به بزم عاشقان, حوری وشان را به کار ساقی,استخدام کردند 313-097

به بزم عاشقان, حوری وشان را

به کار ساقی,استخدام کردند

***

نخستین باده,

کاندر جام کردند*

نگار و ساقی و,

دل نام کردند*

چو از اهل طرب,

شوری ندیدند*

شراب آگهی,

در جام کردند*

ز مهر  چشم او,

پیمانه ای را*

شراب ارغوانی

نام کردند*

ز بهر

صید دلهای پریشان*

کمند زلف حسنش,

دام کردند*

به عالم,

هرکجا آرامشی بود*

بهم کردند و

عشقش نام کردند*

نگویید عشق ,

کی آرام جان است*

کجا بر عاشقان

دشنام کردند!*

سر زلف بتان,

شد تاب در تاب*

ز بس پیر و جوان,

آرام کردند*

چو گوی عشق,

در عالم فکندند*

ز شورش,

هر دو عالم رام کردند*

ز بهر شوق  مستی*

بر لب و چشم*

تبسم گونه ای,

بر بام کردند*

ز بام چشم و

بام لب هزاران*

پیام و بوسه,

استعلام کردند*

به بزم عاشقان,

حوری وشان را*

به کار ساقی,

استخدام کردند*

حریفان را

به مجلس جای دادند*

به غمزه,

کار خاص و عام کردند*

به ابرو,

رازها با جان بگفتند*

نفسها را,

صبا پیغام کردند*

چو عطر باده,

با باد صبا شد*

همه لولی وشان*

اسلام کردند*

زمین و آسمان

در سجده گشتند*

همه نا محرمان

احرام کردند*

صبا با محرمان,

راز نهان گفت*

یکی بشنید و

باقی, لام کردند,

الف بود, آن یکی,

نون و قلم شد*

جهالت را

شبی اعدام کردند*

هر آنکس کو

شنید از چین و ما چین*

بگفت و

عاشقان اعلام کردند*

هر آنکس گفت,*

گفتندم,  نگویم*

نداند باده ای,

کو جام کردند*

اگر زان باده

می خورد آن عراقی*

نمی گفت,

نام او بد نام کردند*

عراقی را بگو,*

رو  "روشنا"  بین*

که او را,

روشنا در جام کردند*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

7/8/91

http://s3.picofile.com/file/7541003117/rr97.jpg

http://s2.picofile.com/file/8101576342/313_97.jpg

http://s5.picofile.com/file/8113019884/313_0097.jpg

http://s5.picofile.com/file/8133974884/313_00097.jpg

 

من عرفه(ال) نفسه(ه) فقد عرفه(ال) ربه(ه) را تکوینا حی و متجسم و مرئی (م) میشوی. 13-06

من عرفه(ال) نفسه(ه) فقد عرفه(ال) ربه(ه)

را تکوینا حی و متجسم و مرئی (م) میشوی.

(اله) را (الم)میشوی.رب العالمین میشوی.

 همانا:کتاب بالحق و یقین میشوی

الم

عرفه (ال-) تو به عدم ( لا) و

حی و مرءی ( م) شدن  تو در دو عالم و

ملاقات تکوینی تو با رب العالمین است

که خودت هستی

همانا:

تکوین تو به عدم-لا----تکوین تو به دم-ه-))

(تکوین تو  به کتاب بالحق)

( تکوین تو به - خذ الکتاب بالقوه-)

(تکوین  تو به ال –ه-)

( تکوین تو به اله)

(تکوین  تو به الله)

همانا:تکوین تو به نفس بی تعین خودت.

***

آری:

چون به عشق تکوین یافتی،(حم.عسق)

 در دم،  

به عالم آگاهی و عدم خروج خواهی نمود.

لا – را منعکس همانا: ال- خواهی شد

 تکویناً نفس(دم) خواهی شد.

 نفس خود  را خواهی دید.

 تکوین نیستی را  به عین الیقین

 صیر(سیر تکوینی ) خواهی نمود.

 در دم،

 آگاهی

خواهی شد.

 تکوین  عشق به آگاهی را شهود خواهی کرد.

آری:

آگاهانه عشق را که خودت گشته ای، نفس خواهی کشید.

"لوح عشق "خواهی شد.

کلمه عشق" خواهی شد."

