کشیش جونز
ای کشیش بی دل و
بی عقل و دین
حق عیسا را،
تو کی کردی مبین
هان: ندانی چیست
حکم مرسلین
از چه سوزانی ، تو
قرآن مبین
دعوی دین و
مسیحا می کنی
صحبت از انجیل و
عیسا می کنی
خود ندانی،
آیت مکتوب،
چیست
هم ندانی،
عیسی و محبوب،
کیست.
خود ندانی،
چیست،
قرآن حکیم
جملگی
در دین و ایمان
در شکیم
عیسی" ات، گوید
خدا عشق است و بس"
کاتب عشق است عیسا،
ای، تو خس
مریم عشق آمد ،
عیسی،
شد پسر
عقل قدسی،
گشت،
قدوس بشر
آن پدر، عشق است و
روح القدس،
عقل
آن پسر ،
عیسی شد و
آگه ز نقل
نقل عیسا ،
نقل، جمله انبیا
نقل موسا و
محمد، روشنا
خس، فرو بگذار
گل شو،
ای نحیف
خس، در آتش کن
نی،
اوراق حنیف
جنگ با پیغمبر و
دین میکنی
فتنه در
" آیین دیرین" میکنی
"قاتلو هم"،" قاتلوهم"،
کم نبود
قاتلو"، بر"
دین و آیین" میکنی"
"قاتلو هم "را
تو ،کی دانی، چه بود
بر ملایک گفته آمد،
هر چه بود
گفته آمد،
ای ملایک، پر زنید
فتنه ها را،
از دل آدم زنید
ضربه ای بر
فوق اعناق بشر
بر ،" ید شیطان" و
"اهریمن"، زنید
نی ،غلط سوزی تو
"خود"، سوز
ای کشیش
حلقه های جهل
می دوزی،
نه بیش
هان:
حساب
حاکمان جهل و کین
در حساب
آیت قدسی مبین
کینه هاشان
از پی جهل است و
بس
شهوت است و
هم دلار و ارز و
کس
نی، حساب
دین و ایمان،
ای رفیق.
هم در ایران،
هم درامریکا،
شفیق .
روشنا آمد
بگوید، "سر دین"
سر "، جمله انبیا و"
مرسلین
"قاتلو هم"، قاتلو هم"
شد تمام.
هم ز عیسا و محمد
هم امام.
جملگی، عشق است،
پیغام خدا.
دست بر دارید
ز عیسا ،مصطفا.
جملگی عشق است،
اندر بادیه.
هی نگردانید،
جان در هاویه
در نفسهاتان ،کنید
یک دم، نظر.
ذاکر دم ،
کرد، از عالم گذر.
هان:
نفسهاتان،
رحیق عشق بود.
یک نفس ،
در خود نگر،
حق در تو بود.
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
26/6/89
http://s2.picofile.com/file/7985587204/313_69.jpg
زاندیشه های دربند
زنجیرها جدا کن
****
(بیست و دو )ی خرداد
ملت ، شده به فریاد
"رای ما گشته بر باد"
در آسمان بی داد
( بیست و دو) ی خرداد
اندیشه های آزاد
از دست مشتی صیاد
در حفره های بی داد
( بیست و دو) ی خرداد
قاضی شبیه جلاد
حاکم شبیه صیاد
ملت اسیر بی داد
خون میچکد ز اجساد
ای وای ،
داد و بی داد
ای رایهای پر خون
سبزینه های گلگون
آزادگان مفتون
لیلی وشان مجنون
خرداد و سال وماه اید
گلزار ما شمایید
گلهای سبز ایران
ایران ما شما یید
ما عاشقان سبزیم
در کوه و دشت و مرزیم
از خشم و کین صیاد
زین ظالمان نترسیم
ما سبز سبز سبزیم
پر مهر و عشق ورزیم
از جاهل و زبی دین
از محتسب نلرزیم
ای سبز ها، بپا خیز
خو رشید، شد سحرخیز
می ، شد ز باده لبریز
جامی دگر به لب ریز
مست از می و خموشیم
از عشق ، مست هوشیم
آگه ز کفر و ایمان
با مدعی نجوشیم
ای زاهدان ، خموشید
دست از ریا بپوشید
می برکف است وساقی
پیمانه ای بنوشید
حاکم، ز تخت بر خیز
قاضی، ز حکم در خیز
در چار سو ی ایران
با مسلمین نیاویز
آزادگی بپا کن
با مردمان صفا کن
زندیشه های در بند
زنجیرها جدا کن
بیداد ها، رها کن
مظلوم را ، صدا کن
هان: سرزمین خود را
با عشق ، مصطفا کن
***
ناصر طاهری بشرویه ...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google.com
rroshanaa@gmai.com
http://up.iranblog.com/7/1264813330.jpg
http://s4.picofile.com/file/7984318488/313_68.jpg
دلبران ،
دلبر من با دل من یکدله شد
***
گفتم امروز
به دیدار دل وجان بروم
در بتخانه ببندم
به میستان بروم
