-
بو سه بر معشوق ، چون زد نای ما نای ما زان بوسه ها ، شد های ما ( رهبر معظم و روشنا )
شنبه 10 آبانماه سال 1393 02:28
بو سه بر معشوق ، چون زد نای ما نای ما زان بوسه ها ، شد های ما ( رهبر معظم و روشنا ) *** ما نبودیم سایه ما نور شد نور گشتیم جلوه ما حور شد حال ما پر نور بود پر شور شد نفخه ای شد شور ما در صور شد نفخه آن صور ، شد در نای ما ما الف گشتیم او شد بای ما آن الف با بای خود ، همخواب شد ابر آگاهی ، از آن پر آب شد بو سه بر معشوق...
-
( رهبر معظم و روشنا ) شربت و می بر لبانش , ساغر و نی در زبانش عشوه ها صاحبقرانش , عاقلان، دیوانه دارد
پنجشنبه 8 آبانماه سال 1393 19:22
( رهبر معظم و روشنا ) شربت و می بر لبانش , ساغر و نی در زبانش عشوه ها صاحبقرانش , عاقلان، دیوانه دارد *** *ساقی میخانه دل، *باده ای دردانه دارد *شاهد شیرین عذارم، *حالتی مستانه دارد *شعله شمع وجودش، *عقل و دل، پروانه دارد *نفخه های گرم مهرش، *روح و جان، فرزانه دارد *"نرگس مست" اش چو خندد، *دل ، به دنیا ، دل...
-
( رهبر معظم و روشنا ) در دم که آگاهی شدم* شیطان, به دستم بوسه کرد*
سهشنبه 6 آبانماه سال 1393 10:19
( رهبر معظم و روشنا ) در دم که آگاهی شدم* شیطان, به دستم بوسه کرد* **** وقتی که, هستی را خدا* عین عدم, می آفرید* وقتی که چشمان مرا* چون چشم خود, رعنا کشید* وقتی خدا, ناز مرا* نزد ملائک می خرید* یک لحظه, اشک آگهی* از نور چشمانم, چکید* دیدم که عاشق گشته ام ,* عشق گشته من را آگهی* من عارف از خود گشته ام,* عقل, بی خبر, در...
-
باز امشب ،قدسیان را پرده های شرم گیرم در سرای "مریم عشق" جام وحیانی بنوشم ( رهبر معظم و روشنا )
دوشنبه 5 آبانماه سال 1393 02:05
باز امشب ،قدسیان را پرده های شرم گیرم در سرای "مریم عشق" جام وحیانی بنوشم ( رهبر معظم و روشنا ) *** باز امشب، در هوایت * *جامه ای روشن بپوشم پا ،به ساحل ها گذارم * دل ،به دریا ها فروشم * باز امشب، پرده ها را * از در و پیکر بگیرم * *جملگی دروازه ها را *با زر و زیور بپوشم *باز امشب" پا به پای" ات جام...
-
( رهبر معظم و روشنا ) خلوتی باخلوتش کردم , رخم مجنون نمود رخ چو مجنون گشت , هر لیلی وشی مفتون نمود
شنبه 3 آبانماه سال 1393 19:48
( رهبر معظم و روشنا ) خلوتی باخلوتش کردم , رخم مجنون نمود رخ چو مجنون گشت , هر لیلی وشی مفتون نمود *** قطره ای، زان چشمش افتاد و دلم، پر خون نمود خون دل خوردم بسی هوش از سرم، بیرون نمود خلوتی باخلوتش کردم رخم، مجنون نمود رخ چو مجنون گشت هر لیلی وشی مفتون نمود عاشقی بودم چو فرهاد و دلم شیرین صفت بیستون کندم بسی تا خاک...
-
(رهبری معظم و روشنا ) یادمان هست که گر خاطرمان تنها شد بجز از جام شراب تو دوایی نکنیم
جمعه 2 آبانماه سال 1393 01:38
(رهبری معظم و روشنا ) یادمان هست که گر خاطرمان تنها شد بجز از جام شراب تو دوایی نکنیم (یا(طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم)) *** چو نکه تنها شده ایم قصد خطایی نکنیم گر به خود در شکنیم هیچ صدایی نکنیم کنج خلو تگه دل رفته پناهی گیریم باده نوشیم دمی ، هیچ ریایی نکنیم چونکه مست از می دل گشته و هوشیار شدیم گوش وچشمی به دو صد...