عرفه عشق همانا: آگاهی  عشق خواهی شد.

"صورت بی صورت" را متجلی خواهی شد.

"لا" را منعکس آری: - ال-  و

 عرفه  آری: "ال"- خواهی شد.

آری:

ال "خواهی شد."

آن ال(الف لام) را

که خودت  هستی،(م)

که همه هستی  توست .

آری :

" آل" توست.

( همانا:الف و لام است)

آلی توست.

(همانا: الف و لام است)

صورت حال خلوت تو با نفخه اول است.

آلت توست.

( همانا: الف و لام است)

آری:

الف" و"

" لام" ،

 است

 حالت چشم و گوش و لب نداشته توست.

حال بدون جسد توست.

حال بدون هیولای توست.

آری:

ال" : "

حال نزول تکوینی تو از عالم بی دم و عدم

به عالم نفس و دم است .

حال صعود تو از عالم نفس و دم

به عالم بی دم و عدم است

آری :

"ال"

است

همانا:

تو ، نفس خود را ، نفس(دم) خواهی کشید .

آری: خواهی دید،

که :

 همه اسماء(آل) از یکی ،و در یکی تکوین می یابند.

 همه اسماء از یکی، و در یکی حی میشوند.

  یکی چشمه  و مصیر شهادت و عرفه(ال)  

همه اسما‍‍‍ء نزد آدم

 است.

آری : ال (الف و لام) است

خود تعینی ندارد،

همه اسماء عالم به امر تکوینی او

 به تمامی تعینات و صفات افعالی

  تکوین می یابند.

به اسماء مونث  و مذکر متجلی و معرفه (ال -)  میگردند.

آری:

در این مصیر( سیر تکوینی):

بدن سالم(بیان خواهد شد)

همانا :نان عیسایی.

و

جان

همانا :

 دم  مسیحایی( در شراب و خون ،آری :حامل دم) را

 خواهی دید.

هردو  لا یتناهی  و باقی اند.

ازلی   وابدی،  اند.

آری : تو ،نان را همانا: جسم را

و خون را همانا: جان را

 نفس همانا: دم ، همانا: قوه، همانا: -ه- خواهی شد.

من عرفه(ال) نفسه(ه)  همانا: ال -ه-  همانا: اله خواهی شد

آری:

 عشق خواهی شد.

انجل ( فرشته عشق همانا: الهه عشق همانا: مریم عشق)خواهی شد.

عاشقانه،

عشق را نفس خواهی کشید(حم).

از عشق،

آگاه خواهی شد.

آری:

انجیل را مکتوب (کلمه و کتاب) خواهی شد.

آگاهی خواهی شد.

پس خود را  روشنا خواهی دید.(حم-عسق)

آری:

من عرف نفسه فقد عرفه ربه

را تکوین خواهی شد

و همه اسما را در این عرفه همنفس خود خواهی دید

آری : همه اسمایی که همنفس و همخون ( حامل دم) تو هستند

آل تو اند . الفلام تو اند. عرفه تو اند. – ال – تو اند.

همانا:

خود را  نفخه ای  میبینی که،

همان نفخه اول است .

دم به دم ، و دما دم

تو را حی می کند.

او اولین دم است.

اولین حرکت است.

اولین نزول است.

عشق است.

آگاهی و نور است .

اولین جلوه است.

قبل از انکه صورت شود.

صورت بی صورت است.

" لا " است.

هیچ امری مانع در تکوین او  نیست.

هیچ امری اصل و ذات  او را منقلب نمی کند.

او می آید که خود را قلب کند.

حال میشود.

هوی میشود.

در خود میرود.

در خود میتند .

در خود حول میکند.

متحول میشود .

حالت میشود.

حب(ح) میشود .

آری:

اولین حال است.

صورت بی صورت است.

" لا" ست.

.بستر صوت است.

آری :

صور ست .

بستر صورت است.

آری :

صیر است.

سیر تکوینی است .

مسیر تکوینی است.

مصیر است.

صوت بی لب و زبان است.

(الف) است

در آستانه و بستر تجلئ،همانا: لا است

آماده میشود ، تا لب بگشاید.

آری:

نفس است بی نفس ( دم)

همانا: روح است  . همانا: نور است.

آدم است در عدم

همانا: نور است. همانا: روح است

آری : الف است.

 در بستر "لا"

که  بر تو  و برای تو روشنا و نورانی است .

