مظهر عشق سویداست دل و جان آمد 313-058

مظهر عشق سویداست

دل و جان آمد

***

 ساقی عشق چه زیباست ،*

بهاران آمد*

مطرب عشق  هویداست  ،*

سواران آمد*

منظر عشق، فریباست *

که عریان آمد*

مظهر  عشق سویداست*

دل و جان آمد*

شربت عشق شراب است*

به مستان آمد*

مستی عشق  ثواب است*

به دستان آمد*

مجمر عشق فرات است ،*

به جریان آمد*

جلوه بر عشق  محاط است *

  که پریان آمد*

سایه بر عشق ممات است*

که تابان آمد*

مکتب عشق دوات است*

 کتیبان آمد*

ثروت عشق برات است*

سلیمان آمد*

آیت عشق , صراط است،*

که ایمان آمد*

غایت عشق , حیات است*

که ایقان آمد*

روشنا, عشق معاد است*

که جانان آمد*

چشمه آب حیات است

که یزدان آمد

***

ناصر طاهری بشرویه.....روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

***

http://rroshanaa2.persianblog.ir

rroshanaa@gmail.com

search  rroshanaa  on  google

 

http://s4.picofile.com/file/7979773973/313_58.jpg

http://s5.picofile.com/file/8118380368/313_058.jpg

 

نی قلب پر از کینه و نی دشمن و یار 313-089

نی قلب پر از کینه و

نی دشمن و یار

***

ای مردم روزگار ما،*

 باز آرید*

یک لحظه *،

شکار خود*

 به بازار آرید*

آن "من" که*

 شکار کرده اید

 در عالم*

یک لحظه،*

کنار

 خود "بی من"*

 آرید*

هان:

 آن خود "بی من"*

 نه غمین است و

 نه شاد*

نی صاحب مکتب است و*

 نی دین و سواد*

نی کافر و زاهد است و*

 نی فسق و فساد*

در دامن بستریست*

 خوش طین و نهاد*

نی در پی جنگ و اشتر و*

 فیل و سوار*

نی عاشق تسبیح *

 و شهادت و

نه در استغفار*

نی بمب اتم شناسد و*

نی دینار*

نی قلب پر از کینه و*

نی دشمن و یار*

هان :

آن خود "بی من"*

همه تن *

خود، چشم است*

مهریست که در محبت و*

در خشم است*

با چشم زمین و آسمان*

همچشم است *

او چشمه نور است و*

 به چشمت،

 چشم است*

نوریست که بر گوش و*

 دهانت چشم است*

بر چشم گل و چشم نگارت*

چشم است*

نور یست که در آتش و*

نفت و پشم است*

در عقل و نفس گردد و*

هر دم  چشم است*

تو زنده در آن دمی که*

در چشم شوی*

آگاه در آن دمی*

که بی خشم شوی*

آن قصه مردن تو، *

چون زنده شدن*

هان:

مرده و زنده ای که*

چون چشم شوی*

چون مرده شدی ،*

حور شدی،*

چشم شدی*

چون زنده شدی،*

شور شدی , خشم شدی*

هان:

زنده و مردن تو ،*

شور و نفس است*

چون نفس شدی،*

عشقی و بی خشم ،*

شدی.*

هان خیز و *

به نفس خود در آ،*

عاشق شو*

از دین محمد و مسیح،

فارغ شو*

الله یحول بین مرء و قلبت*

با دم شو و  

ز اغلال عنق،

 فارق شو*

فرقان و فریق زندگانی،*

هوس است*

قرآن و طریق آسمانی،*

نفس است*

از فرق در آ و

در قرین همدم شو*

بی عشق به هر کجا روی*

 آن قفس است*

هان:

  عشق، قرین و همدم و*

قرآن است*

آیات کتاب آن حکیم*

برهان است*

برهان حکیم ،*

عشق و آرامش جان*

بی عشق ،جهان، *

 چون یکی فرقان است*

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

1/7/90    *

http://rroshanaa.persianblog.ir

rroshanaa@gmail.com

search “rroshanaa” in “google.com”

http://s2.picofile.com/file/8100553376/313_89.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8117760584/313_089.jpg

 

 

نور در شب جلوه دارد در دل ظلمت جهان 313-040

نور در شب جلوه دارد

در دل ظلمت جهان


***

گر خدا خواهد،

که روح ات را دمی ،

آرد  به دید*

"بازدم " میگردی و بی دم

 شود  ، روحت پدید*

جمله اندام  ات در آغوش تو  *

نزدیک و بعید

تیرگیهایت  به نور عشق،

می گردد سپید*

 آن که با  آن گوش و

چشمان تو*

بشنید و  بدید *

آدمی را آفرید،

وز عشق آگاهی

تنید

عشق ،

نوری نافذ است و*

عالمی منشور،

  اوست*

روح تو  بودای عشق است،

 ناظرو منظور اوست*

هیبتک های مکانی،

فکرتی در کوی اوست*

شیطنک های زمانی

غفلتی از گوی اوست*

عشق باشد لا زمانی

حی و قیوم و جوان

علم های من لدنی را

مربی عشق دان

عشق باشد احسن الحال تو

قدر اش را بدان

مالک این حال گردی

گشته ای صاحبقران

در نهان شب , عزیزان

دیده ام نوری عیان

نور در شب جلوه دارد

در دل ظلمت جهان

روشنا یم ،

عشق در ظلمت،

همی خوانم عیان

عشق در شب واژه گردد

قدر شب ها را بدان

من شب قدر ام ، شهید ام

احسن الحال زمان

آگه از احوال انسان

تا هزاران سالیان

واژه ام من ،لوح عشق ام

عشق را حی ام جوان

شاهد غیب ام ، یقین ام

عشق را وحی ام , بیان

من زمان را در نوردیدم

حدیثم عشق خوان

مالک ایام دین ام

روشنا ، صاحب زمان

 

