-
دم به دم احوال قلبت میکند خود را بشر 313-025
سهشنبه 27 خردادماه سال 1393 17:35
دم به دم احوال قلبت میکند خود را بشر **** عالم تو ، عالم قلب تو باشد ، ای پسر دم به دم احوال قلبت میکند خود را بشر از طریق عقل قلبت سیر" معقولات" کرد چون "طریق وهم" بگرفت سیر" موهومات" کرد آن خیال از در در آمد قلبت آن" برزن" گرفت دل بر آن عالم برفته جامه اش، بر تن گرفت گاه قلبت...
-
بی سبب مست اش نیم, می وصل اوست 313-096
دوشنبه 26 خردادماه سال 1393 20:00
بی سبب مست اش نیم, می وصل اوست *** آن که او ، نی همچو کس ، نی کس چو اوست . جان جانان است و جانم مست اوست مستی من ، هستی و جان من است. هستی من، مستی است و می ، از اوست هستم و هستی من، از هست اوست بی سبب مست اش نیم ، می ، وصل اوست هرکه آگه شد از او شد لامکان هرکه عاشق شد بر او شد لا زمان لا مکان ، حالش دگرگونی نچید لا...
-
کین عشق، مرا غول است وین عشق، چو شاغول است 313-088
یکشنبه 25 خردادماه سال 1393 19:46
کین عشق، مرا غول است وین عشق، چو شاغول است *** حال آمد و حال آمد* دل نزد نگار آمد* یار آمد و یار آمد* آن عشق سوار آمد* دی وقت شکار آمد* با ایل و تبار آمد* پر شور و هوار آمد* با اسب و سوار آمد* گفتا که شکارم کن* بر دیده سوارم کن* یک دیده حلالم کن* دزدیده به کارم کن* یک دیده بر اوکردم* صد دیده مرا طی شد* با دیده...
-
جام های عشق گیرید , عقل را خود تر کنید 313-079
شنبه 24 خردادماه سال 1393 17:54
جام های عشق گیرید , عقل را خود تر کنید ***** عشق یک دم با دلت دزدانه خلوت میکند قلب , عاشق گشته،خود با عشق وصلت میکند نفس, آدم گشته ، یکدم ترک شهوت میکند عقل غافل، در پی اش هی عرض حاجت میکند عشق پنهانی به جانت آب کوثر میکند زاهدان در پیش چشمت خوار و ابتر میکند عقل را از خاک شسته قدسی و تر میکند آنچه غیر از عشق دانی از...
-
سیل شراب چشم تو قلب و دلم برآب داد 313-022
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1393 00:44
سیل شراب چشم تو قلب و دلم برآب داد *** حجره نشین خاک و خون سجده زد و سلام داد سر ز حجاب در کشید جام می و شراب داد هر که سلام بر تو کرد غنچه شدو، شکوفه شد هر که ز تو شکوفه شد محمل او گلاب داد چشم و دلش ، پر آب شد مهر تواش، مراد شد مرغ دل اش ترانه کرد نغمه ای بی حساب، داد عاشق تو، حباب شد هم می و ، هم شراب شد همدم هر...
-
*عشق, زین برنای هستی *دم به دم سودا کنم 313-083
سهشنبه 20 خردادماه سال 1393 15:46
*عشق, زین برنای هستی *دم به دم سودا کنم *** *جام می پر کن که خواهم *در دلم، غوغا کنم *جلوه ای از روی ماهت ، *در دلم مینا کنم * شانه بر زلفان مستت *بوسه بر لبها کنم *تکیه بر آن شانه هایت ، *قهر از این غمها کنم *گرمی آغوش مهرت *مأمن و مأوا کنم *باده از مهرت بنوشم *عقل ، بی پروا کنم *جام می پر کن که خواهم *روی بر صحرا...
-
همی دانم که آغوش اش مرا خلوتگه جان است 313-075
شنبه 17 خردادماه سال 1393 20:06
همی دانم که آغوش اش مرا خلوتگه جان است *** دیده پر ابر است و باران زاست بارانم نمی آید روح و جانم در تب لیلاست جانانم نمی آید شور عشقی در دلم پیداست دلدارم نمی آ ید دل به خلوت رفته و شیداست آرامم نمی آید هوایی در دلم گوید که بارانم همی آید نفس در قلب می حالد که جانانم همی آید دلم دلدار من گشته مرا در عشق می ساید ز...