آری، امروز
لب میکده ،دل را دیدم
بوسه ای
از رخ شیدای دل خود چیدم
بوسه بر دل چو زدم ،
دلبر "میگون لب" من
باده ای زد به دلم
بی دل و مستان نروم
من کنون، بر لب دل
دلبرمن ، بر لب من
دم به دم، بوسه به لب دارد و
لب، بر لب من
بی دم و بی نفسم،
راحت جانم همه " او"ست
دم به دم، موج منم
آب روانم همه " او"ست
دلبران، دلبر من
با دل من، یکدله شد
دل من ، دلبر من
در دل من، هلهله شد
هر نفس ، عشق شدم
در تن من، ولوله شد
عقل من، بند دل و،
بند دل من، یله شد
عاشقا دل یله شد
دل یله کن ، دل یله کن
دل و دلدار یکی
سلسله در سلسله کن
عاشقان جمع شوید
عشق در این بادیه شد
عشق در جام می و
زلزله در زلزله شد
شیشه عمر شکست
باده از این جام برفت
باده در بادیه شد
روح و روانم یله شد
پر و پرواز یکی
پرده و هم راز یکی
شاهد هردو منم
غلغله در غلغله شد
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیام آور عشق و آگاهی
***
http://s1.picofile.com/file/7605890000/2013.jpg
http://s4.picofile.com/file/7984153117/313_67.jpg
(الف)(لام)(میم)
جمله هستی های ما، "لا" می نمود
لا بلای " لا" ی ما، " الا" نبود
"لا" زمین و، "لا" هوا و " لا" سما
"لا " ز ما آسوده بود و ما ز "لا"
هان ، الفلام ، بر سر "لا" آمده
بهر پیدایی " الا" آمده
آن الفلام ، آینه آن " لا" شده
عاشق خود گشته ، " حا" پیدا شده
" لا" و " حا" در ملک و جانم ، هست و نیست
صو رت بی صورت است و ، عا شقیست
" لا"ی ما رب گشت و "رب رب" ای رفیق
" حا" ی ما حب گشت و "حب حب" ای شفیق
حب ما ، در رب ما رنگین شده
رب ما، در حب ما ، چندین شده
" لا" هوا شد ،" حا" هوی ، ای جان من
" لا" دم و ، " حا" ، آدم ، ای جانان من
عشقهای پر ز خون ، شد " حا" ی ما
های و هو و چند و چو ن، " دم " ها ی ما
" حا" ی ما نفس است ، آ ن " لا" یک نفس
یک نفس ،گر نفس بینی ، بر تو بس
آن الف با لام ، " آ" و لام ، کی
آن الفلام، خود هوا ، فردا و دی
شور و حال هرچه رفت و هر چه پی
هم لب است و هم زبان و نای و نی
آن الف با لام ، ملای تن است
هم علیم و هم حکیم و رحمن است
آن الف با لام ، قر آن عظیم
فیه لا ریبه ، صراط مستقیم
آن الف با لام ، آیات حکیم
حی و قیوم است و لوحی شد مبین
آن الف با لام ، "ادنی الارض " شد
غالب و مغلوب و "روم و فرس" شد
آن الف با لام ، بر ما شدمبین
بر محمد ، روشنا بر مرسلین
آن "الف" با" لام" و" میم " ، قرآن ما
احسب الناس ، ان یقولو آمنا
نی یقول و نی فعول ، ایمان تو
عشق باید بارد، اندر جان تو
فتنه ها خاموش کن در سینه ات
تا شود روح القدس ، آیینه ات
آن الف با لام ، آمد وحدهو
هو، یحول بین مرء و قلبهو
قلب ما "دم دم" ، هواداری کند
گاه شادی، گاه ، غم خواری کند
گر هوا گرم است ، گرما می شویم
در هوای سرد ، سرما می تنیم
از هوای خنده ، شادی می چشیم
در هوای ناله ، آهی می کشیم
ای تو شیرین ، تلخها شیرین کنی
ای تو غمگین ، شادها غمگین کنی
خشم تو ، نار است و شیطانت کند
عشق تو، نور است و رحمانت کند
عشق ، قلب و عقل ، قدسی می کند
وحی ، عقل و قلب، عیسی می کند
عشق از" لا " ، نفخه ای در قلب شد
وحی در دل ،" رقه" ای بر عقل شد
عشق اندر قلب ، بیند عقل تو
وحی اندر عقل، طیند قلب تو
عقل تا عاشق نشد قدسی نشد
عشق تا آگه نشد عیسی نشد
عشق با پیغمبر و دین آمده
سجده و سبحان و تسکین آمده
در سکینه ، سطر و سجین آمده
"سفر" های "طور سینین" آمده
هان، هوا در "طور سین" جانانه است