معرفه است

"  ال" است.

الف و لام  است.

(آل) است .

همانا نای بدون نی است .

نفس ( دم-نفخه) است.

آری : الف است.

همانا:در  در بستر صدور(صور) است،

نفخه ای میزند و درگه میگشاید.

لب میگشاید.

 از صور دمیده میشود.

صیر (سیر تکوینی) میکند.

صورت میشود.

آری : "لا" متعین و معرف حضور میشود

ال(الف و لام) میشود

صور را صورت می شود

نفس را نفس(دم) میشود.(ه-هو)

آری:

مرئی(م) میشود.

مرء(م) میشود.

لب فروبسته است (م) .

اولین دم را،

 باز دم میزند.

، نفس(دم)  میکشد.(هو-ه)

دم را مبین (م)میکند.

اری : "م" میشود.

ال- بود.

"الم"  میشود.

هوا(نفس-دم). همانا: -ه- بود

هو  میشود.

حالت میشود.

حال تو میشود.

احوال تو میشود.

اطوار تو میشود.

طور میشود.

کلمه  می شود.

لوح و کتاب میشود.

آری:

 " الم " ، کلمه تکوین توست .

کتاب مبین توست.

آری : تکوین تو به کتاب است

سجل ملکوتی توست

تو هستی

حال غلبه تو بر همه مارجهای آتش

 همانا: شیاطین جنی وانسی  است که

با آنها همدم و هم آغوش شده ای.

آری: غلبه تو بر  

 شیاطین جنی که خود را بر تو  جان و

 شیاطین انسی  که خود را بر تو انسان نموده اند.

آری:

تکوین تو به حال بی فتنه و

ورود تکوینی  تو  به بلد الامین و

 تکوین ایمان یقینی در تو است .( بیان خواهد شد)

حال غلبه تو بر  متجاوزانی است که

بر جسم تو 

همانا: هیولای خاکی تو

 همانا: نزول زمینی تو

 غالب گشته اند

آری: 

حال غلبه توبر " ادنی الارض" است .

همانا:

حال خروج تو ازعالم جبر و،

ورود تو به عالم اختیار است.

حال خروج تو از عالم جهل و نا آگاه

ورود به  عالم آگاهی است.

حال رهایی تو از صفات و تعیینات است.

نجات تو از عالم فانی خاکی و ملکی است .

 ورود تو به حال قدسی و ملکوتی و عالم باقی است.

حال بی صفت و بی تعین توست

آری:

حال حی وقیوم است.

حال بی تشویش و بی تردید است.

حال صدق است.

حال رضا مندی است.

حال حق شدگی(ربک الحق همانا: -ر-) و

نزول حقیقت در توست.

و این حال،

تو را رصد میکند.

که مبادا از آن خارج شوی.

که رضامندی حق است.

حال ایمانی توست.

حال ایمن توست.

آری:

 این وادی ایمن و مقدس

بستر تکوین تو به  تربت پاک و سالم است .(بیان خواهد شد)

آری:

تورات است، نزد عقل سلیم و قدسی.

مصیر سلام  تکوینی تو بر نفس( حقیقت خودت) است .(بیان خواهد شد)

سلام تکوینی تو به حی شدگی،همانا: یحیا شدگی و ملاقات تکوینی تو با تولد و بعثت و موت خودت است (بیان خواهد شد).

  همانا :تکوین  تو به عشق، روح القدس و تولد عیسی بن مریم عشق و

دم مسیحایی است.

ملاقات  تکوینی تو با پدر(عشق) ، پسر (عیسا) و روح القدس است.

و این همه: خودت هستی.

اطوار تکوینی  توست.

آری:

احوال عشق شدگی و انفاس عیسایی توست.

آری:

انجیل است، نزد عقل سلیم  و قدسی.

حال فراقت تو از  عالم نفس وملک است .

آری:

فرقان است.

حال  قرین تو به عالم نفس(دم) و ملکوت است.

آری:

قرآن  است.

و این، نزد حکیم  ( عقل سلیم و قدسی-قدوس)،

قرآن عظیم است.،

 که احکمت آیاته ثم فصلت —(-الر-بیان خواهد شد) .

آری:

احوال تو،

نزول آیات کتاب باواسطه حکیم( عقل قدوس) بر تو است.—(-المر-بیان خواهد شد) .

