نی, دلی بی غم , سری آگاه دان*
بوسه و آغوش را همراه خوان*
***
بشنو از نی,
"نی", چکاند آب و خون*
نی, گلستان است و
نای اش ارغنون*
بشنو از می,
" می " که باشد, ذوفنون*
"می" ز عشق, آگاه و
" می" , آرد جنون*
بشنو از نی,
نی,
نیستان غم است*
وین نیستان,
خاست گاه آدم است*
نی, که بستان عدم
باشد رفیق*
پایه اش پر ریشه و
سر بر رحیق*
همچو "نی" شو ,
تا ببینی ریشه را*
همچو "می" شو,
تا ببینی تیشه را*
تیشه بر دیروز و
فردایت بزن*
ریشه در
آن حال زیبایت بزن*
نی, چوپاییز و ,
بهاری دیگر است*
نی, دگر گونی و
حالی بهتر است*
دی, شبی باشد که,
فردا می شود*
نی, سری باشد که,
سودا می شود*
اسودی باشد که ,
روشن می شود*
گلخنی باشد که,
گلشن می شود*
نی که من گویم,
شکایت کی شود*
این فراق نی,
فراغ است , "می" شود
نی, فراقی, کو
بهار هستی است*
نی, فراغی, کو
شراب ومستی است*
بشنو از شوری که ,
در نای و نی است*
بشنواز نوری که,
در جام و می است*
بشنو از آن نی که,
نوشی در وی است*
بشنو از آن می که,
هوشی در وی است*
بشنو از نایی که,
او آرد به جان*
نفخه ای و,
پیر گرداند جوان*
بنگر آن طفلی که ,
قدس و حوری است*
بنگر آن پیری که,
شمس و نوری است*
رو به آن راهی که ,
چاه اش ره گشا ست*
شو به آن ماهی که ,
چشم اش رهنماست*
نی, دلی بی غم,
سری آگاه دان*
بوسه و آغوش را
همراه خوان*
رو مهستانی که,
مهر اش صافی است*
شو شبستانی که,
ماه اش ساقی است*
بشنو از ماهی که,
شام اش مصطفاست*
بشنو از شمسی که,
صبح اش روشناست*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
12/10/91
http://s1.picofile.com/file/7604851070/105.jpg
کین عشق ,خود نام اش خداست,*
وین عشق "وحی" انبیاست*
***
ای عاشقان, ای عاشقان*
دل,
ساغر و پیمانه شد*
ساقی,
زسوی آسمان*
یار من دیوانه شد*
جامم ز می,
سر شار شد*
حالم ز دل ,
خمار شد*
عقلم که
پر انوار بود*
خاموش و
بی اخبار شد*
قلبم ,
دمی بیدار شد*
روح القدس,
در کار شد*
دم ,
هدهد فرزانه شد*
دل,
طفل خوش تیمار شد*
دیدم,
سبک بال ام , کنون*
بی وزن و بی رنگ و
فتون*
هم عقل دارم ,
هم جنون*
آگاهم,
از هر ذو فنون*
آگاهی ام,
عشق ام, کنون*
من زنده ام,
بی نان و خون*
خود, بی تعین,
بی ستون*
بر نیست,
هستم یوقنون*
هان: زنده ام ,
بی خال و خط*
عشق ام , کلام ام ,
معرفت*
بر لامکان و لا زمان*
آگاه گشتم,
عاقبت*
خاکم ,عصا شد,
مار شد*
آبم, هوا شد,
بار شد*
یک دم ,
ید بیضائ من*
از جیب تن,
احضار شد*
لب بوسه زد,
بر آن "ید"م*
خندان و
"چشمی,تر" بدم*
پروانه ای,
گویی عدم*
گردید اندر قلب و "دم"*
جان با دلم شد,
هم قفس*
هی بال زد هر "دم",
نفس*
بگرفت زعیسایم ,
هوس*
تا صاف کرد,
تن را ز خس*
من با که گویم,
جان شدم*
خود ,
شاهد جانان شدم*
موسا و طور و
روشنا*
من لوح ده فرمان شدم*
عیسای خون و نان,
دوان*
شد سوی حور جان,
روان*
گویی که عیسای جوان*
پوشیده تاج ارغوان*
