عشق رمز "حا و میم" شد
***
هر که عاشق شد*
ز عشقش،
پرده ها از هم درید*
قلب و دل،
مفتوح گشته*
ابر دل را ، بگسلید*
نور عشق،
بر طور جان شد*
کوه را،
از هم شکافت*
موسی،
اندر دل چو دیدش*
وجه جبری را نتافت*
موسی ، اندر خود،
فنا شد*
زان فنا ،
جانش بقا شد*
همچو دیگر انبیا،
او
جملگی،
نور خدا شد*
حضرت داوود*
با کوه و پرنده ،
هم صدا شد*
آن عصا ،
در دست موسی*
بر زمین ،
چون اژدها شد*
باد ،
چون بال سلیمان*
بحر ،
موسی را ، هوا شد*
وحی آمد بر محمد*
کوه با او ،
یک صدا شد*
حال او ،
شد احسن الحال*
نفس او ،
شد روح نقال*
حال او،
قرآن و دین شد*
عقل او ،
روح الامین شد*
قلب او ،
شد مریم عشق*
حامل عیسای دین شد*
حب ،
چو بر دل منزلی شد*
مردحقگو،
منجلی شد*
"حب" چو" حا" ،
"مرئی" چو "میم" شد ،
عشق،
رمز "حا و میم "شد*
عشق آمد ،
دل جنین شد*
عقل ، قدوس و
امین شد*
عین و سین و قاف،
زین شد*
روشنا،
حق الیقین شد*
****
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
search rroshanaa on google*
http://s3.picofile.com/file/7411819137/41222.jpg
عشق بوسید و لب او ،
بر لب من آب شد
***
شاه من
کی قلب تو
دم ساز شد *
عشق ،
راهی، بر دلم زد،*
دم به دم ،
آغاز شد *
ماه من،
کی، آن رخت
هفت رنگ شد*
عشق ،
بر چشم و دل و،*
رخسار من،
اورنگ شد*
حور من،
کی نرگست مستانه شد*
عشق ،
در دشت رخ من ،*
آهویی یکدانه شد*
نور من،
کی "مردمان"ا ت
تیره شد*
عشق در چشمم نشست و،*
سایه اش دیرینه شد*
شور من ،
کی سینه از غم پاک شد*
عشق بارید و
غم اندر آتش دل*
خاک شد*
سور من،
کی ، حال و رویت،
شاد شد*
عشق خندید و دلم،*
از فکر و غم
آزاد شد*
جام من،
لعل لبت ،*
کی باب شد*
عشق بوسید و لب او*
بر لب من آب شد*
رام من،
"مجنون"،
ترا کی نام شد*
عشق قلبم را ربود و*
عقل ،بی اندام
شد*
دام من،
کی، گیسوانت تاب شد*
عشق لبریز از سرم*
بر شانه هایم،
خواب شد
شام من
کی، مرغ تو،
افسانه شد*
عشق،
در دل آتش و*
عقل از سرم،
پروانه شد*
بام من*
کی کوی تو پر راز شد*
عشق آمد کوی دل ،
بنشست و*
در آواز شد،*
رای من،
کی،
های تو ،
مستانه شد*
عشق ،
بر عقلم زد و،*
دل ،
عاقل و،
دیوانه شد*
نای من،
کی،
هوی تو ،
جانانه شد*
عشق ، قلبم را دم و*
دم،
"روشنا"
فرزانه شد*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
1/5/90
*http://rroshanaa2.persianblog.ir
*search rroshanaa on google
http://s3.picofile.com/file/7404658816/%D8%A2%D8%A8.jpg
http://s3.picofile.com/file/7404658923/%D8%A2%D8%A8_%D8%B4%D8%AF.jpg
بارش باران عشقت
در دلم ، دریا گرفت
****
عشق ،
آهی ،بر دلم زد
در دلم ،
ماْوا گرفت
مرغ دل،
شیدا شده
عقل از سرم،
سودا گرفت
نفخه های دلکشت
با سوز دل،
دم ساز شد
یک نفس ،
روی ات چو دیدم
در دلم مینا گرفت
آسمان قلب تو
در قلب من ،
گسترده شد
بارش باران عشقت
در دلم،
دریا گرفت
قطره های پاک مهرت
در دلم،
پروانه شد
گردش مهرت ،
که داند
از تنم،
غمها گرفت
در تنفسهای عشقت
جان من،
جانانه شد
عیسی ام،
قدیس گشت و
دم به دم،
احیا گرفت
من کنون
یحیای عشق و
واژه آگاهی ام
روشنا در سینه دارم