و"رب رضی"(ربک الحق-ر-) در آن تردیدی ندارد  .

آری:  قرآن ذی ذکر است،(-ص-بیان خواهد شد)

که  بدون حرجی در دل  ذکر و  بحق قرآن مبیین میشود – (-المص- بیان خواهد شد -) .

و آن را بحق الیقین تصدیق میکنی .

این حال را به عین الیقین در قلب میبینی.

آری:

 تو به علم الیقین گواهی میدهی که:

قبل از تکوین و نزول این حال ،

نه میدانستی کتاب چیست .

و نه میدانستی ایمان چیست

آری :حال نبأ در توست.

تکوین تو به آگاهی ، نور و نفسی روشنا و نورانی(روح) است.

و این تکوین  نبوت و نور هدایت در توست

آری:

و کذالک اوحینا الیک روحا من امرنا

ماکنت تدری ماالکتب و لا الایمن و لکن جعلنه نورا نهدی به من یشا من عبادنا و انک لتهدی الی صراط المستقیم...

آری: تکوین یخرج من الظلمات الی النور در تو است.

آری:

خیال نکنید اگر به زبان گفتید ایمان آورده اید.به حال بی فتنه وارد شده اید و شیاطین شما را ترک کرده اند.

هان:

تا به حال صدق و سلامت در نفس و نفس(دم) تکوینا سلام نکنید(بیان خواهد شد).

حقیقت کتاب و ایمان را نخواهید دید.

و همانا : الم  را ،

آری: همانا:حال شرحه صدر را.

حال  یقین را .

همانا : حال حی و قیوم را.

حال تصدیق حقیقت مکتوب را ،

در خود

ملاقات نکرده اید ،

که:

 در دستان و نزد شماست.

پیش روی شماست.

پشت سر شماست.

تورات است.

انجیل است

قر آن است.

آری:

"الم"  ،

تبیین حال یقین و بی تردید در نفس شدگی همانا: دم و قلب شدگی شماست.

 تبیین حال رضامندی و حق است.

آری:کتاب بالحق است.

حکیم ،

همانا :عقل قدوس

 بر شما میخواند

تکوین تو به آگاهی از عدم و وجود است.

 همانا:  تکوین رب العالمین در توست

تکوین –لا- و –ال- در توست

تکوین وجود همانا: –ال- از عدم همانا: ـ لاـ در تو است

تکوین اولین دم  است از عدم

تکوین آدم  است از دم

تکوین وجود است از دم ( قوه)

تکوین –ال- است از –ه-

تکوین ال-ه است

تکوین تو به  اله  همانا : عشق همانا: انجیل است

تکوین آدم –ال- از عدم –لا- به دم –ه- است

تکوین ال-لا-ه است

تکوین عرفه(ال) عشق(اله) است

تکوین ال-اله است

تکوین الله است

تنزیل و تکوین  لوح  همانا: تورات در دو عالم وجود و عدم است.

 همانا : تکوین تو به رب العالمین  است.

تنزیل فرقان است.

آری : تکوین

خذ الکتاب بالقوه (دم –ه-) است از عدم( بیان خواهد شد)

آری :

من عرفه(ال) نفسه(ه) فقد عرفه(ال) ربه(ه)

را تکوینا حی و متجسم و مرئی (م) میشوی.

(اله) را (الم)میشوی.رب العالمین میشوی.

 همانا:کتاب بالحق و یقین میشوی

آری:

 الم ذالک الکتب و لا ریب فیه

الم الله لا اله الا هو الحی القیوم نزل علیک الکتب بالحق مصدقا لما بین یدیه  و  انزل التو رته و الانجیل من قبل هدی للناس و انزل الفرقان...

الم أحسب الناس ان یترکوا أن یقولوا ءامنا و هم لا یفتنون

الم  غلبت الروم فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم....

الم تلک ءایات الکتب الحکیم

الم تنزیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین

 

آری :

تا در خود وارد نشوی،

خود را نخواهی دید.

یک دم،  بی نفس(دم) شو،

تا خود را بیابی.

خود را،  خواهی دید

آری :

د م فروبسته و لب بسته

در بستر   تاریکی ،

همانا : با چشمانی بسته

در هوشیاری

و آگاهانه،

روشنا همانا: نور را خواهی دید.

