*دلبر تو در دل است
"ماه رخ" ات منزل است*
***
باده نشینان عشق،*
با دم روح القدس،*
، *بی نفس و صافی اند
*ذره آگاه را
عشق حریف می است،*
ساقی نای و نی است*
نی لبکان راوی اند،*
*شرحه در گاه را
مطرب عشق *
مست نیست*
خسته *
*از این دست نیست
رند هزار دست خوان*
نفخه آگاه را*
بی نفسم ،*
با نفس*
*بی هوسم،
با هوس*
*مست می و "مافی" ام،
ساقی آگاه را*
*راه من این راه نیست،
ماه من این ماه نیست،*
"ماه رخم" مشتری ست،*
بنده آگاه را*
*ماه من اندر "چه" است
یوسفم اندر ره است،*
در "چه تاریک" بین*
قطره آگاه را*
باده عشق ،*
پست نیست،*
خورده در این *
هست نیست،*
* ساقی کوثر بدان
ساقی همراه را*
*چشم، تو بر هم بنه
راه بزن یک تنه،*
*در دل ظلمت بجو
مشتری و ماه را*
*دلو بکن در" چه" ات
آب بجو از "مه" ات*
*در مه و خورشید بین
زهره آگاه را*
*آب بزن بر "تن" ات
خواب بزن از "من" ات،*
*ماه رخی پیش توست
هر گه و بیگاه را*
مطرب جان *
*مست نیست
غافل از این*
*هست نیست
باده خور و خنده کن*
مطرب آگاه را*
*زاهد و ترسا ول است
شاهد و یحیا دل است،*
قبله جان گیر و بس،*
باقی این راه را*
*دلبر تو در دل است
"ماه رخ" ات منزل است*
تنگ در آغوش گیر*
شاهد درگاه را*
*قبله تو آشنا ست
در دل تو روشناست،*
*سجده کن و بوسه زن
قبله آگاه را.*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
11/9/91*
http://s2.picofile.com/file/7657091505/9999.jpg
http://s3.picofile.com/file/7573183866/wineok.jpg
http://s3.picofile.com/file/7573182361/love_wine.jpg
یعنی که بجز دل,
سری هوشیار ندیدند
***
مستان خدا ,
باده ز دلدار خریدند*
یعنی که بجز دل ,
سری هوشیار ندیدند*
رندان خدا , طره
نه دادند , نه گرفتند*
زیرا بت عیار,
ز احوال گزیدند*
نی نکته بگفتند و
نه حرفی بشنیدند*
خود عشق بگشتند و
به اقبال رسیدند*
آگاه شدند و همه احوال
بدیدند*
هر حرف شنیند,
از این حال شنیدند*
کی قصه عاشق شدن,
عشاق شنیدند*
عاشق شدگان ,
عشق کشیدند و بدیدند*
کی بهر مکافات ,
بر عشق رسیدند*
خود عشق بگشتند,
بجز مهر ندیدند*
کی بهر ملاقات,
پی عشق دویدند*
تا عشق نگشتند,
ملاقات ندیدید*
آنان که پی عشق دویدند,
خزیدند*
پا را ندوانیده,
به معشوق رسیدند*
معشوق سوار اند ,
کجا در پی عشق اند*
خود عشق ندیدند,
گر آن پای نچیدند*
آنان که ز آرام و قرار,
فاصله گیرند*
نی عشق ز ره چیده و
نی قافله دیدند*
نی عشرت و نی حسرت و
نی سعی ونه کوشش*
ساکت شدگان اند,
به آرام رسیدند*
نی عابد و نی زاهد و
نی مجتهد و شیخ*
هر قوم دویدند ,
به بازار رسیدند*
فریاد مزن,
چیست , کجاست
جام حقیقت*
آن چیست تویی , جام تویی
سفره نچیدند*
بی دل نظران
غافل از آن "در" نهان اند*
بازار بگشتند و
متاعی نخریدند*
همت طلب از " بازدم" ات,
"ذکر دوام "است*
زنهار , سفیهان که
ز دم فلسفه چیدند*
فریاد مکن بیش,
نه دام است ونه دانه*
آن دانه تویی, دام تویی,
حیله نچیدند*
از دام برون آی,
که از بستر دانه*