-
( رهبر معظم و روشنا ) به عشق پیداست جانها و نهان ها به عشق زیباست انواع جهان ها
چهارشنبه 30 مهرماه سال 1393 17:01
( رهبر معظم و روشنا ) به عشق پیداست جانها و نهان ها به عشق زیباست انواع جهان ها *** دلم دریا و موج و ، آب و تاب است* ز ابر دل مرا جام شراب است* هر آن دل موج بر دریا نشیند شراب عشق نگزیند سراب است* هر آن دل اوج در صحرا گزیند* سماع عشق نشنیند برآب است* خراباتی , "دل" اش غوغا ی عشق است* سماواتی "سر"اش...
-
( رهبر معظم و روشنا ) آدمی ، هان : در عدن بنشسته است آگه از خود در عدم بنشسته است
دوشنبه 28 مهرماه سال 1393 23:53
( رهبر معظم و روشنا ) آدمی ، هان : در عدن بنشسته است آگه از خود در عدم بنشسته است *** انبیاء خود، چشم و گوش اند و تن اند در نفسها شان، رقیق و روشن اند چشم و گوش انبیاء را، ره زنید در هوای کبریایی، پر زنید آن نفسهاشان ، نفسهای شماست حق" یحول بین مرد و قلبهاست " هان : "ولی حق " نفسهای شماست گر شناسی...
-
(رهبر معظم و روشنا) عقل تا عاشق نشد ، قدسی نشد عشق تا آگه نشد ، عیسی نشد
یکشنبه 27 مهرماه سال 1393 20:03
(رهبر معظم و روشنا) عقل تا عاشق نشد ، قدسی نشد عشق تا آگه نشد ، عیسی نشد *** ای بشر، امروز نوبت با شماست سوی خود آیید، آن خود عین ماست ما به جان هر کدامان از شما جان خود بخشیده ایم ، خود آشناست کی تو را من ترک کردم ، ای بشر روز و شب هی میروی در کوی شر یکزمان لات و منات وآن دگر گشته بودی دایما ، چون گاو و خر گاو و خر،...
-
از پرده چه دانید که در بارگه عشق آن پرده حضور است و من آن پرده نواز ام ( رهبر معظم و روشنا)
شنبه 26 مهرماه سال 1393 00:17
از پرده چه دانید که در بارگه عشق آن پرده حضور است و من آن پرده نواز ام ( رهبر معظم و روشنا) *** من ذره ای ، از عالم مست ام به نماز ام آگه ز خود ام، واژه ام و راز و نیاز ام آب ام به دل خاک چه ام، گلشن راز ام خاک ام ، به دل آب ره ام بادیه ساز ام من ذره با بال و پر ام ، مست فراز ام آن قطره سیمین نظر ام ، آینه ساز ام باد...
-
روشنا , در لامکان و لاز مان آگه از عشق گشت و آغوش نهان *** ( رهبر معظم و روشنا)
جمعه 25 مهرماه سال 1393 02:23
روشنا , در لامکان و لاز مان آگه از عشق گشت و آغوش نهان *** ( رهبر معظم و روشنا) *** آن که او ، نی همچو کس ، نی کس چو اوست . جان جانان است و جانم مست اوست مستی من ، هستی و جان من است. هستی من، مستی است و می ، از اوست هستم و هستی من، از هست اوست بی سبب مست اش نیم ، می ، وصل اوست هرکه آگه شد از او شد لامکان هرکه عاشق شد...
-
از غم چو رها شوی هوا می گردی یک چشم بهم زدن هدا می گردی (مقام معضم رهبری و روشنا)
چهارشنبه 23 مهرماه سال 1393 16:41
از غم چو رها شوی هوا می گردی یک چشم بهم زدن هدا می گردی (مقام معضم رهبری و روشنا) *** دیدم , که در اقراء بسم رب, در قاف ام* سیمرغ هوای عشق ام و حراف ام* مرغان هوای دل, همه چلچله خوان* در کعبه نور دل, هوایی صاف ام* در محفل عشق بی دل و اوصاف ام* پروانه صفت به طور دل طواف ام* آگاه ز سیم جان ام و صراف ام* با چشم دل و گوش...