در قلب روشنا ،

همه جلوه ها و  اسماء بر تو وارد خواهند شد.

که همانا: تکوین عالم خواب و مرگ در بیداری است

 همانا: تکوین : موت قبل از موت است

آری :

خود را با همه اسماء و جلوه ها   یکی خواهی دید.

عشق و آگاهی خواهی شد.

این حقیقت را ،

به  حال یقین خواهی  دید.

این حق الیقین را ،

نفس(دم) خواهی کشید.

منتظر دیدار با خودت باش .

همانا:  منتظردیدار با خداوند باش

The ...(The-o-logy) ال

آری :

(ادامه دارد...)

ناصر طاهری بشرویه ...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

18/5/89

http://s5.picofile.com/file/8107990142/13_06.jpg

 

قبله تو آشنا ست , در دل تو روشناست، سجده کن و بوسه زن قبله آگاه را. 313-099

قبله تو آشنا ست , در دل تو روشناست،

سجده کن و بوسه زن قبله آگاه را.

***

باده نشینان عشق،*

 با دم روح القدس،*

، *بی نفس و صافی اند

*ذره آگاه را

 عشق حریف می است،*

ساقی نای و نی است*

نی لبکان راوی اند،*

*شرحه در گاه را

مطرب عشق *

مست نیست*

خسته *

*از این دست نیست

رند هزار دست خوان*

نفخه آگاه را*

بی نفسم ،*

با نفس*

*بی هوسم،

با هوس*

*مست می و "مافی" ام،

ساقی آگاه را*

*راه من این راه نیست،

ماه من این ماه نیست،*

"ماه رخم" مشتری ست،*

بنده  آگاه را*

*ماه من اندر "چه" است

یوسفم اندر ره است،*

در "چه تاریک" بین*

قطره آگاه را*

باده عشق ،*

پست نیست،*

خورده در این *

هست نیست،*

* ساقی کوثر بدان

ساقی همراه را*

*چشم، تو بر هم بنه

راه بزن یک تنه،*

*در دل ظلمت بجو

مشتری و ماه را*

*دلو بکن در" چه" ات

آب بجو از "مه" ات*

*در مه و خورشید بین

زهره آگاه را*

*آب بزن بر "تن" ات

خواب بزن از "من" ات،*

*ماه رخی پیش توست

هر گه و بیگاه را*

مطرب جان *

*مست نیست

غافل از این*

*هست نیست

باده خور و خنده کن*

مطرب آگاه را*

*زاهد و ترسا ول است

شاهد و یحیا دل است،*

قبله جان گیر و بس،*

باقی این راه را*

*دلبر تو در دل است

"ماه رخ" ات منزل است*

تنگ در آغوش گیر*

شاهد درگاه را*

*قبله تو آشنا ست

در دل تو روشناست،*

*سجده کن و بوسه زن

قبله آگاه را.*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

11/9/91*

http://s2.picofile.com/file/7657091505/9999.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/7573183866/wineok.jpg

http://s3.picofile.com/file/7573182361/love_wine.jpg

http://s4.picofile.com/file/8101788318/313_99.jpg

http://s5.picofile.com/file/8106680192/new2014.jpg

http://s5.picofile.com/file/8112057192/313_099.jpg

http://s5.picofile.com/file/8132967250/313_0099.jpg

 

حقیقت تکوین تو به عشق و آگاهی (حم.عسق)(ق)(ن) 13-05

حقیقت تکوین تو به عشق و آگاهی

(حم.عسق)(ق)(ن)

*******

چشم بند و گوش بند .و لب ببند.

فرض کن:

تو هیچ ندیده ای ،

هیچ نشنیده ای ،

هیچ نگفته ای.

حتی خود را !

!!!

فرض کن:

هیچ صفت و تعینی از خود ندیده ای

هیچ غم و ترس و شادی را متحول نشده ای.

فرض کن:

در آرامش و سکوتی کامل و مطلق هستی

و بر این احسن الحال آگاهی کامل داری

آری : تو بر این بهترین سرشت همانا بر این بهشت آگاهی و هوشیاری کامل داری.

هستی که  یکی تو را حی میکند.

هستی و یکی در تو حول میکند.

هستی  و یکی تو را، - از حی بودنت آگاه ( وحی) میکند.

او به   حی و هست نگهداشتن تو علم کامل دارد.