سینه ام
غوغا گرفت
همنفس با
عشق گشتم
عشق
من را شد نفس
آن نفس
از قاب قوسین دلم
پروا گرفت
طائری شد آن دم و
شمع دل من
روشنا
روشنا
در طور گشت و
شاخه طوبا
گرفت
ای،
سمن بویان عاشق
چون تو را گویم
که من،
سجده،
بر مهرت نمودم
هستی ام،
معنا گرفت
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
Rroshanaa.persianblog.ir
http://s3.picofile.com/file/7365175806/images4.jpeg
http://s3.picofile.com/file/7365176555/images2.jpeg
http://s3.picofile.com/file/7365177525/images77.jpeg
عشق را در سینه دیدم
"سوی
ماهم
پر کشیدم"*
ماه شب ،
بیگانه شد*
ماه من،
فرزانه شد*
" آن مه مستانه
دیدم"*
باده ام،
پیمانه شد*
کلبه ام،
میخانه شد*
"جامه از مهرش
دریدم"*
مهر او،
در خانه شد*
حال من،
مستانه شد*
"سجده اندر می
کشیدم"*
مسجد ام،
خمخانه شد*
کعبه ام
بتخانه شد*
"ساقی اندر سجده
دیدم"*
ساقی ام ،
یکدانه شد*
باقی ام،
حنانه شد*
*"می" زدم ، از غم،
رهیدم*
هستی ام
دردانه شد*
مستی ام
افسانه شد*
"عشق را در سینه
دیدم"*
سینه ام،
کاشانه شد
همدمم،
جانانه شد*
" زاشک آگاهی
چکیدم"*
قطره ام
در "دانه" شد*
میوه ام،
فرزانه شد*
"سدره آخر
رسیدم"*
گلبن ام
ریحانه شد*
بلبل ام
جیرانه شد*
"عشق را فرزانه
دیدم"*
هستی ام
پروانه شد*
مستی ام
فرزانه شد*
ناصر طاهری بشرویه ...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی*
Search rroshanaa on google.com
چونکه شور عشق،
گیرد لامکان
***
ای که عاشق گشته ای،*
آن عشق چیست*
عشق در جان تو،*
نور منجلی ست*
آنکه عاشق شد، ز کویت*
عشق بود*
چونکه عشق آمد،
تو را عاشق نمود*
عشق آمد ،
در دلت،
محجوب گشت*
نور او، بر جان تو*
محبوب گشت*
در حقیقت،
عشق تنزیل خداست*
چشمه وحی است و،
سر انبیاست*
موسی و عیسی و احمد،
نام اوست*
"لم یکن له کفواً" و ،*
واحد، هم اوست*
چشم خود بر هم زنی،
آید به دید*
"روشنا" می آیدت،
هر دم پدید*
عشق نور است و
در او کم جو زمان*
عشق حور است و
مجو، او را مکان*
چون اراده کرد عقلت،
تو ر ساخت*
هان، اراده کرد قلبت،
نور ساخت*
عشق از امر"خود" آیی*
شد پدید*
بیش از امر او ،
نبودی هیچ کید*
جمله صورتهای ما ،
رخسار اوست*
وین هیولاهای ما،
زلفی از اوست*
هرچه پیدا شد،
فروغ عشق بود*
عقل قدسی ، خود
غریق عشق بود*
ای بشر،
برخیز،
عشقی ساز کن*
تا نمانی تلخ،
شور آغاز کن*
چونکه،
شور عشق،
گیرد، لامکان*
جسم و جانت می رود،*
در لا زمان*
لازمان و لامکان،*
پیدا تویی*
لم "یلد یولد" تویی*
یحیا تویی*
جنگ عیسا و محمد*
دوا* کن
غلغل نفست بزن*
در خود در آ*
جمله سر انبیا*
عشق است و بس*
هان:
خدا عشق است *
نی، زاری به کس*
انبیا دیدند خود را *
در خدا*
خود، خدا گشتند و*
گفتند مرحبا*
مرحبا بر*
آن سرشت اولین*
مرحبا بر این بهشت
آخرین
مرحبا بر*
خالق عرش و زمین*
بر جلال و بر جمالش*
آفرین*
مرحبا گویان*
صفات خویش را*
بر شمردند و*
شدند از انبیا*
گر تو بینی خویش را*
بینی خدا*
بشنوی یاسین و*
گردی زانبیا*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
*http://roshanaa.mihanblog.com
*http://rroshanaa.persianblog.ir