-
زهره عشق و وفایی* در صدف ، در و صفایی 313-092
سهشنبه 13 خردادماه سال 1393 00:40
زهره عشق و وفایی* در صدف ، در و صفایی *** بی دم و* بی عقل گشتم* "باز دم" شد سرگذشتم در حباب تیرگی ها* روشنا گشتم گذشتم* عالم اوصاف، گشتم* عالم اعمال، دیدم* ماضی و* مستقبل و حال* در قیامت ، من پریدم* عالم روحی ، چنین است* مالک ایام دین است* هان: بهشت و هم جهنم* نفخه اهل یقین ، است* هیمه تن را ، رها کن* خیمه...
-
خودم را عاشق و معشوق خدا را عشق دیدم من 313-015
دوشنبه 5 خردادماه سال 1393 02:27
خودم را عاشق و معشوق خدا را عشق دیدم من *** ز آب و گل تنیدم من به نای و نی، دمیدم من * شراب و ساقی و مطرب بهار دل بدیدم من گلی دیدم، که در جامی* شکوفا شد ، چه بویا شد* ز عطر گل، شنیدم من* سلام اولین اش من* شبی دیدم که انس و جن* یکی نای و یکی نی شد* شنیدم : " اقرا بسم رب"* کلام اولین اش من* صراط مستقیم دیدم...
-
عشق خرگاه است* "خرقه" کن حریق* 313-086
پنجشنبه 1 خردادماه سال 1393 01:06
عشق خرگاه است* "خرقه" کن حریق* *** ای درون چاه ما ،* نای شما* خلوت ما* آرزوهای شما* شهوت ما* آب جویای شما* یوسف ما ،* با زلیخای شما* بستر ما* خاک طوبای شما* بوسه و آغوش و گرمای شما در درون خاک ما* آب شما* شربت انگور ما* باب شما* شیره ما* خامه ناب شما* راحت الحلقوم و* عناب شما* ای به زیر پای ما ،* سقف شما*...
-
شرحه ای در سینه دیدم, عشق ، فرمانم نمود 313-044
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1393 07:48
شرحه ای در سینه دیدم, عشق ، فرمانم نمود *** قطره ای، زان چشمش افتاد و دلم، پر خون نمود خون دل خوردم بسی هوش از سرم، بیرون نمود خلوتی باخلوتش کردم رخم، مجنون نمود رخ چو مجنون گشت هر لیلی وشی مفتون نمود عاشقی بودم چو فرهاد و دلم شیرین صفت بیستون کندم بسی تا خاک من شیرین نمود چونکه ، شیرین گشتم و دل بود، کوه بی...
-
از عشق نمردم بخدا ، عشق تنیدم 313-027
یکشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1393 02:13
از عشق نمردم بخدا ، عشق تنیدم *** من دوش، ز میخانه دل، باده خریدم مست از رخ دل گشتم ، و پیمانه کشیدم در کوی خرابات، بسی رفتم و گشتم جز بر در کوی تو، خرابات ندیدم درکوی تو من، تا به سحر، گشتم وگشتم جز نرگس مستت ، می و پیمانه ندیدم در کنج دلت ، من به خرابات نشستم جز باده عشقت، من دیوانه ، ندیدم آن ساقی جانانه، ز دل، سوی...
-
عشق ام, عدم ام, چون صنمی بی بدن ام من بی بدن ام,چون سنمی در عدن ام 313-110
پنجشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1393 02:10
عشق ام, عدم ام, چون صنمی بی بدن ام من بی بدن ام, چون سنمی در عدن ام *** دیدم , که در اقراء بسم رب, در قاف ام* سیمرغ هوای عشق ام و حراف ام* مرغان هوای دل, همه چلچله خوان* در کعبه نور دل, هوایی صاف ام* در محفل عشق بی دل و اوصاف ام* پروانه صفت به طور دل طواف ام* آگاه ز سیم جان ام و صراف ام* با چشم دل و گوش دلم, می لاف...
-
این "من سوم" ، من پیدایی است عشق و آگاهی و حق پیمایی است 313-050
دوشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1393 01:43
این "من سوم" ، من پیدایی است عشق و آگاهی و حق پیمایی است *** در بقای حال من، جان است و تن جان و تن آرد بسی اطوار من آن "من اول"، غرایز پرور است در پی شیرینی خشک و تر است چون غرایز گشنه شد، ننگ آورد بهر سیری، دم به دم ، جنگ آورد چون تو ارضایش کنی، شادی کند با همه نامردمان بازی کند آنکه با تو زنده...
-
به عشق زیباست, انواع جهان ها 313-100
یکشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1393 00:09
به عشق زیباست, انواع جهان ها* *** دلم دریا و موج و ، آب و تاب است* ز ابر دل مرا جام شراب است* هر آن دل موج بر دریا نشیند شراب عشق نگزیند سراب است* هر آن دل اوج در صحرا گزیند* سماع عشق نشنیند برآب است* خراباتی , "دل" اش غوغا ی عشق است* سماواتی "سر"اش سودای عشق است* زمین و آسمان , پیدا و پنهان* همه...