برای تو و بر تو عزیز است ، علیم است.

آری:

عزیز است

اسم ، صفت و فعلی  دیگر در او نمی بینی .

بر  عزیز همانا: عشق بودن آن یقین داری.

این صورت حق الیقینی را به عین الیقین شهادت می دهی.

آری:

علیم است .

به   بودن  و همه احوالات خود عالم بالحق است .

تو به آ ن علم الیقین داری

آ ری اگر تو بر این  حال  تکوین یابی،

در حالی که به مدت یک دم ، یک نفس،به روز ازل بازگشته ای و یک دم ،

چشم ، گوش و لب بسته ای

خود را

جز، همان دم و نفس نمی بینی  .

آنرا  چشمت  نمیبیند ،

قلبت میبیند ، در قلب میبینی .

به اندازه دو قاب قوسین قلبت،

به خودت نزدیک شده ای .

قلبت شده ای. دلت شده ای .

نفست شده ای همان دم شده ای .

آری:

دل شده ای،

دلبر شده ای . دلدار شده ای.

در دم  ،

دل،  دلدار و دلبر را یکی میبینی .

عاشق را میبینی  . خودت هستی.

معشوق را میبینی . خودت هستی.

و عشق را میبینی . خو دت هستی.

عشق شده ای .

این حالیست که تو به آن تکوین می یابی .

این عشق شدگی،این نفس (دم) شدگی

کتاب محکمی است که به یکباره و در یک  دم زدن  ،

به مدد افاضه عشق ،

‌به آن کن فیکون  میگردی .

این است تنزیل رحمان و رحیم ،

تکوین آگاهی ، وحیانیت،  و نبو ت در تو

آری:

او" حی" همانا:-ح- میکند "میت"  همانا:-م-تو را...حم...

آری:

او تنزیلی از رحمان و رحیم است

آری:

او "حول"همانا: -ح- میکند" مرء"ی" همانا: -م- تو را( تو –محمد-مرء)....حم ...

آری:

او  تنزیل کتاب است که یحول بین المرء و قلبه

آری:

او بدینسان  از " حی" شدن،  محمد( تو ، "مرء") را  آگاه ( وحی) می کند. ...حم...

و عقل سلیم و قدسی. همانا:  –روح القدس-

همانا: حکیم و قدوس که خودت هستی

آنرا تکوینی میبیند. و میخواند.

او کتابی جامع است،

ام الکتاب است در نزد حکیم. همانا :  عقل ات, همانا : قدوس , همانا : خودت

که این قدوس

حال به حال همانا: فصل به فصل

در اطوار تو میخواند.

در طور سینین.__ ( بیان خواهد شد)__

همانا: او عشق است(حب) – آری: (ح)،

در حالی که  لب بسته ای .آری:   "میم"

به آرامی و  بدون "های"

به قلب نازل و وارد می شود.آری: (حمیم)(حم)

آری او  دم ، نفس و  عشقی است

که تو عاشقانه او را نفس میکشی.

عزیز حکیم است .

عشق آگاهی بخش است.

نزول آگاهی عشق است .

چشمه  آب حیات است

تنزیل رحمان و رحیم است.

حمیم و( ح میم)(حم) است.

تعمید عشق و آگاهی است

عشق و کلمه است..

تنزیل العزیز و العلیم است.

آری: (حم) است.

نوری است که در دل

و منتهای  تاریکی پاک و مبارکی قرار گرفته است. و بر چشمان بسته تو .

بیداری مبارکی را تکوین میکند.

همه قدر و منزلتهای قبلی تو را خاموش میکند .

آری : لیله القدر است .

دیروزت را پس میزند و فردایت را به تو روشن میسازد.

تو را بهتر و بیشتر از هزاران و بلکه ده ها هزاران ماه و سال بیدار و آگاهت میکند.

تو آگاه می شوی به اینکه:

ان الانسان لفی خسر

حقیقت ارض و سماوات و ما بینهما را در انبساط و شرح صدر مبارکی بطور تکوینی و  روشنا میبینی.

آری:

حم تنزیل الکتاب من الله العزیز و العلیم

حم تنزیل من الرحمن الرحیم    کتاب فصلت آیاته قرآن عربیا لقوم یعلمون

حم  و الکتاب المبین اناجعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم

حم و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیله مبارکه انا کنا منذرین امرا من عندنا انا کنا مرسلین

حم تنزیل الکتاب من الله  العزیز الحکیم ان فی السموات و الارض لآ یات للمومنین

حم تنزیل الکتاب من الله  العزیز الحکیم ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل  مسمی ....

