در عشق بسوز ,
گرمی عشق "دم" است*
***
یک "دم" , به هوای دل ,
گرفتارم کرد*
هی بال زد و ,
چو طفل در کارم کرد*
پروانه شد و
چو شمع گریانم کرد*
اشکی شدم و
به خویش حیرانم کرد*
شمعی بدم و
جلوه ز بامم گردید*
ابری شدم و
قطره ز قلبم بارید*
پروانه دلی به شعله ام,
دل خوش بود*
بی بال شد و
چشم و زبانش چرخید*
پروانه و من,
چند گهی بال زدیم*
هی شعله کنار,
صحبت از حال زدیم*
هنگامه عشق,
چشم در چشم بدیم*
پایانه عشق,
احسن الحال شدیم*
القصه که عشق,
بهترین حال دل است*
در بستر عشق,
حاصل تاک مل است*
هر دل که به عشق
بسته شد, آخر کار*
آن بسته ,به هر دل که رسد*
عطر و گل است*
پروانه , شبی که پر زد و
رفت بهشت*
شمع در دل شب,
ز جان خود عشق سرشت*
بلبل به گلی ,چلچله خوان
عشق نوشت*
بیچاره سری که
در دل اش حزن بکشت*
ای دل که گرفتار غمی
عاقل شو*
پروانه صفت,
ز بال و پر غافل شو*
بر خیز ,دمی میان آتش
پر زن*
چون بلبل نغمه خوان,
به عشق شاغل شو*
هش دار, ز سوز غم
که عمر تو کم است*
در عشق بسوز ,
گرمی عشق "دم" است*
هی غم نفروز,
زندگی زیر و بم است*
رو عشق فروز ,
هر کجا پیچ و خم است*
ای گشته ز غم رها,
چه داری در دل*
ای مطرب خوش نوا,
که باشد محفل*
دانی که چه ای,
اگر ندانی تو بهل*
هان, دلبر "دل بری",
تو در دامن دل*
بر خیز که, دلبر به دل
آمیخته شد,
دم , دلبر عقل و
عقل فرهیخته شد*
عشق, جوهر عقل و
گوهر دل , کلمه*
بر خیز که روشنا
بر انگیخته شد*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
14/11/91
Search rroshanaa on google.com
http://s3.picofile.com/file/7646163331/111.jpg
http://s2.picofile.com/file/7646165799/1111.jpg
http://s5.picofile.com/file/8103304926/313_111.jpg
http://s5.picofile.com/file/8115853034/313_0111.jpg
من مرغ عشق ام,
پرکشان*
***
ای عاشقان, ای عاشقان*
دل,
ساغر و پیمانه شد*
ساقی,
زسوی آسمان*
یار من دیوانه شد*
جامم ز می,
سر شار شد*
حالم ز دل ,
خمار شد*
عقلم که
پر انوار بود*
خاموش و
بی اخبار شد*
قلبم ,
دمی بیدار شد*
روح القدس,
در کار شد*
دم ,
هدهد فرزانه شد*
دل,
طفل خوش تیمار شد*
دیدم,
سبک بال ام , کنون*
بی وزن و بی رنگ و
فتون*
هم عقل دارم ,
هم جنون*
آگاهم,
از هر ذو فنون*
من زنده ام,
بی نان و خون*
آگاهی ام,
عشق ام, کنون*
تن, بی تعین,
بی ستون*
بر نیست,
هستم یوقنون*
من زنده ام ,
بی خال و خط*
عشق ام , کلام ام ,
معرفت*
بر لامکان و لا زمان*
آگاه گشتم,
عاقبت*
خاکم ,عصا شد,
مار شد*
آبم, هوا شد,
بار شد*
یک دم ,
ید بیضائ من*
از جیب تن,
احضار شد*
لب بوسه زد,
بر آن "ید"م*
خندان و
"چشمی,تر" بدم*
پروانه ای,
گویی عدم*
گردید اندر قلب و "دم"*
جان با دلم شد,
هم قفس*
هی بال زد هر "دم",
نفس*
بگرفت زعیسایم ,
هوس*
تا صاف کرد,
تن را ز خس*
من با که گویم,
جان شدم*
خود ,
