من عاشقی سالار ام , معشوقهء دربارم 313-053

من عاشقی سالار ام ,

معشوقهء دربارم

***

من باد ام و من آب ام

بال و پر  آفتاب ام

در خواب ام و در تاب ام

لولی وش مهتاب ام

من آتش و من خاک ام

یال و بر افلاک ام

می دوزم و می چاک ام

خنیاگر دل پاک ام

من آدم و ذی جودم

موجودم و مو جودم

زآغاز  ازل بودم

پایان غزل ، عود ام

من موسی این رود ام

دردانه و مسعودم

من انس ام و جن بودم

ابلیس ام و مسجود ام

من عشق نظر باز ام

پایان ام و آغاز ام

من دلبر طناز ام

گنجینه هر راز ام

من کلمه و سجیل ام

من عقلم و انجیل ام

فرقان ام و تنزیل ام

قرآن ام و جبریل ام

من  اهل وفا بودم 

من عشق و صفا بودم

زاندیشه رها بودم

من مشق خدا بودم

عاشق به وصال ام من

فارغ ز خصال ام من

در بزم جمال ام من

در عزم کمال ام من

من طائر احوال ام

من بخت ام و اقبال ام

سیمرغ سبک بال ام

آگه ز پر و بال ام

نوری به دلک دارم

حوری به فلک دارم

غربیل و الک دارم

صیری به ملک دارم

شور است همه بارم

عشق است همه کارم

من عاشقی سالار ام

معشوقهء دربار ام

می ریشم و می ریشم

من میوه پر ریش ام

می مات ام  و می کیش ام

من مست دل خویش ام

هستم زازل هستم

من تا  به ابد مستم

با دم ز عدم جستم

دم هستم و دم  هستم

ابریق نفس ها ام

از خود به  خدا راه ام

من شاهد و آگاه ام

لولی وش درگاه ام

من رند خودآگاه ام

خورشید ام و در ماه ام

با ابر ام و در چاه ام

در صبح و سحر گاه ام

من مست ام و من مست ام

من مستی هر هست ام

من هستم و من هستم

من هستی سر مست ام

بالا یم و در پست ام

پنهان ام و در دست ام

لاحول و لا قوه

الا که  خدا هستم

***

ناصر طاهری بشرویه ... روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search rroshanaa on google.com

http://s2.picofile.com/file/7974481505/313_53.jpg

http://s5.picofile.com/file/8113327792/313_0053.jpg

http://s5.picofile.com/file/8132682500/313_00053.jpg

 

 

 

جنگ برای دین ، جهالت و بی ایمانی محض است. 13-04

جنگ برای دین ،

 جهالت و بی ایمانی محض است.

***

 (حقیقت مکتوب، "تنزیل عشق" است.)

(دین، میزان" تجسم عشق "است.)

(کمال تجسم عشق،" آگاهی" است.)

(کمال تجسم آگاهی ، "عدم" است.)

(کمال تجسم عدم، " دم" است.)

(کمال تجسم دم، " نان و شراب(خون)"  است.)

(کمال تجسم "نان(همانا:جسم) و خون(همانا:جان)" ،

"آدم" است.)

و

(کمال تجسم آدم "عشق" است.)

(و آن تجلی ذات در عالم ملک و ملکوت  است.)

آری:

(صراط مستقیم، صراط عشق است)

 

*******

کن فیکون دیگری در راه است.

بشر متوجه خواهد شد،

کلیه تفاسیر و تعابیر حقیقت مکتوب مردود است.

ولایت و حکمی که در مصیر

عشق و آگاهی نباشد،

مردوداست.

بجز  صاحب وحی که

  شاهد  مقام" لم یکن له کفواً احد "است.

و به امر" آتیناه الحکم" و

 به مقام" ربک الحق"

تکوین یافته است.

 عقول را بر این معانی دسترسی نتواند بود.

مگر با تنزیل عزیز الحکیم و

 تکوین به مقام عشق و آگاهی

آری:

تنها ولایت حقیقی و ایمانی ،

ولایت عامه عشق و کلمه ،

و کلام بسم الرحمن والرحیم است.

که همانا:

ولایت کتاب(حقیقت مکتوب) است.

که

 تنزیل عزیز والحکیم است.

و لاغیر.

که خداوند عشق بود،

که خداوند کلمه بود.

....