 

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

Search  rroshanaa   on google.com

rroshanaa@google.com

http://s1.picofile.com/file/7955567846/313_40.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8118088650/313_040.jpg

 

"روشنا" آید و این واقعه منصور افتد 0000-0001

"روشنا" آید و

 این واقعه منصور افتد

***

وقت آنست که*

بر ظلمت شب نور افتد*

صبحدم گردد و*

آفاق  فلک شور افتد*

وقت آنست که*

تر دامن گل چاک شود*

طرفه دامن گل*

بر دل مهجور افتد*

نفس باد صبا*

در نی و شیپور زند*

دم عیسایی ما*

بر کرو هم کور افتد*

وقت آنست که*

دیوانه ز شهر دور شود*

مفتی شهر پی*

دانه انگور افتد*

کافر جاهل وسرگشته*

چو حنانه شود*

مومن عاشق و دلبسته*

به مور مور افتد*

ساقی میکده،*

 ساغر،

می دردانه کند*

عاقل و عالم پرغبغبه*

معذور افتد*

عارف و پیر خرابات*

مسیحانه شود*

مسجد و صومعه و دیر*

چو محذور افتد*

زاهد و مدعی شرع*

سر و سینه زند*

عاقبت،

گشته چو "بوجهل" و*

به منفور افتد*

وقت آنست که*

از "قبله گه" حق و یقین*

عشق و فرزانگی،*

 درجام می و *

شور افتد*

دیر و میخانه یکی*

*کعبه و بتخانه یکی*

عاشق حق شوی و*

چشم تو بر نور افتد*

عشق جانانه شوی*

کاتب فرزانه شوی*

شاهد خود شوی و*

عشق ، تو را حور افتد*

حور این روضه شوی*

صاحب فیروزه شوی*

طائر ملک یقین*

قلب تو پر نور افتد*

وقت آنست  که*

در قاطبه ملکت و دین*

"روشنا" آید و*

 این واقعه منصور افتد*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

16/6/90

Search  rroshanaa  on google.com

http://s4.picofile.com/file/7806400107/roshanarohani.jpg

 

http://s4.picofile.com/file/7806428595/rohani92.jpg

.

http://rroshanaa2.persianblog.ir

rroshanaa@gmail.com*

http://s4.picofile.com/file/8100186584/313_87.jpg

http://s5.picofile.com/file/8117700200/0000_0001.jpg

 

 

سیمرغ زمانی و به قاف بدنی 313-109

سیمرغ زمانی و به قاف بدنی


***

چون آب شدم,

سراب را گردیدم*

دریا که شدم,

حباب را بلعیدم*

آگاه شدم,

به غفلتم خندیدم*

یک لحظه

شراب آگهی,

نوشیدم*

من حور شدم

در دل شب گردیدم*

با هر دو نگاه بسته ام ,

میدیدم*

بیدار بدم ,

ولی دو چشمم بسته*

بی دم بدم,

 آن دمی که ,

بیداریدم*

شب گشت و هوا

پر از سیاهی, تیره*

"بی نفس,

نفس کشیدنم" را دیدم*

همراه نفس ,

برون شدم,  آهسته*

در نور شدم,

سیاه روشن, دیدم*

روشن شده ذرات سیه,

چرخیدند*

نزدیک به هم شدند و ,

نورانیدند*

پر نور شدند و

لحظه ای تابیدند*

چون پنجره ای

مرا به خود خندیدند*

دیدم که درون روشنا,

دنیایی ست*

هر چیز به دل کشیدم,

آنجا دیدم*

بیدار بدم ,

پشت دو چشمم روشن*

دیدم که ,

ز اندیشه رها,

خوابید ام*

بی فکر شوی,

تو خارج از اوصافی*

بی وصف و صفت,

تو تابع اعرافی*

در این عرفه,

تو بی صفت,  طوافی*

بی وزن و سبک,

 پرنده ای, در قافی*

آری , که

 چو بی وصف شدم ,

تابیدم*

ذوالنور شدم  ,

دست و لبم بوسیدم*

من دم بدم و,

به تن شدم , چرخیدم*

اغلال تنم,

تا به زنخدان چیدم*

قدسی شده ام

جان و روان را دیدم*

انهار وجودم,

شریان گردیدم*

من جنت "تین" و سالمین را

دیدم,

زیتون بدم و به زی " طویً"

گردیدم*

هان, عشق بدم , نفخه بدم

دم بودم*

آگاه بدم ,

شراب بی غم بودم*

ذاکر بودم

دوام یک دم بودم

 فاکر بودم

مدام افخم بودم

ای "ذکر دوام من" بیا,

قلب منی*

ای "فکر مدام من" بخوان,

خوش دهنی*

سیمرغ زمانی و ,

به قاف بدنی*

محبوب ترین کون و مکانی,

عدنی*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

10/11/91

Search rroshanaa on google.com

http://roshanaa.files.wordpress.com/2013/02/109.jpg?w=300&h=300

http://roshanaa.files.wordpress.com/2013/02/1099.jpg?w=300&h=300

http://s1.picofile.com/file/7640848488/109.jpg

http://s1.picofile.com/file/7640848709/1099.jpg

http://s5.picofile.com/file/8103030034/313_109.jpg

http://s5.picofile.com/file/8117764092/313_0109.jpg