-
چشم وابروت کشیدیم حضورت هستیم 313-57
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 11:30
چشم وابروت کشیدیم حضورت هستیم *** ما ز کوی تو گذشتیم ، سرایت گشتیم* کوی عشق تو بگشتیم ، هوایت گشتیم* لب جوی تو نشستیم ، ز پا ننشستیم* چشم از چشم نبستیم ، به ره دل بستیم* خبر از جوت شنیدیم ، ز بو یت مستیم* چشم و ابروت کشیدیم ، حضورت هستیم* ساغر و باده به دستیم ز می تردستیم* ساقی و باده پرستیم ، ز می سرمستیم* شیشه عمر ،...
-
سیه گیسوی افشاندی رخ ماهت هویدا شد313-56
دوشنبه 29 مهرماه سال 1392 02:24
سیه گیسوی افشاندی رخ ماهت هویدا شد *** سیه گیسوی افشاندی رخ ماهت، هویدا شد سیه چشمان خمارت مرا، جام مسیحا شد کمان ابروی مشکینت قلم بر پرده دل زد دلم صورتگر رویت رخ زردم، حمیرا شد شمیم تاب گیسو یت دلم پروانه رویت زعطر آن نفسهایت دویدم بر در و کویت شراب ارغوانی را گل از کوی تو، محمل شد نسیم مهربانی را صبا زان طره، منزل...
-
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم 313-55
یکشنبه 28 مهرماه سال 1392 02:31
عشق نوشیم ز عشق و غم دنیا نخوریم *** چو نکه تنها شده ایم قصد خطایی نکنیم گر به خود در شکنیم هیچ صدایی نکنیم کنج خلو تگه دل رفته پناهی گیریم باده نوشیم دمی ، هیچ ریایی نکنیم چونکه مست از می دل گشته و هوشیار شدیم گوش وچشمی به دو صد شاه و خدایی نکنیم عشق نوشیم ز عشق و غم دنیا نخوریم بجز از مهر و وفا هیچ جفایی نکنیم به...
-
عشق شیدا نیست ، شیدایی از اوست 313-54
شنبه 27 مهرماه سال 1392 02:07
(عشق آغاز تمام جلوه هاست ) عشق * اقراء بسم رب کبریاست* عشق * آغاز تمام جلوه هاست* عشق بحر است* عشق ساحل،* عشق موج* عشق خاک است* عشق صحرا،* عشق فوج* عشق معنا* جمله صورتها از اوست* عشق دریا* جمله ماهیها در اوست* عشق ابر است* عشق باران عشق شط* عشق آب است* عشق دریا عشق بط* عشق تلخ است* عشق شیرین* عشق شور* عشق رنگ است* عشق...
-
ز اندیشه رها بودم , من مشق خدا بودم 313-53
جمعه 26 مهرماه سال 1392 03:28
زاندیشه رها بودم من مشق خدا بودم *** من باد ام و من آب ام بال و پر آفتاب ام در خواب ام و در تاب ام لولی وش مهتاب ام من آتش و من خاک ام یال و بر افلاک ام می دوزم و می چاک ام خنیاگر دل پاک ام من آدم و ذی جودم موجودم و مو جودم زآغاز ازل بودم پایان غزل ، عود ام من موسی این رود ام دردانه و مسعودم ابلیس ام و مسجود ام من انس...
-
ای عاشقان , ای عاشقان , فصل می و میخانه شد 313-52
سهشنبه 23 مهرماه سال 1392 11:03
(ای عاشقان شادی کنید) *** ای عاشقان، ای عاشقان فصل مـی و میـخانه شد ای عارفان، ای عارفان این خانقه، بتخانه شد خورشید رویش بردمید عقل از سرم، پروانه شد چشمش به چشم من جهید قلب و دلم، مستانه شد ای عاقلان، ای عاقلان علم با عمل ، بیگانه شد ای زاهدان، ای زاهدان زهد و ریا، از خانه شد آتشکده روشن کنید دیر مغان، ویرانه شد آتش...
-
آن الف با بای خود همخواب شد 313-51
یکشنبه 21 مهرماه سال 1392 01:50
آن الف با بای خود همخواب شد *** ما نبودیم سایه ما نور شد نور گشتیم جلوه ما حور شد حال ما پر نور بود پر شور شد نفخه ای شد شور ما در صور شد نفخه آن صور ، شد در نای ما ما الف گشتیم او شد بای ما آن الف با بای خود ، همخواب شد ابر آگاهی ، از آن پر آب شد بو سه بر معشوق ، چون زد نای ما نای ما زان بوسه ها ، شد های ما نفخه اش...