عشق ،

مصیر( بستر تکوینی)،

آگاهی به  

همه اسماء، صفات و افعال آدمیان و عالمیان است.

آری:

صیر در

"آگاهی عشق"،

" ایمان"

  است.

و

صیر در

"عشق آگاهانه"،

 "عبادت"

 است.

آری:

و این

مصیر الی الله است.

همانا:

مسیر تکوینی شما ،

 به

 عشق و آگاهی است

آری:

به میزانی که از عشق آگاهی دارید،

" ایمان" دارید.

به میزانی که آگاهانه عشق می ورزید ،

" عبادت" میکنید.

و لاغیر.

نی یقول و نی فعول ایمان تو

عشق باید بارد اندر جان تو

فتنه ها خاموش کن در سینه ات

تا شود روح القدس آیینه ات

                             (روشنا)

جنگ برای دین ،

 جهالت

و

بی ایمانی محض است.

***

به میزانی که

از عشق آگاهی دارید،

 ایمان دارید.

به میزانی که ،

آگاهانه عشق می ورزید،

عبادت می کنید.

به میزانی که،

  به اسامی خداوند ،

که همانا عشق و کلمه است،

متجسم و متجلی می گردید،

دین و ایمان دارید.

دین، میزان تجسم عشق است.

هیچ عقلی سلیم،

 هیچ  دعوت به جنگی را،

 چه برای دین، چه برای زمین ،

تأ یید نمیکند.

تاریخ جنگ

 برای دین،

 منقضی شده است.

اکثریت جنگهای گذشته نیز،

 بنام دین بوده است ،

نه برای دین.

آری:

خداوند از خودتان به شما نزدیکتر است.

برای تقرب به خداوند،

 همانا عشق و آگاهی،

 توسل به،

خشونت و جنگ و قتل ،

جهل مطلق است.

از جهل ،جهل  زاید ، و

از عشق و آگاهی ،

عشق و کلمه.

آری:

خداوند عشق بود.

خداوند کلمه بود.

.....

جهل و بی دینی ،

همانا:

( بی عشقی بشر)

 جنگ می آفریند.

.....

 آگاهی ،دین و ایمان ،

همانا:

 (عشق ورزی بشر)،

 آرامش می آفریند.

....

جنگ برای دین ،

 جهالت است.

 بی دینی و

 بی ایمانی محض است.

...

آری:

بدانید و یقین بدانید.

خدا را

ملاقات خواهید کرد.

بدانید و یقین بدانید،

آنانکه دعوا و دعوی اسلام و مسیحیت و ادیان میکنند،

مسابقه و جنگ دین راه می اندازند.

نه کتاب را می شناسند و نه ایمان را.

آنان، نه تنها راه نجات خود را بسته اند.

عاشقان حقیقت را نیز منحرف کرده اند.

بدانید و یقین بدانید،

تنها دین و ایمان حقیقی ،

تنها عبادت حقیقی،

عشق ورزی آگاهانه است.

و لا غیر.

و این عزیز حکیم را متجسم نخواهید شد،

مگر نفس و نفس(دم) خود را بخوانید و بشمار ید،

جهل و صفات فانی را از آن بزدایید،

پس:

 "روح القدس" را ملاقات خواهید کرد که

عقل قدوس " شماست."

و

 "کتاب" را ملاقات خواهید کرد که ،

 قلب شماست.

 در قلب شماست.

نفس و دم شماست.

اطوار و احوال شماست.

و

" ایمان" را ملاقات خواهید کرد که،

" عشق ورزی" است .

  اسماء ،صفات ، و افعال جوارح شماست.

و

خدا را  ملا قات خواهید کرد که،

 عشق است .

آگاهی است.

کلمه است.

 امر است.

" کن فیکون" است.

 و

 انبیا را ملاقات خواهید کرد که

موسا است .

عیسا است .

 محمد است.

 روشنا است.

 بشری مثلکم است.

 شما هستید.

آری:

صراط مستقیم ، صراط عشق است،

 و لا غیر.

حقیقت مکتوب، "تنزیل عشق" است.

دین، میزان" تجسم عشق "است.

کمال تجسم عشق،" آگاهی" است.

کمال تجسم آگاهی ، "عدم" است.

کمال تجسم عدم، " دم" است.

کمال تجسم دم،

 " نان و شراب(خون)"  است.

کمال تجسم "نان(همانا:جسم) و خون(همانا:جان)" ،

 "آدم" است.

