تا عشق تو دارم , دل من پیر نگردد 313-026

 

تا عشق تو دارم , دل من پیر نگردد


***

رفت از بر من،

آنکه، مرا

روح و روان است

آهی،  به دلم ماندو

" رخ "ام،

"اشک "کشان است

او چشم ودلم گشت و ،

"رخ"ا ش،

مهر نهان است

او دلبر من گشت و،

"دل"ا ش،

صورت جان است

تا گریه کند چشم و

دلم اشک بنوشد

غیر از رخ تو،

روح وتنم ،

جامه نپوشد

تا مهر تو نوشم،

دل من تیره نگردد

تا عشق تو دارم،

دل من،  پیر نگردد

ای ساقی جانانه ،

منم، باده فروشم

تا می نفروشی ،

به خدا ، باده ننوشم

تا می نخورم از تو،

مستانه نگردم

تا عشق تو دارم ،

پی میخانه چه گردم !

بر چهره من ،

شور رخ یار،

که دیده است؟

بر قطره اشکم،

غم دلدار ،

که دیده است ؟

دل در طلبت ،

مویه کنان،

جان و تنم شست

مهرت به دلم آمد و

هی ، قلب مرا سفت

بر پرده قلبم بنشین،

جامه دریده ست

بر حفره دل،

کن نگهی،

رنگ پریده ست

ای ساغر و پیمانه،

مرا می ده و نوشم

ای می به تنم جان ،

ز چه رو باده ننوشم

 

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

http://s4.picofile.com/file/7940251933/313_26.jpg

http://s5.picofile.com/file/8112691626/313_0026.jpg

 


بساط عشق می چینم 313-034

بساط عشق می چینم


****

سفر کردم،

سوی یارم

ز احوالش

خبر گیرم

کمان ابروی او،

دیدم

به زه کرده،

دل و دینم

نگاهش را،

کمین کردم

ز اشکم،

دیده" زین" کردم

ز لبها،

" بوسه" بر چیدم

دلم را،

کرده "زنجیر"ام

به خاموشان گیسویش

بگردیدم،

که" مه"  گیرم

چو، قرص ماه او دیدم

تو گویی ،

من به" نخجیر"ام

نشاندم دل،

به دام او

که در مهرش،

وطن گیرم

چو در مهرش،

نشستم من

نه دل ماندو،

نه آن دینم

کنون من ،

بی دل و دینم

بساط عشق،

می چینم

سرم از پا،

 نمی دانم

نه در روم  و،

نه در چینم

کنون،

در تخت و بالینم

لبالب ،

بوسه می چینم

به چشم مست و

خمارش

دمادم ،

غمزه می بینم

ز بس،

عاشق کش است یارم

حریفان،

رفته می بینم

ز بخت و

کام شیرینم

ز کویش

نغمه می چینم

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search rroshanaa on google.com

 

http://s3.picofile.com/file/7947226555/313_34.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8112498892/313_0034.jpg

 


من در آغوشش گرفتم ، او در آغوشم گرفت 313-047

بر زمین و آسمانم

عشق می بارد ، زهی


ناصر طاهری بشرویه ... روشنا 313-047 

***

 

خواهم آن لیلی وشم را

تا که مد هوشم کند

از لبانش عشق  نوشم

گرم و خود جوشم کند

چشم در چشمش بگیرم

عشق در هوشم  کند

های و هوی دل بگیرد

مهر خود نوشم کند

من ندانستم که عشق

از چشم آمد یا زگوش

نیک دانستم که آمد

چشم و هم گوشم کند

جام می در دست نگرفتم

دلم پیمانه شد

ساقی جانانه آمد

دم به دم نوشم کند

روز و شب اندیشه می کردم

که نیکم یا که بد

عشق آمد تا ابد

زاندیشه خاموشم کند

سالها با عقل می کاویدم

اندر فرش وعرش

عشق عرش من شدو

بر فرش منقوشم کند

بر زمین و آسمانم

عشق می بارد، زهی

من که عریان گشتمی

خود عشق تن پوشم کند

عاشقان هوشیار باشید

عشق بر در می زند

من که دامانش گرفتم

جامه بر دوشم کند

من در آغو شش  گرفتم

او در آغو شم گرفت

همنفس با عشق گشتم

هوش و مدهوشم کند

یک نفس با عشق

خلوت کردمی روز ازل

آن نفس در سینه

می گردد در آغوشم کند

 