-
گر تو عاشق گشتهای دانی تو او 313-50
شنبه 20 مهرماه سال 1392 01:48
آگه از این من شوی, باقی شوی این "من سوم" ، من پیدایی است عشق و آگاهی و حق پیمایی است *** در بقای حال من، جان است و تن جان و تن آرد بسی اطوار من آن "من اول"، غرایز پرور است در پی شیرینی خشک و تر است چون غرایز گشنه شد، ننگ آورد بهر سیری، دم به دم ، جنگ آورد چون تو ارضایش کنی، شادی کند با همه نامردمان...
-
چه خوش قلبم ربودی تو 313-49
جمعه 19 مهرماه سال 1392 03:06
( چه خوش قلبم ر بودی تو) *** چه خوش طرحی ، چه خوش رنگی همه ماهی تو، هفت رنگی بنازم، کوه و دریا را بنازم، دشت و صحرا را چه خوش قلبم ربودی تو چه خوش مهری سرودی تو بنازم آن جفایت را هم این مهر و وفایت را چه خوش، غم بر دلم کردی تو هم شعری، هم آهنگی بنازم، قهر و نازت را بنازم، غمزه هایت را جه خوش، صورتگری کردی چه خوش، مه...
-
گز زاهدان لعنم کنند هر گز نیندیشم ، بیا 313-48
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1392 13:17
من دل ز لا وا داده ام دل را به الا داده ام *** من دل ز لا وا داده ام دل را به الا داده ام *** در بازکن، ای ساقیا ای ساقی جانم بیا دل در برم پنهان شده آگه ز میهمان ام بیا من خواب و بیدارم، بیا مدهوش و هوشیارم، بیا عشقم بده، شورم بده ای جان جانانم بیا من عشق می بویم بیا من شور می جویم بیا یوسف در این کویم بیا فرهاد این...
-
عاشقان هوشیار باشید ، عشق بر در می زند 313-47
سهشنبه 16 مهرماه سال 1392 01:14
یک نفس با عشق خلوت کردمی روز ازل ××××××× خواهم آن لیلی وشم را تا که مد هوشم کند از لبانش عشق نوشم گرم و خود جوشم کند چشم در چشمش بگیرم عشق در هوشم کند های و هوی دل بگیرد مهر خود نوشم کند من ندانستم که عشق از چشم آمد یا زگوش نیک دانستم که آمد چشم و هم گوشم کند جام می در دست نگرفتم دلم پیمانه شد ساقی جانانه آمد دم به دم...
-
من نور از نور آورم 313-46
دوشنبه 15 مهرماه سال 1392 10:00
(من نور از نور آورم) *** آمد آن دل در برم با آن دو چشم دلبرم بنشست چندی در برم بگذاشت بر دامن سرم بر دامنش روییده ام مهرش شده بال و پرم روح مسیحایی شدم بر بام هستی می پرم دیریست بی پر بوده ام هم کور و هم کر بو ده ام گه خشک و گه تر بوده ام دا یم بر این سر بوده ام امروز بالم پر زنم سیمرغ را من ره زنم بی خویش شو تا سر...
-
عشق ز دفتر ببر ، مشق نکن خط نبر 313-45
یکشنبه 14 مهرماه سال 1392 12:59
عشق ز دفتر ببر, مشق نکن خط نبر *** آنکه دلم را ربود دلبر جانانه بود قلب و دلم را، گشود ساقی میخانه بود عشق، بجانم سرود لیلی مستانه بود شور دلم را فزود آتش خمخانه بود دلبر جانانه، من سا قی میخانه، من لیلی مستانه، من آتش وخمخانه ، من من به افق سر زدم هم، ز افق پر زدم چشم چو بر هم زدم بال بر آتش زدم بی سر و بی تن شدم...
-
بر قلم افتاده عشق ای عاشقان مجنون شوید 313-44
شنبه 13 مهرماه سال 1392 17:39
بر قلم افتاده عشق ،ای عاشقان ، مجنون شوید *** قطره ای، زان چشمش افتاد و دلم، پر خون نمود خون دل خوردم بسی هوش از سرم، بیرون نمود خلوتی باخلوتش کردم رخم، مجنون نمود رخ چو مجنون گشت هر لیلی وشی مفتون نمود عاشقی بودم چو فرهاد و دلم شیرین صفت بیستون کندم بسی تا خاک من شیرین نمود چونکه ، شیرین گشتم و دل بود، کوه بی...
-
دلبر من عاشقی کن تا که بر عاشق سر آیی 313-43
جمعه 12 مهرماه سال 1392 20:01
جوهر عشقی و حق را، مدعی در آخر آیی **** "دانه "ای ، رو" ریشه" ای شو* تا ، تو از خاکت، در آیی،* "ریشه" ای ، رو ، "ساقه" ای شو* تا به میوه اندر آیی "میوه" ای، ،رو "شیره" ای شو* تا به جام و ساغر آیی* "شیره "ای، رو "خامه"ای شو* تا به شهد و شکر...