و

کمال تجسم آدم "عشق" است.

و آن تجلی ذات در عالم ملک و ملکوت  است.

***

ناصر طاهری بشرویه ...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

22/5/89

Search rroshanaa on google.com

http://s5.picofile.com/file/8106037018/13_04.jpg

http://s5.picofile.com/file/8106038542/13_004.jpg

 

 

نه به طاعت شریعت،نه به ساعت طریقت نه به پای جا نماز و نه به بند و دانه باشد 313-094

نه به طاعت شریعت،نه به ساعت طریقت

نه به پای جا نماز و نه به بند و دانه باشد


***

بخدا قسم  رفیقان،

 که خدای هر دو عالم

نه غذا و توشه خواهد،

 نه اسیر مایه باشد

نه به کعبه قبله دارد،

 نه به سجده ناله بارد

نه به خواب اندر آید،

 نه به سر فسانه باشد

به کدام واژه گویم،

 که عزیز هر دو عالم

نه دلی شکسته خواهد،

 نه پی بهانه باشد

نه به طاعت شریعت،

 نه به ساعت طریقت

نه به پای جا نماز و ،

 نه به بند و دانه باشد

به کدام طعنه گویم،

 که طبیب جسم و جانم

سر بی گمانه باشد ،

  دم عاشقانه باشد

پدر زمانه عشق و،

 پسر زمانه عشق است

به خدا که روح قدسی،

 دم قدسیانه باشد

به سرور و شور هستی،

 که سرور جاودانم

من بی گمانه باشد،

من جاودانه باشد

 تو گمان ز سر جدا کن،

 تو کمان غم رها کن

که به چشم دل ببینی

 که تو را خزانه باشد

سر آن خزانه عشق و

ته آن خزانه عشق است

که کلید این خزانه،

 سری عاشقانه باشد

تو به عشق آی و پر زن،

 به سرای عشق در زن

که به چشم خود ببینی،

 که درش بهانه باشد

به شراب عشق سوگند،

 که سرای عشق باز است

غم عاشقان بیدل،

 غم جاهلانه باشد

بخدا قسم بهایی،

 در بسته ای نباشد

در بسته نا امیدیست ،

 نه دری که باز باشد

ز وجود بی نیازش،

 نکند طلب فقیری

که ز شوق بی نیازی،

 به درش نیاز باشد.

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

28/7/91

http://s1.picofile.com/file/7534674515/94.jpg

http://s2.picofile.com/file/8101135600/313_94.jpg

http://s4.picofile.com/file/8101136184/313_094.jpg

http://s5.picofile.com/file/8111908726/313_0094.jpg

http://s5.picofile.com/file/8132397950/313_00094.jpg

 

و خداوند عشق بود و خدا وند کلمه بود 13-03

و خداوند عشق بود

و خدا وند کلمه بود

 

هیچ پیامبری تا قبل از نبوت اصلا نمی دانست ایمان چیست ، 

شما نیز دعوی ایمان نکنید

عشق بورزید ،

 دعوای دین داری نکنید، همه ادیان حتی بت پرستان را بپذیرید ،

 قتل نفس نکنید.

بت بشکنید نه بت پرست را,

  ،   بت پرست گرفتار جهل است و جهل او همانا بت اوست .

جهل او با نور آگاهی و بت او با جمال عشق فرو می ریزد .

کسی را از خود نرانید تا آنها  شما را از خود نرانند

آب ، زمین، هوا، آتش و هر استعداد و سرمایه ای که از آنها صادر شود  متعلق به همه مو جودات عالم است .

 آنها را به هیچ بهانه ای از حق خود محروم نکنید.

همه مو جودات باید بتوانند به میزان استعداد خود از آنها بهره بگیرند.

دعوای قومی ، دینی و عقیدتی راه نیندازید. و در دعوای دیگران شرکت نکنید.

خواهان امنیت ، سلامت ، آزادی و آزادگی برای خود و دیگران باشید.آزادگی و آزاد منشی  را برای خود و دیگران ، به هیچ بهانه ای فرو مگذارید.

کمال هر چیز در آزادگی و فساد هر چیز در اسارت آن است.