-
من زتو مجنون دراین صحراشدم، لیلا تویی 313-036
پنجشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1393 15:00
من زتو مجنون دراین صحراشدم، لیلا تویی *** ای همه اندیشه ام جاری ز تو یادم تویی ای همه غمها زتو شادی ز تو، حالم تویی من زعشقت، شعرودیوانی شدم، رایم تویی هم ز مهرت، ابر و بارانی، دلم، آهم تویی رفت و برگشت نفسهایم تویی، نایم تویی مستی چشمان خمارم تویی، جامم تویی ظلمت شبهای مهتابم تویی، شامم تویی روشنکهای شب تارم تویی،...
-
علقه ها را پاک کن , بی رنگ شو* حلقه ها را چاک کن , بی زنگ شو* 313-061
دوشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1393 22:47
علقه ها را پاک کن , بی رنگ شو* حلقه ها را چاک کن , بی زنگ شو* *** هم سفر بر خیز* اینک فصل تو ست* روز فردا های اصل و* نسل تو ست* هم سفر فصل بهار و* سبزه شد* سبزه شو* امروز ، روز وصل تو ست* هم سفر ، چشم ات* برای دیدن است* چشم بگشا* شهر پر اهریمن است* شکل اهریمن* کجا دانی که چیست* او شبیه عقل و* هوش آدمی ست* عقل و هوش...
-
( حروف عشق خوانا بود) 313-009
دوشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1393 00:28
( حروف عشق خوانا بود) *** دل مجنون خود بردم سر کو یی که لیلا بود ندیدم بر سر کویش سری دیگر ، که شیدا بود کمان ابروی خود زه کرد نگاهش گرم و گیرا بود دل زارم به یغما برد بدان چشمی که، زیبا بود صفای کلبه پیدا بود نوا در نی لبکها بود هوای دل مصفا بود شب من شام یلدا بود نگاهش پر زمعنا بود حروف عشق خوانا بود گل روی لطیف او...
-
در حلقه آغوش تو،* چون چیره دستان آمدم 313-001
شنبه 13 اردیبهشتماه سال 1393 00:52
در حلقه آغوش تو، * چون چیره دستان آمدم * ***** آب آمدم، باد آمدم، * پیداو پنهان آمدم * از آسمان واززمین * باعهد و پیمان آمدم * ابری بدم، باران شدم * باکشتزاران آمدم * رودی بدم، دریاشدم، * از کوهساران آمدم * با باد، پران آمدم * ، با ابر و باران آمدم * با عطر گلهای بهار، * در این گلستان آمدم * آهی بدم، اشکی شدم، * از نر...
-
کین خود دلبر ، خدایی کار خود را میکند 313-037
چهارشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1393 19:28
کین خود دلبر ، خدایی کار خود را میکند *** عاشقا، عشق و صفا در قلب تو، قابل شده باده ای از جام هستی ، دل تو را، حامل شده جهل و آ ن عادات با طل، ترک میگردد کنون عشق و آگاهی بیابی وآن بشوید عقل و خون چون همه غمهای عالم از دل تو پر زند صورت معشوق آگاهی به قلبت، ره زند عاشق آگاه ، عشق اش هم دل و هم دلبر است عشق ، آگاهت کند...
-
من هو شده ام, هو همه جا در نفس من 313-73
سهشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1393 09:06
من هو شده ام, هو همه جا در نفس من *** در نور تنیدم من و از نار رهیدم دیدم که دمی هستم و ، در نای دمیدم از دار بریدم من و دستار کشیدم بر بام شدم جامه ابرار دریدم لوح و قلم و جوهر و اقرار شنیدم شکر شکن و طوطی و منقار بدیدم شیرین لب و شیرین سخن آن لعل گهر بار چشیدم آن طا ئر سیمین بر و آن دلبر طیار بدیدم مست از حرم دل شدم...
-
( چه خوش بر دل نشستی تو) 313-049
یکشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1393 18:06
( چه خوش بر دل نشستی تو) *** چه خوش طرحی ، چه خوش رنگی همه ماهی تو، هفت رنگی بنازم، کوه و دریا را بنازم، دشت و صحرا را چه خوش قلبم ربودی تو چه خوش مهری سرودی تو بنازم آن جفایت را هم این مهر و وفایت را چه خوش، غم بر دلم کردی تو هم شعری، هم آهنگی بنازم، قهر و نازت را بنازم، غمزه هایت را جه خوش، صورتگری کردی چه خوش، مه...