-
من ز عشق آغاز گشتم ، با خدا همراز گشتم 313-42
چهارشنبه 10 مهرماه سال 1392 03:40
در هوای عشق گشتم عاشق خود باز گشتم **** من زعشق، آغاز گشتم* با خدا همراز گشتم* در هوای عشق* گشتم* عاشق خود،* باز گشتم* آدمی را "میم" * دیدم* عقل را ،* تسلیم دیدم* عالم قدسی* رسیدم* "روشنا" گشتم پریدم ذهن، قدسی شد،* رهیدم* عالم غیبی* ، پریدم* عرش را پایین* کشیدم* فرش فانی را* تکیدم* انس بودم ، عشق...
-
زان پس ادراکات تو بر عشق عاشق می شود 313-41
سهشنبه 9 مهرماه سال 1392 15:55
چونکه عاشق شد دلت، زان عشق صادق میشود **** هان پسر ، این عالم دل، عالم اندر عالم است* دل اگر آیینه شد* بینی ، قمر در عالم است* چون که عاشق شد دلت* زان عشق، صادق می شود* زان پس، ادراکات تو* بر عشق عاشق می شود* چون که "انوار صداقت " قفل" ادراکت" برید* زان پس، ادراکات تو، در عالمی دیگر پرید* غیر...
-
عشق در شب واژه گردد، قدر شبها را بدان 313-40
سهشنبه 9 مهرماه سال 1392 02:52
نور در شب جلوه دارد در دل ظلمت جهان *** گر خدا خواهد، که روح ات را دمی ، آرد به دید* "بازدم " میگردی و بی دم شود ، روحت پدید* جمله اندام ات در آغوش تو * نزدیک و بعید تیرگیهایت به نور عشق، می گردد سپید* آن که با آن گوش و چشمان تو* بشنید و بدید * آدمی را آفرید، از عشق آگاهی تنید عشق ، نوری نافذ است و* عالمی...
-
بی شراب عشق، مستی در دو عالم سوت و کور است 313-39
دوشنبه 8 مهرماه سال 1392 01:25
بی شراب عشق، مستی در دو عالم , سوت و کور است ***** شور عشق ، از دل بر آید* بام چشمانت* در آید* روی رخسار و جبین ات* شمس و ماه و* اختر آید* شور عشق ،* امواج نور است* ساقی عقل و شعور است* شوق در، قلب صبور و،* غمزه در* چشمان حور است* چشمه مهر و سرور است* مایه شور و غرور است* وصلت شمع است و ، شعله* فرصت شعله ، به نور است*...
-
عشق ، صاحب خانه گشته ، عقل دربان اش شود 313-38
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 00:22
عشق صاحبخانه گشته عقل دربان اش شود **** آنکه، با نام تو* بر" مغز و تن"ات ، فرمان دهد* او، همان قلب است* با" دم" "هو"ی رحمانی زند* ذهن و، ادراکات تو، از قلب، فرمان می برد* جسم و، الزامات تو* خون دل ، از او می خورد* فکر و عقل تو* به حکم قلب ، هر سو می پرد* تا، اراده کرد قلبت* مغز ، فرمان می...
-
بر همه احوال عالم، خود خدایی می کند 313-37
جمعه 5 مهرماه سال 1392 23:53
بر همه احوال عالم ، خود ، خدایی میکند *** عاشقا، عشق و صفا در قلب تو، قابل شده باده ای از جام هستی ، دل تو را، حامل شده جهل و آ ن عادات با طل، ترک میگردد کنون عشق و آگاهی بیابی کآن بشوید عقل و خون چون همه غمهای عالم از دل تو پر زند صورت معشوق آگاهی به قلبت، ره زند عاشق آگاه ، عشق اش هم دل و هم دلبر است عشق ، آگاهت کند...
-
ای حدیث عشق و دلداری من ، یارم تویی 313-36
جمعه 5 مهرماه سال 1392 01:08
ای حدیث عشق و دلداری من، یارم تویی *** ای همه اندیشه ام جاری ز تو یادم تویی ای همه غمها زتو شادی ز تو، حالم تویی من زعشقت، شعرودیوانی شدم، رایم تویی هم ز مهرت، ابر و بارانی، دلم، آهم تویی رفت و برگشت نفسهایم تویی، نایم تویی مستی چشمان خمارم تویی، جامم تویی ظلمت شبهای مهتابم تویی، شامم تویی روشنکهای شب تارم تویی، ماهم...