اگر چنین کنید صفات انقباضی و ملکی شما را ترک میکنند ، صفات انبساطی، ملکوتی و شرحه صدر در شما تکوین می یابد . در افقی اعلی وارد می شوید. همه اسما ، صفات و افعال هستی را تجلی درجات بینهایت احدیت عشق و کلمه" توحید " می یابید.همه افعال هستی را جلوه " عدل" می بینید. تمام آیات هستی را غرق در خیر ، رحمت و برکت می بینید، و خود را صاحب" اختیار" و فاعل خیر و رحمت می یابید و بر این آگاهی یقین دارید.

آری" اختیار" فعل آگاهی شماست." جبر"  فعل جهل شما ست

زمین و آسمان را در محراب" امامت عشق "  در حال نماز ، نیاز ، تسبیح گو ،  راضی ومسلمان و تسلیم ،   می یابید . که همه ادیان دین تسلیم است،  همه ا دیان اسلام است.

کمال دین در" تسلیم به عشق" و " آگاهی از معشوق باقی و حقیقی" ست . تنها اصل و اصلاح موجود در عالم هستی طلب عشق و عشق ورزیدن است.

آخرین جلوه کمال عشق،  آگاهی ست . کلمه است. تورات است. انجیل است. قرآن است. کلام الله است. "وحی" است . "اقراء باسم ربک الذی خلق" است.  "بسم الله الرحمن الرحیم" است

آری افعال شما صفات شما و صفات شما افعال شماهستند. با افعال و صفات خود انس گرفته ایدو انسان شده اید.شما به افعال صفتی و صفات افعالی در ملک و زمین متعین و اسیر هستید. همه اسما   توسط شما صادر شده اند.این تعینات ، شما را  ملکی و وصفی کرده اند.

میزان حضور و ظهور و جلوه شما در هستی، همان میزان عنایت ، توجه و تمایلی است که شما به ایستایی ، حرکت و یا تحول   افعال ، صفات و  اسامی خود دارید و به آن متعین شده اید.

اگر عنایت خود را از این تعینات منصرف کنید . ملکوت خود را ملاقات میکنید که عاری از هر تعینی است.  در عین حال ملکوت شما  قابل و قادر است که ، به عنایت خود به هر تعینی ظهور و حضور  و تحول یابد.

آری ملکوتی می شوید.در حالی که در استوای عرش مستقر شده اید  و " کن فیکون"و تحول ملک و فرش شما تحت عنایت و امر و اختیار شماست.

آری کار عقل به عشق راست شود. صراط مستقیم صراط عشق است. وکمال عشق ، آگاهی ست.

ملاقات عقل با عشق ، تطهیر شدن او از عشق و  حیرت از رضامندی خود، تکوین  "من عرف نفسه " ، وهمان تکوین وحی و "نبوت"  است. که بواسطه  عقل قدسی ( روح القدس) بر نفس می نشیند.

نفس آگاه در مشایعت روح القدس به مقام" نبوت" تکوین یافته است.نگاهی به قلب می اندازد معشوق باقی را می بیند . که چشمه آب حیات است (همان دم- همان نفس) ، بین او و  قلب صنوبری اش در گردش است . از او جان میگیرد .

آری،  جانان را در آغوش می بیند

یک  نفس با عشق خلوت کردمی روز ازل                     آن نفس در سینه میگردد در آغوشم کند

جانان را می شناسد.   لوح مکنون را شناخته است . همان عشق است. لوح را می خواند . کلمه را می شناسد . همان عشق است. خود را پیامبر عشق می یابد.و با "عقل قدسی شده از عشق"  (روح القدس) هم دم می گردد.

به عقل قدسی مینگرد " فاعل عشق کامل" را می شناسد.

به خود مینگرد " کمال فاعل عشق"  را می شناسد.

به عشق مینگرد فعل ملکوتی را می شناسد.

به ملکوت مینگرد   حی و باقی  را می شناسد .می خواهد ملک را از ملکوت خبر دهد . ملک را ملکوت میبیند. و ملکوت را ملک.که دمی از یکدیگر غافل نیستند.

دمادم ملکوت در ملک متجلی می گردد.این خود و آن خداوند در آغوش همدیگر همنفس هستند.و شراب طهور عشق و آگاهی می نوشند و می نوشانند.

در دم  خود را آگاهی و کلمه می یابد. خود را سبک بال و بی تعین می یابد. تکوین نیستی را میشناسد .  که ملک و ملکوت را شناخته است (یعلم ما بین ایدیهم وما خلفهم ).