 

و :

عقل  . آری : ( عین)

سلیم. آری : (سین)  و

قدوس . آری:  ( قاف )

در تو,

تورا (عشق و کلمه-حم-) خواهد دید. آری :( عسق)

بطور تکوینی ،

اینچنین بر تو و بر  انبیا ء قبل از تو  وارد شده ام.

آری :

(حم.عسق)

*** عسق همانا: -روح القدس-همانا: -قدوس-

همان عقل سلیم و قدسی  در توست

و – حم - همانا : حب همانا: عشق شدگی تو است .

آری تو عشق را متجسم شده ای

تو حب را مرءی شده ای

تو –ح – را –م- شده ای

تو – حم- شده ای

آری:روشنا ی عشق شده ای.

. مریم عشق شده ای .

این دم و نفس که تو هستی

این عشق که تو هستی

آ ری:

این نفخه و نور عشق بر عقل و جوارحت می زند .

این  عزیز  علیم بر عقل و جوارحت وارد میشود.

عقل و جوارحت نرم و لطیف و راضی و تسلیم می شوند.

این عقل تسلیم و مسلمان شده،

تمامی دریافتهای قبلی خود را

تمام دارایی و سرمایه خود را

تمام علم و دانش تحصیل خود را

تمامی توجهات و تمایلات و نماز و نیاز های خود را

ترک می کند.

در دم شسته می شود .

پاک میشود، قدسی می شود.

آ ری :

عقل سلیم قدسی (عسق)،

تکوین روح القدس و نزول وحی در توست

آری ..حم ، عسق..

حقیقت چگونگی نزول عشق در قلب و

حقیقت تکوین تو به عشق و

نزول عشق به عقل و

تسلیم عقل به عشق و

قدسی شدن عقل و

تکوین عقل به روح القدس (قدوس) و

آغاز تکوین نبوت همانا: آگاهی  , همانا : –وحی- در توست

آری .

باران و اشک آگاهی در قلب و از چشمان تو جاری می شود.

آری:

اینچنین بر تو و انبیای قبل از تو وحی گردید .

و آن مرتبه آگاهی تو از عشق است که

تو به آن تکوین یافته ای.

آری:

حم عسق . کذالک یوحی الیک و الی الذین من قبلک الله العزیز الحکیم

 

و این  قدوس . آری :ق

بر تو قلم . آری :ق

خواهد شد .و

تو این  قلم ر ا خواهی دید ،

که خودت شده ای.

این قلم ، تو را مکتوب میکند.

همانا: این قلم(آری :ق)،

این قدوس( آری:ق)،

این قرآن را،

که قرین( آری :ق) توست.

قرینه توست.(آری: ق)

حال  رضا یتمندی و قرب(آری:ق) تو به خودت است.

رب رضی است.

تو هستی.

حال فراقت تو از نفس و عالم ملک است.

همانا: -فرقان- است.

حال قرین(ق) تو به عالم نفس(دم)  وملکوت است.

همانا: - قرآن -  است.

مجد و عظمت تو است

همانا:-  قرآن مجید  -  است.

به اذن رب رضی  .

حق است و

حقیقت با اوست.

آری : تو هستی که خود را

به زبان جاری میکنی.

و،

حقیقت همانا: سجل ملکوتی , کتابی مکتوب  میشود.

در حالی که کتاب مکنون و محفوظ، نزد توست.

همانا:

حال ر ضا

و

رب رضی  در توست.

در نفس ( دم) به تو , به قلب تو , عندنا شده است.

و از رگ گردن به  تو , به قلب ات نزدیکتر است.

می آموزد و مشهود میگرداند به تو نقایص و کمبود های جسمانی تورا

و هیجانات و وسوسه ها و اغلال عنق نفس های ( دم های) نفسانی تو را

 

آری:

ق و القران المجید....قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا کتاب حفیظ........لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید......

 

:  در این نعمت . آ ر ی : ن

بر  صراط مستقیم.

همانا : صراط الذین انعمت علیهم

حقیقت را مکتوب خواهی کرد.