شاهد جانان شدم*
موسا و طور و
روشنا*
من لوح ده فرمان شدم*
عیسای خون و نان,
دوان*
شد سوی حور جان,
روان*
گویی که عیسای جوان*
پوشیده تاج ارغوان*
من مرغ عشق ام,
پرکشان*
سیمرغ ام و
عنقا نشان*
دارم نشان از
بی نشان*
از پادشاه کهکشان*
من دلبر هفت آسمان*
از مالک ملک و زمان*
آورده ام عشق,
ارمغان*
بر وجد آیید عاشقان*
من روشنای طارق ام*
من آبها را فارق ام*
کشتی عشق ام,
قایق ام*
از باد و طوفان,
فارغ ام*
بر عشق آیید,
عاشقان*
در عشق آیید,
سالکان*
کین عشق,
خود نام اش خداست*
وین عشق,
"وحی" انبیاست*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
8/10/91
http://s2.picofile.com/file/7601673010/1044.jpg
http://s3.picofile.com/file/7601673973/104.jpg
http://s5.picofile.com/file/8102363584/313_104.jpg
http://s5.picofile.com/file/8102400518/313_0104.jpg
http://s5.picofile.com/file/8115676268/313_00104.jpg
انس بودم ، عشق گشتم
****
من زعشق،
آغاز گشتم*
با خدا همراز
گشتم*
در هوای عشق*
گشتم*
عاشق خود،*
باز گشتم*
آدمی را "میم" *
دیدم*
عقل را ،*
تسلیم دیدم*
"روشنا" گشتم
پریدم
عالم قدسی*
رسیدم*
ذهن،
قدسی شد،*
رهیدم*
عالم غیبی* ،
پریدم*
فرش فانی را*
تکیدم*
عرش را پایین*
کشیدم*
انس بودم ،
عشق گشتم*
عرش را،
با عشق گشتم*
حوریا ن*
در عرش چیدم*
طور آگاهی
تنیدم
قال را بی قیل*
دیدم*
سال را تعطیل*
دیدم*
عقل را جبریل*
دیدم*
حال را تحویل
دیدم*
با یقین*
در حق رسیدم*
یک نفس *
بی دم ، کشیدم*
عشق را انجیل*
دیدم*
حال وحیانی
چشیدم*
زابر آگاهی،
چکیدم *
روح قدسی را*
تنیدم*
در قوای روح قدسی*
"روشنا"
یاسین شنیدم*
من کنون*
در لحظه هایم*
اولم ، در انتهایم*
موسی و عیسی و احمد*
روشنایم ، روشنایم*
بر سکوت هر نی و نا*
بر کریشنا ها و بودا*
بر همه اطوار یوگا*
منتهایم ، منتهایم*
عارف از حق الیقینم*
شاهدم، عین الیقینم*
عالم علم الیقینم *
"روشنا"،
معنای دینم*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
Search rroshanaa on google.com
http://s2.picofile.com/file/7957122682/313_42.jpg
http://s5.picofile.com/file/8115580576/313_0042.jpg
ماه تو خورشید گشته
می کنی شق القمر
***
ای که، انسان گشته ای،
روی زمین*
در عدن بودی تو عشق و *
بوده ای روح الامین*
صورت اصلی تو*
در صیرت عشق و صفا*
عشق بودی اول و
آخر ،
تو گردی کبریا*
روز اول،
چون تجلی کرد روح ات ،
ای پسر *
صور "بی دم" بودی و
با دم شدی*
آدم ، بشر*
ای بشر، عقل ات ،
تو روح القدس خوان*
آن زمان کز عشق گردد
قدسی و صاحب زمان*
چشم و گوش و
صورتکها ،*
جسم و جان*
طلعت عشق اند
این رنگین کمان*
صورتکها عقل شد *
تلبیس شد *
هیبت تلبیسها ،*
ابلیس شد *
صورتکها
خیمه در آدم زدند*
جن و انسان گشته *
بر آدم زدند *
صورتکها ،
طیف های نور خوان *