من مرغ عشق ام,
پرکشان*
سیمرغ ام و
عنقا نشان*
دارم نشان از
بی نشان*
از پادشاه کهکشان*
من دلبر هفت آسمان*
از مالک ملک و زمان*
آورده ام عشق,
ارمغان*
بر وجد آیید عاشقان*
من روشنای طارق ام*
من آبها را فارق ام*
کشتی عشق ام,
قایق ام*
از باد و طوفان,
فارغ ام*
بر عشق آیید,
عاشقان*
در عشق آیید,
سالکان*
کین عشق,
خود نام اش خداست*
وین عشق,
"وحی" انبیاست*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
8/10/91
http://s2.picofile.com/file/7601673010/1044.jpg
http://s3.picofile.com/file/7601673973/104.jpg
ای عشق بزن, عشق بزن,
تنبک و دوری
تا مست برقصم ز پی ات,
رقص و سروری
***
ای عشق منم ,
تشنه بی حد و شمار ات
بنشسته لب آب ام و
گه ابر سوار ات
ای عشق به معشوق بگو ,
طره نبندد
تا راه نبندم ,
به شب "ماه شکار" ات
ای عشق منم,
عاشق پاییز و بهار ات
خونین دل و خونین جگرم,
عشق سوارت
ای عشق, به معشوق بگو ,
چهره نپوشد
تا چشم نپوشم ز رخ و ,
چشم خمار ات
ای عشق منم, عشق منم,
صبر و قرار ات
شب را ه منی,
روز,
من اندیشه سوار ات
ای عشق منم ,
منتظر و لحظه شمار ات
گه پیش منی,
گاه منم, نزد و کنار ات
ای عشق , شکن, عشق, شکن,
قصد و وضوی ات
تا عشق بنوشم زلب و
بوسه ز روی ات
ای عشق بنوشان , تو بنوشان
ز می عشق
تا تنگ بگیرم به بغل
تنگ و سبوی ات
ای عشق, بیار, عشق بیار,
شام و نهار ات
شب ,راه منی,
روز منم, دام و شکار ات
ای عشق بیا, عشق بیا ,
کهنه سوارم
بی عشق, کجا کلبه زنم,
زهره ندارم
ای عشق تویی, عشق تویی,
دار و ندارم
با یاد تو, من, مستم و
در گشت و گذار ام
ای عشق نگو ,عشق نگو ,
زار و نزارم
بی عشق ,کجا خامه زنم,
مایه ندارم
ای عشق کجا, عشق کجا ,
سفره و سوری
تا من بنوازم به کجا ,
اسب صبوری
ای عشق که را, عشق که را,
سلسله مویی
تا سلسله گیرم همه,
تا سلسله مویی
ای عشق بیا, عشق بیا,
عشوه رها کن
هی بوسه زن و بوسه زن و
وعده وفا کن
ای عشق بزن, عشق بزن,
تنبک و دوری
تا مست برقصم ز پی ات,
رقص و سروری
ای عشق بخوان, عشق بخوان,
چلچله خوانی
تا دل بچکاند به قلم,
سر نهانی
ای عشق, ای عشق,
ای عشق, ای عشق
هی عشق , هی عشق,
هی عشق ,هی عشق
***
ناصر طاهری بشروی...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
2/10/91
*بعد از این سال "دوازده, دو هزار"*
*روشنا آرد تو را عشق و قرار *
***
*دوره آخر زمان
*نزدیک شد
*قلب هاتان
*عاقبت تحریک شد
*بخت هاتان
*رو سفید و نیک شد
حرف ها تان,
*بوسه و تبریک شد
*ترس ها و رنج ها
*تعطیل شد
*عشق و آگاهی به دل
*زنبیل شد
*جمله سر انبیا
*تأویل شد
*روشنا آمد
*زمین تحویل شد
*ما عدم بودیم ,
*بی وصف و رقم
*بی رقم بودیم ,
*بی افزون و کم
*چون نبودیم خسته
*در عالم وجود
*زین نبودن
*کیف و حالی بود و سود
*آدمی "لا "بود و
*الا یی نبود
*در عدم, "لا" بودو
*بودایی نبود
*وان عدم از حال خود
*آگاه بود