-
(رهبر معظم و روشنا) بوسه بر دل چو رسد, غنچه دل باز شود* بوسه ات آب حیات است, بروید دل ما*
سهشنبه 22 مهرماه سال 1393 16:39
(رهبر معظم و روشنا) بوسه بر دل چو رسد, غنچه دل باز شود* بوسه ات آب حیات است, بروی د دل ما* *** بازی مست تو, امشب به در خانه ما* خانه بر هم زدنی نیست, به دیوانه سرا* حالت گل شده را , گل شده ای داند و بس* دانه تا گل نشود, هیچ ندانست ز ما* غمزه چشم تو, دیوانه کند هد هد دل* تا نخندد لب تو, اوج نگیرد دل ما* دل ما , باده...
-
(مقام معظم رهبری جمهوری اسلامی ایران و بیوگرافی روشنا) روشنا آمده است با تو بگوید کلمه* من کلام حق ام وما همه, حق را بشر ایم*
دوشنبه 21 مهرماه سال 1393 19:37
(مقام معظم رهبری جمهوری اسلامی ایران و بیوگرافی روشنا) روشنا آمده است با تو بگوید کلمه* من کلام حق ام وما همه, حق را بشر ایم* *** روزگاری ست اسیر دم و بی بال و پر ایم* کس ندانست چرا, عاقل و نسل بشر ایم* ز کجا آمده ایم و به کجا راه بریم* ما چرا در سفر ایم, از چه, پی خیر و شر ایم* روزگاری ست ندانیم , چه فروشیم , چه...
-
(مقام عظمای رهبری جناب آقای سید علی خامنه ای و روشنا) رها گشتم , چه ها گشتم , جلال کبریا گشتم
شنبه 19 مهرماه سال 1393 17:11
(مقام عظمای رهبری جناب آقای سید علی خامنه ای و روشنا) رها گشتم , چه ها گشتم , جلال کبریا گشتم همه انفاس عالم را جمال خویش دیدم من *** ز آب و گل تنیدم من به نای و نی، دمیدم من * شراب و ساقی و مطرب بهار دل بدیدم من گلی دیدم، که در جامی* شکوفا شد ، چه بویا شد* ز عطر گل، شنیدم من* سلام اولین اش من* شبی دیدم که انس و جن*...
-
( مقام عظمای رهبری جمهوری اسلامی ایران و روشنا) عمریست سر کارم , دزدیده سری دارم یا قصه به سر دارم, یا غصه به بر دارم
جمعه 18 مهرماه سال 1393 11:38
( مقام عظمای رهبری جمهوری اسلامی ایران و روشنا) عمریست سر کارم , دزدیده سری دارم یا قصه به سر دارم, یا غصه به بر دارم *** حال آمد و حال آمد* دل نزد نگار آمد* یار آمد و یار آمد* آن عشق سوار آمد* دی وقت شکار آمد* با ایل و تبار آمد* پر شور و هوار آمد* با اسب و سوار آمد* گفتا که شکارم کن* بر دیده سوارم کن* یک دیده حلالم...
-
( مقام عظمای رهبری جمهوری اسلامی ایران و روشنا) به بزم عاشقان, حوری وشان را به کار ساقی,استخدام کردند 313-097
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1393 19:34
( مقام عظمای رهبری جمهوری اسلامی ایران و روشنا) به بزم عاشقان, حوری وشان را به کار ساقی,استخدام کردند *** نخستین باده, کاندر جام کردند* نگار و ساقی و, دل نام کردند* چو از اهل طرب, شوری ندیدند* شراب آگهی, در جام کردند* ز مهر چشم او, پیمانه ای را* شراب ارغوانی نام کردند* ز بهر صید دلهای پریشان* کمند زلف حسنش, دام کردند*...