جان خود را
سر سرای نور دان*
نور بودی ،
نار گشتی،*
جن و هم انسان شدی*
آب بودی،
خاک گشتی،*
سبزه و حیوان شدی*
در تجلی ،
حسن بودی،
مهر نوش و،
مه لقا*
جملگی،
خود عشق بودی*
عشق گردی،
در بقا *
گوهر اصلی تو،*
در بستر
نور و
صفا*
هان که،
در صیر سماواتی و*
در صیر خدا*
چونکه
قدر خود بیابی*
وان قوایت،
سجده گوت*
لیله القدر ات ،*
ببینی،
بگذری
از بام و کوت*
آن شدید القوت ات،
بینی
تو خود،
بر عرش جات*
استوای عرش گردی،
فرش،
گردد زیر پات*
آری :
یکدم عشق گردی ،
عشق ،
بینی لا زمان*
عقل تو قدسی و
بینی آگهی از،
لامکان*
از مهستان وارهیده،
شمس و نورانی شوی*
روشنای هر دو عالم*
نور وحیانی شوی*
آن" ید" ات بینی
تو زان پس*
"فوق اید یهم"،
پسر*
ماه تو،
خورشید گشته*
میکنی
"شق القمر"*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آ گاهی
*rroshanaa@gmail.com
*search rroshanaa on google.com
http://s1.picofile.com/file/7943974080/313_29.jpg
http://s5.picofile.com/file/8115316826/313_0029.jpg
هان: ندانی ، عشق صلیب انبیاست
چشمه وحی است و تکوین بفاست
***
ای که عاشق گشته ای،*
گو عشق چیست*
عشق در جان ات،*
فروغی ماندنی ست*
آری : معشوق ات
فروغ عشق بود*
منجلی گشت و
تو را عاشق نمود*
عشق، جانا،
دلبری،
محجوب بود*
در تن و در جان تو
مصلوب بود*
هان: ندانی
عشق صلیب انبیاست*
چشمه وحی است و،
تکوین بقاست*
موسی و عیسی و احمد،
نام اوست*
"لم یکن له کفواً" و ،*
واحد، هم اوست*
چشم خود بر هم زنی،
آید به دید*
"روشنا" می آیدت،
هر دم پدید*
عشق نور است و
در او کم جو زمان*
عشق حور است و
مجو، او را مکان*
چون اراده کرد عقلت،
تو ر ساخت*
هان، اراده کرد قلبت،
نور ساخت*
عشق از امر"خود" آیی*
شد پدید*
بیش از امر او ،
نبودی هیچ کید*
جمله صورتهای ما ،
رخسار اوست*
وین هیولاهای ما،
زلفی از اوست*
هرچه پیدا شد،
فروغ عشق بود*
عقل قدسی ، خود،
بلوغ عشق
بود*
ای بشر،
برخیز،
عشقی ساز کن*
تا نمانی تلخ،
شور آغاز کن*
چونکه،
شور عشق،
گیرد، لامکان*
جسم و جانت می رود،*
در لا زمان*
لازمان و لامکان،*
پیدا تویی*
لم "یلد یولد" تویی*
یحیا تویی*
جنگ عیسا و محمد*
کن رها*
غلغل نفست بزن*
در خود در آ*
جمله سر انبیا*
عشق است و بس*
هان:
خدا عشق است *
نی، زاری به کس*
انبیا دیدند خود را *
در خدا*
خود، خدا گشتند و*
گفتند مرحبا*
مرحبا بر*
آن سرشت اولین*
مرحبا بر این بهشت
آخرین
مرحبا بر*
خالق عرش و زمین*
بر جلال و بر جمالش*
آفرین*
مرحبا گویان*
صفات خویش را*
بر شمردند و*
شدند از انبیا*
گر تو بینی خویش را*
بینی خدا*
بشنوی یاسین و*
گردی زانبیا*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
Search rroshanaa on google.com
http://s2.picofile.com/file/7942729030/313_28.jpg
http://s5.picofile.com/file/8115133134/313_0028.jpg