*خود, کتاب و خود, کلام و
*خود, سرود
*آگهی, بی جسم و جان و
*بی نمود
*بود شیدا ,
*در نیستان وجود
*عشق گشت و
*حال او آمد به جود
*بی صفت ,خود
*در عدم , هستی نمود
*هستی ما , خود
*عدم باشد نگار
*این صفتها را همه
*وضعی شمار
*آن عدم دارد
*سماوات بلند
*جمله اوزان اش همه
*عطر و گلند
*بی صفت شو
*تا ببینی کیستی
*آگه از خود گشته,
*بینی نیستی
*بی صفت ,کی
*وزن و احوالی تو را ست
*هم زمین و هم زمان,
*آنجا رهاست
*بی صفت,
*آگه ز ملک لا یموت
*لم " یلد یو لد" ,
*تو بینی در سکوت
*آن سکوت ات هست
*آگاهی و نور
*روشنا آید تو را ,
*تاریک و دور
*روشنا گویم
*من اکنون نا زنین
*هست پایان زمین
اندر کمین*
*هان: که پایان زمین
*آگاهی است
*لا مکانی,
*جلوه یکتایی است
*آدمی کو
*رانده شد روز ازل
*راندن اش ,
*تغییر حال است و غزل
*در سرشت آدمی,
*بودش بهشت
*چون که پنهان گشت,
*او شد بد کنشت
*دست شیطان
*عقل نزدیک بین ماست
*آنچه هست و نیست
*اندر پیش ماست
*بار و سنگینی تن ,
*زین ریشه هاست
*جهل و گمراهی, همه
*زین بیشه هاست
*آدمی زندان
*این اندیشه هاست
*هان: که غول آدمی
*در شیشه هاست
*شیشه را آخر ,
*شکاند رمز عشق
*دوره آخر زمان
*عشق است, عشق
*جملگی ای
*رهبران شاخ و دم
*دست شویید ز آتش و
*بمب و اتم
*ای نظامی ها و
*سربازان قهر
*بس کنید یاری به
*زر جویان دهر
*ای "گلوبالیست" های
*پول و زور
*آن "گلوبالیزم" تان
*باشد به گور
*کان "گلوبالیزم" حق
*عشق است و بس
*وین "پلورالیزم" تان
*کین است و بأس
*جمله تسبیحات خود را
*بشکنید
*جمله تسلیحات خود را
*بفکنید
*بس کنید
*این جنگ بی ناموس را
*بس کنید
*این جهل خانمان سوز را
*گر نیارید روشنا را
*چشم و گوش
*می کند با نفخه ای
*جانتان خموش
*بیست و یک آمد
*شبی, یلدای عشق
*با دوازده ماه و سال ,
*شیدای عشق
*آری: پایان زمین
*امروز بود
*آن زمینی که
*گنه افروز بود
*آن زمینی که
*اسیر عقل و دین
*خالی از این
*وحی عشق آموز بود
*وحی عشق آموز
*آرم نازنین
*عشق دنیا سوز دارم
*مه جبین
*روشنا ,عیسی و احمد,
*پیش و پس
*نفخه ای جانسوز
*دارم در کمین
*بعد از این سال
"دوازده, دوهزار"
*روشنا آرد تو را ,
*عشق و قرار
*آن دوازده روشنای
*اولین
*سیزده یار اند
*با سلطان دین
*کم کنید هرساله ,
*پنجاه ودو هفت
*سیصد و سیزده
*سلیمان است و تخت
*هفت ها را
*روز تعطیلی شمار
*چون, سبا بنشسته
*در بستر ,کنار
*هر سلیمان هد هد اش
*حاضر تر است
*مالک تخت سبا و
*بستر است
*ای امامان زاده های,
*جهل و کین
*بس کنید زهد و ریا
*اندر زمین
*ای کلیسا
* راهبان عقل و دین
*بس کنید ماهی فروشی
*بیش از این
*عشق کارید
*بس کنید کین پروری
*عشق آرید
*بس کنید دین سروری
***
*ناصر طاهری بشرویه...روشنا
*پیامبر عشق و آگاهی
21/12/2012*
1/10/91*
http://s3.picofile.com/file/7592854187/noooor4801233.jpg
http://s2.picofile.com/file/7592854622/moon_goddess.jpg