-
بال خواهم زد ز عشقت , همره پروانه باشم 313-35
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1392 22:42
بال خواهم زد ز عشقت *** دوست دارم، بار دیگر همدم پیمانه باشم جام می، از یار گیرم امشبی، مستانه باشم یا رب، امشب باده ای از آن می جانانه خواهم تا که از گرمای مهرت با خودم ، بیگانه باشم آب در سودای آتش بال زد، برآسمان شد بال خواهم زد، ز عشقت همره، پروانه باشم غنچه گل را ندیدی ؟ جامه، از "مهر"ا ش رها کرد لیلی...
-
کنون من بی دل و دینم , بساط عشق می چینم 313-34
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1392 01:22
کنون من بی دل و دینم، بساط عشق می چینم **** سفر کردم، سوی یارم ز احوالش خبر گیرم کمان ابروی او، دیدم به زه کرده، دل و دینم نگاهش را، کمین کردم ز اشکم، دیده" زین" کردم ز لبها، " بوسه" بر چیدم دلم را، کرده "زنجیر"ام به خاموشان گیسویش بگردیدم، که" مه" گیرم چو، قرص ماه او دیدم تو...
-
در آن آغوش رحمانی که میداند چه ها دیدم 313-33
سهشنبه 2 مهرماه سال 1392 01:44
(چو بر یارم نظر کردم) **** رخ از سجاده، بر چیدم* دل و دلدار بگزیدم* چو بر یارم نظر کردم* همه سجاده ، "او" دیدم* به رویش، سجده بگزیدم* همه محراب، "او" دیدم* دل از مهرش، نگردیدم* "مه "من ، گشته "خورشید "م* ز هر "ما ه "ی، پریدم من* همه احوال، دیدم من* در آن آغوش رحمانی*...
-
بیا می نوش بازیگر , رها کن بازی ات دیگر 313-32
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 13:33
که با عین الیقین بینی تویی الله و هم اکبر **** اسیر عقل ، و در بندی خور وخوابت ، شده غمها چو از غمها، رها گردی ش وی ارباب انفس ه ا عنان عقل را در کش حذر کن از لجاجتها وزان تقلید جاهل وار ، رها شو ، تا شوی پیدا ز هر خلق بد و بدتر ، شوی سنگین و رنگین تر مراقب باش ، کوشش کن ، رها کن، خلق بد ازسر تو عادت کرده ای، اسمر زدی...
-
بارش باران عشقت بر دلم دریا گرفت 313-31
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1392 08:55
بارش باران عشقت در دلم ، دریا گرفت **** عشق ، آهی ،بر دلم زد* در دلم ، ماْوا گرفت* مرغ دل، شیدا شدو* عقل از سرم، سودا گرفت * نفخه های دلکشت* با سوز دل، دم ساز شد* یک نفس ، روی ات چو دیدم* در دلم مینا گرفت * آسمان قلب تو* در قلب من ، گسترده شد* بارش باران عشقت* در دلم، دریا گرفت* قطره های پاک مهرت* در دلم، پروانه شد*...
-
آنکه مجنون تو شد 313-30
شنبه 30 شهریورماه سال 1392 16:09
آنکه مجنون تو شد **** عمر بگذشت و بسی نا مهربانیها برفت عشق با ما شد گهی و لحظه ای بی ما برفت آنکه عاشق شد تو را از عشق تو جانانه شد وانکه مجنون تو شد بی سرشدو، بی پا برفت هر که او پروانه شد بر شعله شمع رخت پاره ای از شعله ات بگرفته بی پر، وا برفت غنچه عاشق شد زعشقت بال و پر از هم درید جلوه اش گل گشت و، مهرش، در همه...
-
آری یکدم عشق گردی، عشق بینی لازمان 313-29
شنبه 30 شهریورماه سال 1392 09:29
آری : یکدم عشق گردی ، عشق بینی لازمان *** ای که ، انسان گشته ای، روی زمین* عشق بودی در عدن * خود بوده ای روح الامین* صورت اصلی تو* هم صیرت عشق و صفا* عشق بودی اول و آخر ، تو گردی کبریا* روز اول، چون تجلی کرد روح ات ، ای پسر * صور "بی دم" بودی و با دم شدی* آدم ، بشر* ای بشر، آن عقل ، روح القدس خوان* آن زمان...
-
تا نمانی تلخ شور آغاز کن 313-28
جمعه 29 شهریورماه سال 1392 00:19
چونکه شور عشق، گیرد لامکان *** ای که عاشق گشته ای،* آن عشق چیست* عشق در جان تو،* نور منجلی ست* آنکه عاشق شد ، ز کویت* عشق بود* چونکه عشق آمد، تو را عاشق نمود* عشق آمد ، در دلت، محجوب گشت* نور او ، بر جان تو* محبوب گشت* در حقیقت ، عشق تنزیل خداست* چشمه وحی است و ، سر انبیاست* موسی و عیسی و احمد، نام اوست* "لم یکن...