تو بینم

شب نبینم

به مه مهر تو بینم

مه نبینم

می عشق تو نوشم

من خموشم

تو دانی من چه نوشم

پرده پوشم

دل و دلبر یکی بینم

نبینم

به لب من " بوسه"  بینم

لب نبینم

ناصر طاهری بشرویه....روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

 

rroshanaa@gmail.com

search rroshanaa  on google

http://s1.picofile.com/file/7912924301/313_5.jpg

 

قصه به آخر رسید، عشق طریق بقاست

 

 

قصه به آخر رسید

عشق طریق بقاست

 

***

قصه این

 نای و نی

قصه

بی انتهاست

صورت هستی

 نگر

شاهد

 این ماجراست

گل به چمن

 دیده ای

دانه دراین خاک

 بین

عطر گل یاسمن

ساقی

 بی مدعاست

خیزو،

بنوش جام می

صورت هستی

 فناست

آنچه

 دراین خانه نیست

صورت اهل

 بقاست

گل که

در این خانه شد

باز

 از این خانه رفت

قصه این

 نای و نی

قصه اهل فناست

هر نفسی میزند

ضربه

بر این نای و نی

ضربه

 بر این نای و نی

حاصلش

این موجهاست

موج

به دریا فتاد

موج

به صحرا فتاد

موج

بر ابروی یار

اول این ما جراست

اول این ماجرا

عشق حریف فناست

قصه به آخر رسید

عشق طریق بقاست

 

***

نا صر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

rroshanaa@gmail.com

search rroshanaa  in google

http://s4.picofile.com/file/7910258060/313_4.jpg

 

 

آشنایی با روشنا ... پیامبر عشق و آگاهی ، در جلسه پرسش و پاسخ حضوری

عقل بوسید مرا،*

کرد صفا ، هیچ مگو*


***

نی "غلام قمرم" ،*

نی " مه و ماه " ،*

هیچ مگو*

نزد من،*

*جز سخن "عشق و صفا" ،

هیچ مگو*

*سخن از رنج مگو،*

از شه و از گنج مگو*

*دست از این " بسته " بکش،

" باز"  بیا ، هیچ مگو*

دوش،  آگاه شدم،*

*عقل مرا دید و بگفت

من "غلام تو" ام ،*

*از ترس و گناه،  هیچ مگو

گفتم ای عقل بیا،*

*"بار"  بنه ،  " یار"  ببر

گفت بی عقل شدم،*

پیش بیا،  هیچ مگو*

گفتم ای عقل،*

*تو دانی که " که" ام ، عاقل باش

ناله ای کرد و بگفت ،*

*"عشق" ، بیا ،  هیچ مگو

گفتم ای عقل،*

*منم، " چیز دگر" ، یاوه مگو

گفت،

نه "چیز دگر" ی،*

*" عشق"  بیا،  هیچ مگو

گفتمش ،"عشق"  نیم،*

*"عشق"  که "دیوانه سر"  است

گفت دانم که" چه" ای،*

عشوه نیا،  هیچ مگو*

گفتم ای عقل،*

*چه گویم که،  تو را چون شده است

گفت عاشق شده ام،*

دلبر ما،  هیچ مگو*

*گفتم ای "عاشق من"،

ناله مکن ، ساکت باش*

عقل ساکت شد و ،*

*گفتا که ، بیا،  هیچ مگو

*"من رسوا شده"  و "عقل"

به خلوت رفتیم*

*عقل بوسید مرا،

*کرد صفا ،  هیچ مگو

گفتم ای عقل،*

*چه درویش و مصفا شده ای

گفت جبریل تو ام ،*

*"روح خدا"،  هیچ مگو

*"عقل قدسی شده" ام ،

نزد من آرام گرفت*

*گفتم ،  ای عاشق ما،

بنده ما ،  هیچ مگو*

عقل گفتا که ،*

*بجز عشق  ، ندانم سخنی

گقتم " ابلیس نما"،*

*سجده نما ،  هیچ مگو

من به گوش تو،*

*سخنهای نهان خواهم گفت

پس از این،  جز" سخن ما"،*

به هوا هیچ مگو*

*عقل قدسی،  دم عشق،

بسترشان،  نان و شراب*

شام  آخر شد و،*

*عیسا پسر روح خدا ،

هیچ مگو*

عارفا،*

*عشق ندانی که چه کرد

مریم دل*

*گشته آبستن از او مریم ما ،

هیچ مگو*

***

*ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی*

24/7/91

Search rroshanaa on google.com

http://s1.picofile.com/file/7528783866/kiss.jpg

http://s1.picofile.com/file/7528898595/jibril.jpg

http://s1.picofile.com/file/7528899672/mary.jpg

http://s2.picofile.com/file/7908624622/%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%872.jpg