بس پیر و جوان,
بر دل افلاک پریدند*
هان چشم مگردان ز " دم "ات,
"فکر مدام" است*
ذات الصور عشق,
در این جام کشیدند*
هان صورت آن یار,
در این دانه نهان است*
آنان که شکفتند,
در آن یار تنیدند*
یک نقطه در آن دانه,
از آن یار جدا نیست*
آنان که رسیدند,
بجز دانه نچیدند*
آن دانه نگر, دانه نگر
دانه تو یی تو*
چون دانه بدیدند,
به دردانه رسیدند*
دردانه خدا بود و
به هر دانه رها بود*
از دانه رها گشته ,
خدا گونه تنیدند*
آری به خود آ ,
کین تو, در آیینه,
خدا بود*
خود را چو بدیدند,
خدا را بشنیدند*
آنان که چو آیینه,
بدیدند نفس خویش*
"بسم ربک الحق" شده,
خلقی بشنیدند*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
15/11/91
*Search rroshanaa on google.com
http://s2.picofile.com/file/7649310107/112112.jpg
http://s2.picofile.com/file/7649310000/112.jpg
http://s2.picofile.com/file/7649326020/1112.jpg
پروانه , شبی که پر زد و
رفت بهشت
***
یک "دم" , به هوای دل ,
گرفتارم کرد*
هی بال زد و ,
چو طفل در کارم کرد*
پروانه شد و
چو شمع گریانم کرد*
اشکی شدم و
به خویش حیرانم کرد*
شمعی بدم و
جلوه ز بامم گردید*
ابری شدم و
قطره ز قلبم بارید*
پروانه دلی به شعله ام,
دل خوش بود*
بی بال شد و
چشم و زبانش چرخید*
پروانه و من,
چند گهی بال زدیم*
هی شعله کنار,
صحبت از حال زدیم*
هنگامه عشق,
چشم در چشم بدیم*
پایانه عشق,
احسن الحال شدیم*
القصه که عشق,
بهترین حال دل است*
در بستر عشق,
حاصل تاک مل است*
هر دل که به عشق
بسته شد, آخر کار*
آن بسته ,به هر دل که رسد*
عطر و گل است*
پروانه , شبی که پر زد و
رفت بهشت*
شمع در دل شب,
ز جان خود عشق سرشت*
بلبل به گلی ,چلچله خوان
عشق نوشت*
بیچاره سری که
در دل اش حزن بکشت*
ای دل که گرفتار غمی
عاقل شو*
پروانه صفت,
ز بال و پر غافل شو*
بر خیز ,دمی میان آتش
پر زن*
چون بلبل نغمه خوان,
به عشق شاغل شو*
هش دار, ز سوز غم
که عمر تو کم است*
در عشق بسوز ,
گرمی عشق "دم" است*
هی غم نفروز,
زندگی زیر و بم است*
هی عشق فروز ,
هر کجا پیچ و خم است*
ای گشته ز غم رها,
چه داری در دل*
ای مطرب خوش نوا,
که باشد محفل*
دانی که چه ای,
اگر ندانی تو بهل*
هان, دلبر "دل بری",
تو در دامن دل*
بر خیز که, دلبر به دل
آمیخته شد,
دم , دلبر عقل و
عقل فرهیخته شد*
عشق, جوهر عقل و
گوهر دل , کلمه*
بر خیز که روشنا
بر انگیخته شد*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
14/11/91
Search rroshanaa on google.com
http://s3.picofile.com/file/7646163331/111.jpg
http://s2.picofile.com/file/7646165799/1111.jpg
من "چشمه تسنیم" ام و "چشم سمن" ام
نایاب ترین تحول حال و تن ام
***
دیدم , که در اقراء بسم رب,
در قاف ام*
سیمرغ هوای عشق ام و
حراف ام*
مرغان هوای دل,
همه چلچله خوان*
در کعبه نور دل,
هوایی صاف ام*
در محفل عشق
بی دل و اوصاف ام*
پروانه صفت
به طور دل طواف ام*
آگاه ز سیم جان ام و