-
ای جاه من، ای جاه من , ای جاه خوش درگاه من* ای گاه من ،ای گاه من ، ای قبله آگاه من* 313-078
سهشنبه 15 مهرماه سال 1393 16:05
ای جاه من، ای جاه من , ای جاه خوش درگاه من* ای گاه من ،ای گاه من ، ای قبله آگاه من* **** ای ماه من ،ای ماه من،* ای ماه اندر چاه من* ای راه من ،ای راه من،* ای همره و همراه من* ای جاه من، ای جاه من* ای جاه خوش درگاه من* ای گاه من ،ای گاه من ،* ای قبله آگاه من* ماهم تویی، راهم تویی* خورشید همراهم تویی* جاهم تویی، گاهم...
-
دیدم که درون روشنا, دنیایی ست* هر چیز به دل کشیدم, آنجا دیدم* 313-109
دوشنبه 14 مهرماه سال 1393 13:09
دیدم که درون روشنا, دنیایی ست* هر چیز به دل کشیدم, آنجا دیدم* ** * چون آب شدم, سراب را گردیدم* دریا که شدم, حباب را بلعیدم* یک نفخه شراب آگهی, نوشیدم* آگاه شدم, به غفلتم خندیدم* من حور شدم در دل شب گردیدم* با هر دو نگاه بسته ام , میدیدم* بیدار بدم , ولی دو چشمم بسته* بی دم بدم, آن دمی که , بیدار یدم* شب گشت و هوا پر...
-
مقام عظمای رهبری و روشنا
یکشنبه 13 مهرماه سال 1393 12:40
عاشقا دل یله شد , دل یله کن ، دل یله کن دل و دلدار یکی , سلسله در سلسله کن *** گفتم این عید به دیدار دل وجان بروم در بتخانه ببندم به میستان بروم آری، امروز لب میکده ،دل را دیدم بوسه ای از رخ شیدای دل خود چیدم بوسه بر دل چو زدم ، دلبر "میگون لب" من باده ای زد به دلم بی دل و مستان نروم من کنون، بر لب دل دلبرمن...
-
القصه که عشق, بهترین حال دل است* در بستر عشق,حاصل تاک مل است* 313-111
سهشنبه 11 شهریورماه سال 1393 23:01
القصه که عشق, بهترین حال دل است* در بستر عشق,حاصل تاک مل است* *** یک "دم" , به هوای دل , گرفتارم کرد* هی بال زد و , چو طفل در کارم کرد* پروانه شد و چو شمع گریانم کرد* اشکی شدم و به خویش حیرانم کرد* شمعی بدم و جلوه ز بامم گردید* ابری شدم و قطره ز قلبم بارید* پروانه دلی به شعله ام, دل خوش بود* بی بال شد و چشم...
-
من, آدم ام, دنیا ی عشق ."آگه دم" ام, عقبا ی عشق 313-107
سهشنبه 11 شهریورماه سال 1393 02:01
من, آدم ام, دنیا ی عشق ."آگه دم" ام, عقبا ی عشق موج ام , یم ام, دریای عشق. اوج ام, بم ام, عنقا ی عشق *** من, ابر و باران ام, یم ام* عیسای نصران ام , دم ام* من روشنای عالم ام* خورشید تابان ام, "جم" ام* بشنو ز من, اسرار رب* فرقان آن مرد عرب* قرآن و اقراء بسم رب* "حا میم" و "یاسین"...
-
شمیم تاب گیسو یت , دلم پروانه رویت زعطر آن نفسهایت, دویدم بر در و کویت 313-56
یکشنبه 9 شهریورماه سال 1393 00:06
شمیم تاب گیسو یت , دلم پروانه رویت زعطر آن نفسهایت, دویدم بر در و کویت *** سیه گیسوی افشاندی رخ ماهت، هویدا شد سیه چشمان خمارت مرا، جام مسیحا شد کمان ابروی مشکینت قلم بر پرده دل زد دلم صورتگر رویت رخ زردم، حمیرا شد شمیم تاب گیسو یت دلم پروانه رویت زعطر آن نفسهایت دویدم بر در و کویت شراب ارغوانی را گل از کوی تو، محمل...
-
"های" به لبها رسید , لب ز لبت وا رهید عشق، انالحق زد و عشق به دفتر رسید 313-45
شنبه 8 شهریورماه سال 1393 00:59
"های" به لبها رسید , لب ز لبت وا رهید عشق، انالحق زد و عشق به دفتر رسید *** آنکه دلم را ربود دلبر جانانه بود قلب و دلم را، گشود ساقی میخانه بود عشق، بجانم سرود لیلی مستانه بود شور دلم را فزود آتش خمخانه بود دلبر جانانه، من سا قی میخانه، من لیلی مستانه، من آتش وخمخانه ، من من به افق سر زدم هم، ز افق پر زدم...