هان، صبا از بوی طین، مستانه است
در هوا پیچیده ، شور و حال ما
نفخه هامان ، شارح احوال ما
حال ما دیوان ما ، فرقان ما
هم حکیم و هم مبین ، قرآن ما
گر تو از احوال "من" ، آگه شوی
دست شویی از "تن" و ناگه روی
دم به دم بینی که بی تن گشته ای
"چشم و گوش" ات باز و ، لبها بسته ای
یک الف داری تو ، اندر پشت لام
لام در کامی و ، روزت قدر شام
لیله القدر تو ، "حا""میم" ، گشته است
آیت اطوار "طا""سین" گشته است
هان، الف بر پشت لامی ، هر نفس
بی سری ،بر پشت بامی ، بی قفس
در هوای" لا " ، الهی گشته ای
لم" یلد یولد" ، گواهی گشته ای
آگه از لا کفو حالی، در یقین
لا حرج در صاد و ، ذی ذکر ، شو مبین
آری آری : یخرج از ظلمت شدی
آری آری : عیسی و احمد شدی
آری آری : با الف لام آمدی
بر زمین و آسمانها ، سرمدی
آری آری : شاهد "لا"یت شدی
عشق گشتی ، وحی" یحیا"یت شدی
لام از کامت، رها کن نازنین
میم بر لب ، انک یاسین ببین
از حکیم عشق ، یحیا را سلام
عقل قدسی گشته عیسی را کلام
حا و میم و ، عین و سین و قاف، بین
ذالک یوحی الیک و مرسلین
روشنا، گویم من اسرار نبی
تا نماند ، جمله بتهای خفی
جمع گردند ، فرقه های منزوی
عشق آرند ، پیروان معنوی
عشق آرید تشنگان دین و ملک
تا نمانید در سرابی بس سترک
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
http://s1.picofile.com/file/7983780963/313_66.jpg
(آن سجده ها را تا زنید)
***
من ندیدم
رایهامان چون شده
لیک دیدم
رای دادن ،خون شده
من ندانستم
ولایت عهد ما
تیغ درکف دارد و
مامون شده
من ندانم
سبزهامان چون شده
لیک دانم
قطره ها بارون شده
من ندانستم
که ملا های ما
دین و دنیا خورده و
قارون شده
حاکمان در پرده بینم
خوش نشین
ریش هاشان
رفته است تا روس و چین
با قراولهای
مست و نقره بین
تیغهاشان
میزند بر مسلمین
آن "بله گویان"
خدمت بر جبین
چون مترسک گشته اند
در ملک و دین
از چه گویم
از چه نالم، ای خدا
خود نبودی
لحظه ای از من جدا
جاهلان ، بر منبر و
در قصر ها
ظالمان ، در چکمه ها
بر اسب ها
آری، اندر دورها
نزدیکها
نی اروپا
نی که در امریکها
نی ریاض و نی فلسطین
اورشلیم
یا مدینه یا به مکه
مستقیم
هم در ایران شهر تهران
در وطن
کی تو خواهی کرد
دنیا بی زغن
"قاضیان حکم"
کی عادل شوند
"حاکمان ملک "
کی قابل شوند
آری آری
نیک گفتی آفرین
ترک دنیا کرد
باید نازنین
من نگویم
ترک دنیا چون کنی
لیک گویم
غصه ها بیرون کنی
غصه ها ، بیرون نگردد
ای غمین
تا نگردد عقل تو
چون مرسلین
مرسلین را عقل و
روح القدس بین
نی همان عقلی که
چشمش بر زمین
مرسلین بی چشم
بیند لامکان
مرسلین در عرش
گیرد لازمان
مرسلین بی گوش
صوتش نام او
مرسلین بی صوت
حرفش وحده هو
وحده هوی مرسلین
یک دم بود
با همان یک دم
دمادم "دم " بود
آری آری دم به دم
با "دم " تویی
آری آری
چشمه زمزم تویی
قبله عالم تویی
آدم تویی
مرسلین و
مهدی خاتم تویی
چشمه زمزم
دمادم زمزم است
مهدی خاتم
دمادم خاتم است
هان کجایید
چشمه ها ، پر آب شد
هان بیایید
قلب ها سیراب شد
هان کجایید
تیرگی در خواب شد
روشنا آمد
افق محر اب شد
زاهدان
آن گنبدان را بشگنید
موبدان
خود آن چلیپا بفکنید
عابدان
آن سجده ها را تا زنید
عارفان
خود عقلها را پا زنید
عشق آمد، عشق آمد
وحده هو
حور آمد، حور آمد
حبذو
عشق آرید، عشق آرید
یک کلام
"نور"ها، بی عشق "نار"ند
والسلام
ناصرطاهری بشرویه
(روشنا)
پیامبر عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google
rroshanaa@gmai.com