ملک و ملکوت را متصل می بیند . واصل را می شناسد. که نور را  شنا خته است .

به نور مینگرد . تجلی نور را می شناسد .

به تجلی نور می نگرد. متجلی را می شناسد.

به متجلی مینگرد . هست را میشناسد.

هست  را مینگرد .هست شدگی را میشناسد.  " کن فیکون" را شنا خته است.

آگاهی تکوین یافته است.

آگاهی را مینگرد . خود را از او و او را در خود می بیند و خدا را می شناسد. و " فقد عرف ربه" تکوین یافته است

همه این دیدن ها و شناختن ها شهودی و یقینی  است. عقل  راضی و خوشنود و مطمئن است.در شهادت به آنچه تکوین یافته است تردیدی ندارد.تسلیم و مسلمان شده است.حق الیقین را شهادت میدهد.

عقل دیگر دنبال حواس نیست .حواس دنبال او یند. تا پیغام روح القدس را از سوی خداوند عشق دریافت کنند.که همان حقیقت مکتوب است. کتاب جامع و مکنون است.که" یحول بین المرء و قلبه " .

آری تو تجلی خداوند در ملک و ملکوت هستی.تو تجلی عشق و آگاهی هستی.

تنها فعل حقیقی تو  و تنها حقیقت فعلی تو عشق ورزی است.

تنها ادعای حقیقی که تو میتوانی از توجه ات به حق و حقیقت داشته باشی فاعلیت آگاهانه  تو در عشق ورزی است و لا غیر.

تنها ایمان عملی تو و تنها عمل ایمانی تو عشق ورزی است و لاغیر.

هر عملی دیگر که فاعل آن باشی فعلی بیهوده ، شیطانی و لهو و لعب و شهوت رانی  است.

فعل غیر ایمانی و غیر عاشقانه که در صراط مستقیم عشق نباشد. تو را از نعمت شناخت عشق و آگاهی از خود و خداوندگار هستی بخش و  تکوین " یخرجهم من الظلمات الی النور " باز می دارد.  مگر  فعلیتی که " بسم الله الرحمن و الرحیم " بوده و قابل الرحمن و فاعل الرحیم باشد . و فاعلیت عشق را شهادت دهد.

برای شناخت خود ، صفات خود را بشناسید. آنها را نام گذاری کنید.  سپس به آنها وارد شوید . آنها را از خود بزدایید. بدانید آنها چونان شیاطینی انسی و جنی شما را به فرمان خود گرفته اند.خود را از اندوه اسارت در آنها برهانید.

آنها با عنایت شما بر شما وارد شده اند. عنایت خود را از آنها برگردانید. هر صفتی که شما را ترک کند ، نور و آگاهی آن در شما تکوین می یابد.

بیایید رهبران ملک خود را از میان مردمانی انتخاب کنیم . که سرمایه ملک را برای ترویج آزادی و آزادگی و فراهم آوردن زمینه و بستر مناسب برای دوستی ، محبت ، عشق ورزی و آگاه سازی مردمانشان مدیریت می کنند. حکومتشان را در پناه مروت با دوستان و مدارا با دشمنان پایه گذاری می کنند. در سیاست های ذاخلی و خارجی، منطقه ای و جهانی و در تمام زمینه های اقتصاد، فرهنگ ، علم ، فن ، امنیت ، بهداشت ، سلامت، دین ، مذهب و اخلاق در اندیشه جذب دشمنان و رفع اختلافات و بپا کردن جهانی بدون خشونت هستند. نه دفع ذشمنان و تشدید اختلافات ،جهان گشایی و ایجاد خشونتی به پهنای جهان .

بدانید در صورت قصور در انتخاب رهبران اصلح ، عدالت طلب و دوستدار مردمان، به نسل خود و نسلهای بعد از خود مدیون خواهید بود. که کار ملک به عدل و کار مردمان به  عشق و مهر بانی راست شود و لاغیر.

کسی را انتخاب کنید که فریاد " یا محبوب " سر دهد که  فر یاد همه انبیا بود . نه " یا موسا" ، " یا مسیح "  و نه " یا محمد"  که هیچ پیامبری چنین نکرده است و چنین  نخواسته است.