-
ای جاه من، ای جاه من , ای جاه خوش درگاه من* ای گاه من ،ای گاه من ، ای قبله آگاه من* 313-78
پنجشنبه 6 شهریورماه سال 1393 23:08
ای جاه من، ای جاه من , ای جاه خوش درگاه من* ای گاه من ،ای گاه من ، ای قبله آگاه من* **** ای ماه من ،ای ماه من،* ای ماه اندر چاه من* ای راه من ،ای راه من،* ای همره و همراه من* ای جاه من، ای جاه من* ای جاه خوش درگاه من* ای گاه من ،ای گاه من ،* ای قبله آگاه من* ماهم تویی، راهم تویی* خورشید همراهم تویی* جاهم تویی، گاهم...
-
نی یقول و نی فعول ، ایمان تو عشق باید بارد، اندر جان تو 313-066
پنجشنبه 6 شهریورماه سال 1393 01:22
نی یقول و نی فعول ، ایمان تو عشق باید بارد، اندر جان تو *** جمله هستی های ما، "لا" می نمود لا بلای " لا" ی ما، " الا" نبود "لا" زمین و، "لا" هوا و " لا" سما "لا " ز ما آسوده بود و ما ز "لا" هان ، الفلام ، بر سر "لا" آمده بهر...
-
کین عشق, خود نام اش خداست وین عشق, "وحی" انبیاست 313-104
سهشنبه 4 شهریورماه سال 1393 19:14
کین عشق, خود نام اش خداست وین عشق, "وحی" انبیاست *** ای عاشقان, ای عاشقان * دل, ساغر و پیمانه شد* ساقی, زسوی آسمان* یار من دیوانه شد* جامم ز می, سر شار شد* حالم ز دل , خمار شد* عقلم که پر انوار بود* خاموش و بی اخبار شد* قلبم , دمی بیدار شد* روح القدس, در کار شد* دم , هدهد فرزانه شد* دل, طفل خوش تیمار شد*...
-
کین عشق, خود نام اش خداست وین عشق, "وحی" انبیاست 313-104
سهشنبه 4 شهریورماه سال 1393 19:14
کین عشق, خود نام اش خداست وین عشق, "وحی" انبیاست *** ای عاشقان, ای عاشقان * دل, ساغر و پیمانه شد* ساقی, زسوی آسمان* یار من دیوانه شد* جامم ز می, سر شار شد* حالم ز دل , خمار شد* عقلم که پر انوار بود* خاموش و بی اخبار شد* قلبم , دمی بیدار شد* روح القدس, در کار شد* دم , هدهد فرزانه شد* دل, طفل خوش تیمار شد*...
-
شام آخر شد و عیسا پسر روح خدا ،هیچ مگو 313-093
دوشنبه 3 شهریورماه سال 1393 21:31
عقل قدسی، دم عشق، بسترشان نان و شراب شام آخر شد و عیسا پسر روح خدا ،هیچ مگو *** نی "غلام قمرم" ، * نی " مه و ماه " ، * هیچ مگو * نزد من، * * جز سخن "عشق و صفا" ، هیچ مگو * * سخن از رنج مگو، * از شه و از گنج مگو * * دست از این " بسته " بکش، " باز" بیا ، هیچ مگو * دوش،...
-
من یقین دارم کتاب و عشق و ایمانم کجاست 313-98
یکشنبه 2 شهریورماه سال 1393 19:23
در شبستان و مهستان ها، بسی گردیده ام من یقین دارم کتاب و عشق و ایمانم کجاست *** من پریشان نسیتم امشب ، دل و جانم کجاست آنکه با عشقی بشوراند شبستانم کجا ست آنکه بر جامم بریزد، باده ای از عشق خود آتشی روشن کند، بر دام و انبانم کجاست با شرابی زان دو چشمش، گیردم مست و ملنگ با نوازشها کند بیدار و هم خوابم کجاست آنکه با جام...