آری : قلم ، " ن" را مکتوب میکند.

همانا : خود ،

"حقیقت  خود " را

مکتوب میکند.

آری : خود ،

حال رضامندی .

این خلق  عظیم .

این  نعمت  (آری :ن ) را.

این صراط مستقیم را.

این   راه حق را مکتوب میکند.

آری:

نعمت همانا : "ن"

نزول حال رضا مندی .و خلق عظیم  در  تو است.

تکوین تو،

به " رب رضی"  است

آری: تو مجنون نشده ای.

به  حق رسیده ای.

قرآن مجید شده ای.

کلمه شده ای.

که: انا لله و انا الیه راجعون

حقیقتی تکوینی است.

آری:

ما به حق ،

رجعت تکوینی  (مصیر) میکنیم

آری:

حق خود  را مکتوب میکند.

این عزیز همانا: عشق

این حکیم همانا : عسق – عقل سلیم قدسی- را

مسح همانا : مسیح , همانا: کلمه  می کند،

آری:

عشق، کلمه را مکتوب و مبین میکند.

همانا:

خدا وند عشق بود.  خداوند کلمه بود.

آری : ن و القلم و ما یسطرون

تکوین یافته است و

این همه خودت هستی

 

ن و القلم و ما یسطرون ما انت بنعمته ربک بمجنون  و ان لک لا جرا غیر ممنون  و انک لعلی خلق عظیم

 

آری:

(ادامه دارد……..(

) ناصر طاهری بشرویه ...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

19/4/89

http://www.Rroshanaa2.persianblog.ir

search rroshanaa in google

http://up.iranblog.com/7/1264813330.jpg

http://s1.picofile.com/file/7553166127/1.jpg

http://s5.picofile.com/file/8107437450/13_005.jpg

http://s5.picofile.com/file/8107437618/13_05.jpg

 

من عاشقی سالار ام , معشوقهء دربارم 313-053

من عاشقی سالار ام ,

معشوقهء دربارم

***

من باد ام و من آب ام

بال و پر  آفتاب ام

در خواب ام و در تاب ام

لولی وش مهتاب ام

من آتش و من خاک ام

یال و بر افلاک ام

می دوزم و می چاک ام

خنیاگر دل پاک ام

من آدم و ذی جودم

موجودم و مو جودم

زآغاز  ازل بودم

پایان غزل ، عود ام

من موسی این رود ام

دردانه و مسعودم

من انس ام و جن بودم

ابلیس ام و مسجود ام

من عشق نظر باز ام

پایان ام و آغاز ام

من دلبر طناز ام

گنجینه هر راز ام

من کلمه و سجیل ام

من عقلم و انجیل ام

فرقان ام و تنزیل ام

قرآن ام و جبریل ام

من  اهل وفا بودم 

من عشق و صفا بودم

زاندیشه رها بودم

من مشق خدا بودم

عاشق به وصال ام من

فارغ ز خصال ام من

در بزم جمال ام من

در عزم کمال ام من

من طائر احوال ام

من بخت ام و اقبال ام

سیمرغ سبک بال ام

آگه ز پر و بال ام

نوری به دلک دارم

حوری به فلک دارم

غربیل و الک دارم

صیری به ملک دارم

شور است همه بارم

عشق است همه کارم

من عاشقی سالار ام

معشوقهء دربار ام

می ریشم و می ریشم

من میوه پر ریش ام

می مات ام  و می کیش ام

من مست دل خویش ام

هستم زازل هستم

من تا  به ابد مستم

با دم ز عدم جستم

دم هستم و دم  هستم

ابریق نفس ها ام

از خود به  خدا راه ام

من شاهد و آگاه ام

لولی وش درگاه ام

من رند خودآگاه ام

خورشید ام و در ماه ام

با ابر ام و در چاه ام

در صبح و سحر گاه ام

من مست ام و من مست ام

من مستی هر هست ام

من هستم و من هستم

من هستی سر مست ام

بالا یم و در پست ام

پنهان ام و در دست ام

لاحول و لا قوه

الا که  خدا هستم

***

ناصر طاهری بشرویه ... روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search rroshanaa on google.com

http://s2.picofile.com/file/7974481505/313_53.jpg

http://s5.picofile.com/file/8113327792/313_0053.jpg

http://s5.picofile.com/file/8132682500/313_00053.jpg