-
عشق قلبم را ربود و* عقل ،بی اندام 313-085
شنبه 6 اردیبهشتماه سال 1393 17:46
عشق قلبم را ربود و* ع قل ،بی اندام *** عارفا کی قلب تو دمساز شد عشق ، آهی بر دلم زد دم به دم آغاز شد صوفیا کی سینه از غم پاک شد* عشق بارید و غم از مهرآب او در خاک شد مه رخا کی، آن رخت هفت رنگ شد* عشق ، بر چشم و دل و،* رخسار من، اور ن گ شد* دلربا کی نرگست مست انه شد* عشق ، در دشت رخ من ،* آهویی یکدا ن ه شد* مه لقا، کی...
-
خورشید رویش بردمید عقل از سرم پروانه شد 313-052
پنجشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1393 23:56
خورشید رویش بردمید عقل از سرم پروانه شد *** ای عاشقان، ای عاشقان فصل مـی و میـخانه شد ای عارفان، ای عارفان این خانقه، بتخانه شد خورشید رویش بردمید عقل از سرم، پروانه شد چشمش به چشم من جهید قلب و دلم، مستانه شد ای عاقلان، ای عاقلان علم با عمل ، بیگانه شد ای زاهدان، ای زاهدان زهد و ریا، از خانه شد آتشکده روشن کنید دیر...
-
من عشق ام و آگاهی ام و پرده و راز ام 313-03
سهشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1393 16:59
من عشق ام و آگاهی ام و پرده و راز ام *** من ذره ای ، از عالم مست ام به نماز ام آگه ز خود ام، واژه ام و راز و نیاز ام آب ام به دل خاک چه ام، گلشن راز ام خاک ام ، به دل آب ره ام بادیه ساز ام من ذره با بال و پر ام ، مست فراز ام آن قطره سیمین نظر ام ، آینه ساز ام باد ام که دل خاک زنم سلسله باز ام آب ام که ، دل باد پرم...
-
یارب امشب, باده از آن مه رخ جانانه خواهم 313-035
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 16:18
یارب امشب, باده از آن مه رخ جانانه خواهم *** دوست دارم، بار دیگر همدم پیمانه باشم جام می، از یار گیرم امشبی، مستانه باشم یا رب، امشب باده از آن مه رخ جانانه خواهم تا که از گرمای مهرت با خودم ، بیگانه باشم آب در سودای آتش بال زد، برآسمان شد بال خواهم زد، ز عشقت همره، پروانه باشم غنچه گل را ندیدی ؟ جامه، از...
-
قلب او ، مشروح گردد* عشق را بیند خداست 313-013
شنبه 30 فروردینماه سال 1393 17:20
قلب او ، مشروح گردد* عشق را بیند خداست* *** آدمی عشق است* خدای عشق، در نای اش رهاست* قلب او ، مشروح گردد* عشق را بیند خداست* نور عشق، آرام جان و* وصف و حال او، صفاست* عقل را از غم رهاند، روح قدسی دلربا ست* دلبرم، دل را عصا شد موسیم ، از انبیا شد* روشنا , دل طور سینا، کلمه شد، لوح خدا شد* آن دمم داوود* با کوه و پرنده ،...
-
شمس و مولا و فقیه و فلسفی* واگذارید, روشنا گوید خفی* 0000-0002
جمعه 29 فروردینماه سال 1393 01:24
شمس و مولا و فقیه و فلسفی* واگذارید, روشنا گوید خفی* *** روشنا را بشنوید, حرف رَوی* حق دنان گشته به دنیا , اخروی* هر که در دنیا, نه حق را دیده است* آخر دنیا حقیر است, معنوی* آخر دنیا, چه دانی چون شوی* گویم ات بی شک, که نان و خون شوی* نان ات اندر جسم و تن, هامون شوی* خون ات اندر روح و جان, هارون شوی* در حریم عشق, چون...
-
عشق آرید تشنگان دین و ملک تا نمانید در سرابی بس سترگ 313-066
چهارشنبه 27 فروردینماه سال 1393 15:15
عشق آرید تشنگان دین و ملک تا نمانید در سرابی بس سترگ *** جمله هستی های ما، "لا" می نمود لا بلای " لا" ی ما، " الا" نبود "لا" زمین و، "لا" هوا و " لا" سما "لا " ز ما آسوده بود و ما ز "لا" هان ، الفلام ، بر سر "لا" آمده بهر پیدایی...
-
جوهر عشقی و حق را، مظهری و منجل آیی 313-043
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 15:09
جوهر عشقی و حق را، مظهری و منجل آیی **** "دانه "ای ، رو" ریشه" ای شو* تا ، تو از خاکت، در آیی،* "ریشه" ای ، رو ، "ساقه" ای شو* تا که میوه در بر آیی "میوه" ای، ،رو "شیره" ای شو* تا به جام و ساغر آیی* "شیره "ای، رو "خامه"ای شو* تا به شهد و...