موسی و عیسی و احمد را بنه           هی نکن خود را تو بر ایشان کنه

او تو را از بت پرستی منع کرد            کی تو را بر خود پرستی جمع کرد

هان "خود" آنها  خود ملکی نبود          جملگی " خود" های ما را می نمود

اگر آمادگی ندارید . باعث زحمت خود و رنج دیگران نشوید.  دست از شیطنت بردارید. دعوی دین ، اخلاق و عدالت نکنید .باشد که افا ضه ای از عشق بر شما وارد شود. و شما را یار و همدم گردد.

**********

عدالت، همان عشق ورزی است.

(هستی عین عدل است)

 

عدالت یعنی فعلیت خیر و عادل همان فاعل امر خیر است.

تکوین هستی فعلیت عدالت است.و هستی عین عدل است و فاعل آن خداوند

. آشنایی انسان با خداوند و با نفس خود ، و آگاهی او از عدل که خود اوست تکوین عدالت است.

هرچه بیشتر خود را بشناسی خدا را شناخته ای و به فاعل امر خیر تقریب بیشتر ی می یابی.

فعلیت امر خیر همان عشق ورزی است.

خیر همان عشق است. عدالت همان عشق ورزی است.

هرچه بر عشق،  بیشتر آگاه شوید عادل تر می شوید.و عاشقتر

هیچ انسان عاشق آگاهی و عدالت ، جان خود و یا دیگری را بها و بهانه بر پایی عدالت نمی شناسد.

هیچ انسان خود شناس و خداشناسی خود را فاعل حکم خدا نمی نامد.

خدا وند خود صاحب امر است و فعل خدا " کن فیکون " است.

از مهمل گویی دست بردارید که حامل تجسم حقیقت مکتوب در میان شماست...روشنا

*****

(عشق ورزی،تنها عمل ایمانی تو است)

 

( به میزانی که از عشق آگاهی دارید ، ایمان دارید)

( به میزانی که آگاهانه عشق می ورزید، عبادت می کنید)

( ملکوت  همه افعال ورود به آ گاهی است.همه افعال عشق ورزی است.)

(معجزه آن فعلیتی است که عقل شما از ادراک آن عاجز است. همه افعال ملکوت و ملکوت همه افعال شما معجزه است. کن فیکون است.)

( در ملکوت همه عصا ها مار و همه مارها عصا میشوند. همه آبها می شکافند و خشکی می شوند.

همه دم ها مرده زنده می کنند.همه موجودات زبان همدیگر را می فهمند.و ...........

و چنین است حقیقت همه افعال ملکی شما و دیگر مو جودات ولی شما به آن تعقل نمی کنید.و از آن حقیقت غافلید.)

ناصر طاهری بشرویه ...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search rroshanaa on google.com

http://s5.picofile.com/file/8105473534/13_03.jpg

http://s5.picofile.com/file/8105473650/13_003.jpg

 

جملگی ایام ما بر باد شد 313-074

جملگی ایام ما بر باد شد

****

جملگی ایام  ما ،

بر باد شد*

ملت آزاد ما ،

فریاد شد*

آن یکی می گفت،

آیات خداست*

هان که او خود،

آیت بیداد شد*

آن گدا شد مالک و

صاحبقران*

مشق نا ننوشته او،

استاد شد*

وان دگر عمریست،

اندر خواب بود*

چشم خود وا کرد و

در اوراد  شد*

ورد او،

نوباوگان را خواب کرد*

میر ما،

زان وردها دلشاد شد*

آن که عمری،

درس و مکتب دار بود*

جمله درس و مکتبش،

بر باد شد*

آن علی،

در مکتبش شد ممدلی*

ممدلی هم،

سست و بی بنیاد شد*

با حسن یا با حسین،

در باد شد*

دشمن دیرین،

استبداد شد*

آن که او،

ملای عدل و داد بود*

بر همه آزادگان ،

صیاد شد*

نام او خود،

حامی مستضعفان*

سایه هایش،

تیغ استبداد شد*

در پی روس و،

مجوس و انگلیس*

دشمن امریک و،

با موساد شد*

خسرو آن

دولت صاحب زمان*

یاامام و یا ولی

یا صاد شد*

آری:

او بنیاد بی بنیاد بود*

بانی بنیاد آب و

باد شد*

آب را در آسیاب

می ریخت او*

آب ته شد،

آسیاب بر باد شد*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

http://s3.picofile.com/file/7411819137/41222.jpg

http://s2.picofile.com/file/7989926448/313_74.jpg

http://s5.picofile.com/file/8131982168/313_074.jpg