صراف ام*
با چشم دل و گوش دلم,
می لاف ام*
می لاف که در
هردوجهان اوقافی*
می نوش و بزن
ز باده اعرافی*
برخیز و درون بیا ,
که دری صافی*
در قاف دلت ,
ز "می" دهندت کافی*
عشق ام, عدم ام ,
چون صنمی بی بدن ام*
من بی بدن ام,
چون سنمی در عدن ام*
من" چشمه تسنیم " ام و,
"چشم سمن" ام*
نایاب ترین
تحول حال و تن ام*
من سجده کنم ,
به حال خود, بوسه زنان*
هی بوسه زنم,
لبان حوری بدنان*
هی شانه کشم ,
به زلف حوری و پری*
هی باده خورم,
ز جام شیرین دهنان*
بر خیز و بیا,
که باده ای خوش دهم ات*
مست ات کنم و ,
برم به پیش سنم ات*
در پیش سنم ,
به هوش گردی بینی*
از هرچه غم است,
تو را رهایی دهم ات*
از غم چو رها شوی,
هوا می گردی*
یک چشم بهم زدن,
هدا می گردی*
در طور هوای دل ,
خدا را بینی*
آگاهی و عشق و ,
روشنا می گردی*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
12/11/91
Search rroshanaa on google.com
http://s1.picofile.com/file/7642201391/1110.jpg
http://s3.picofile.com/file/7642201498/110110.jpg
من حور شدم
در دل شب گردیدم*
***
چون آب شدم,
سراب را گردیدم*
دریا که شدم,
حباب را بلعیدم*
آگاه شدم,
به غفلتم خندیدم*
یک لحظه
به خواب آگهی,
غلطیدم*
من حور شدم
در دل شب گردیدم*
با هر دو نگاه بسته ام ,
میدیدم*
بیدار بدم ,
ولی دو چشمم بسته*
بی دم بدم,
آن دمی که ,
بیداریدم*
شب گشت و هوا
پر از سیاهی, تیره*
"بی نفس,
نفس کشیدنم" را دیدم*
همراه نفس ,
برون شدم, آهسته*
در نور شدم,
سیاه روشن, دیدم*
روشن شده ذرات سیه,
چرخیدند*
نزدیک به هم شدند و ,
نورانیدند*
پر نور شدند و
لحظه ای تابیدند*
چون پنجره ای
مرا به خود خندیدند*
دیدم که درون روشنی,
دنیایی ست*
هر چیز به دل کشیدم,
آنجا دیدم*
بیدار بدم ,
پشت دو چشمم روشن*
دیدم که ,
ز اندیشه رها,
خوابید ام*
بی فکر شوی,
تو خارج از اوصافی*
بی وصف و صفت,
تو تابع اعرافی*
در این عرفه,
تو بی صفت, طوافی*
بی وزن و سبک,
پرنده ای, در قافی*
آری , که
چو بی وصف شدم ,
تابیدم*
ذوالنور شدم ,
دست و لبم بوسیدم*
من دم بدم و,
به تن شدم , چرخیدم*
اغلال تنم,
تا به زنخدان چیدم*
قدسی شده ام
جان و روان را دیدم*
انهار وجودم,
شریان گردیدم*
من جنت "تین" و سالمین را
دیدم,
زیتون بدم و به زی " طویً"
گردیدم*
هان, عشق بدم , نفخه بدم
دم بودم*
آگاه بدم ,
شراب بی غم بودم*
ذاکر بودم
دوام یک دم بودم
فاکر بودم
مدام افخم بودم
ای "ذکر دوام من" بیا,
قلب منی*
ای "فکر مدام من" بخوان,
خوش دهنی*
سیمرغ زمانی و ,
به قاف بدنی*
محبوب ترین کون و مکانی,
عدنی*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
10/11/91
Search rroshanaa on google.com
http://roshanaa.files.wordpress.com/2013/02/109.jpg?w=300&h=300
http://roshanaa.files.wordpress.com/2013/02/1099.jpg?w=300&h=300
http://s1.picofile.com/file/7640848488/109.jpg
http://s1.picofile.com/file/7640848709/1099.jpg