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search  rroshanaa  on google

rroshanaa@gmail.com

http://s3.picofile.com/file/7447430856/110407.jpg

http://s1.picofile.com/file/7963791284/313_47.jpg

http://s4.picofile.com/file/7963989779/313_047.jpg

http://s5.picofile.com/file/8112125418/313_0047.jpg

 


نه به کعبه قبله دارد، نه به سجده ناله بارد 313-094

نه به کعبه قبله دارد،

 نه به سجده ناله بارد

***

بخدا قسم  رفیقان،

 که خدای هر دو عالم

نه غذا و توشه خواهد،

 نه اسیر مایه باشد

نه به کعبه قبله دارد،

 نه به سجده ناله بارد

نه به خواب اندر آید،

 نه به سر فسانه باشد

به کدام واژه گویم،

 که عزیز هر دو عالم

نه دلی شکسته خواهد،

 نه پی بهانه باشد

نه به طاعت شریعت،

 نه به ساعت طریقت

نه به پای جا نماز و ،

 نه به بند و دانه باشد

به کدام طعنه گویم،

 که طبیب جسم و جانم

سر بی گمانه باشد ،

  دم عاشقانه باشد

پدر زمانه عشق و،

 پسر زمانه عشق است

به خدا که روح قدسی،

 دم قدسیانه باشد

به سرور و شور هستی،

 که سرور جاودانم

من بی گمانه باشد،

من جاودانه باشد

 تو گمان ز سر جدا کن،

 تو کمان غم رها کن

که به چشم دل ببینی

 که تو را خزانه باشد

سر آن خزانه عشق و

ته آن خزانه عشق است

که کلید این خزانه،

 سری عاشقانه باشد

تو به عشق آی و پر زن،

 به سرای عشق در زن

که به چشم خود ببینی،

 که درش بهانه باشد

به شراب عشق سوگند،

 که سرای عشق باز است

غم عاشقان بیدل،

 غم جاهلانه باشد

بخدا قسم بهایی،

 در بسته ای نباشد

در بسته نا امیدیست ،

 نه دری که باز باشد

ز وجود بی نیازش،

 نکند طلب فقیری

که ز شوق بی نیازی،

 به درش نیاز باشد.

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

28/7/91

http://s1.picofile.com/file/7534674515/94.jpg

http://s2.picofile.com/file/8101135600/313_94.jpg

http://s4.picofile.com/file/8101136184/313_094.jpg

http://s5.picofile.com/file/8111908726/313_0094.jpg

 


ای عشق من، ای حورمن ای شربت انگورمن 313-078

ای عشق من، ای حورمن

ای شربت انگورمن


****

ای ماه من ،ای ماه من،*

ای ماه اندر چاه من*

ای راه من ،ای راه من،*

ای همره و همراه من*

ای جاه من، ای جاه من*

ای جاه خوش درگاه من*

ای گاه من ،ای گاه من ،*

ای قبله آگاه من*

ماهم تویی، راهم تویی*

خورشید همراهم تویی*

جاهم تویی، گاهم تویی*

جبریل آگاهم تویی*

ای طور من ،ای صور من*

ای دولت منصور من*

ای مهر من ،ای نور  من*

ای ساقی پرنور من*

ای عشق من، ای حور من*

ای شربت  انگور من*

ای سور من، ای شور من*

ای کاتب و منشور من*

شورم تویی، سورم تویی*

منصور و  میسورم تویی*

حورم تویی ،نورم تویی*

دستار و زنورم تویی*

ای دام من ، ای رام من*

ای  ساقی هر شام من*

ای لام من، ای کام من*

ای مطرب خوش نام من*

ای جان من، ای جان من*

ای جان و ای جانان من*

ای نان من ،ای خوان من*

ای دانه و  انبان  من*

روحم تویی، جانم تویی*

انجیل و فرمانم تویی*

نانم تویی، دانم تویی*

مرغ  سلیمانم تویی*

جانان من ، سلمان من*

ای لوح ده فرمان من*

ای عشق من، فرقان من*

ای اوحی قرآن من*

"طاسین" من ، ای "میم" من*

ای چشمه تسنیم من*

ای "حا"ی من ای "میم" من*

ای قبله  تسلیم من*

ای مهر من، ای دین من*

ای مرسل آیین من*

ای "یا"ی من، ای "سین" من*

ای روشنا ،"یا سین" من*

"یا" یم تویی، "سین "م تویی*

اطوار "سینین" م تویی*

مهرم تویی ، دینم تویی*

اسلام و آیینم تویی*

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

20/4/90

Search rroshanaa on google.com

http://s2.picofile.com/file/7993243331/313_78.jpg

http://s5.picofile.com/file/8111804534/313_078.jpg