شبیه من شبیه تو, به آغازی و حالی نو * شبیه روشنا, آندم , که شد مسجود یزدانی

شبیه من شبیه تو, به آغازی و حالی نو

شبیه روشنا,  آندم , که شد مسجود یزدانی



***

کسی را می شناسم من ,

نه پیدا و,  نه پنهان است

همه  پنهان , همه پیدا ,

 همه پیدای پنهانی

کسی را می شناسم من,

 که در احوال جانانی

دمش خاموش و بی جان است,

 ره اش انوار کیهانی

کسی را می شناسم من,

 نه سر دارد,  نه سودایی

حریف ساقی و نوش است,

به می خواران دیوانی

دم او قبله جان است ,

 دلش معبود ایمانی

سرش سر می نهد هردم,

 به محراب سلیمانی

کسی را می شناسم من,

  که در بهت و پریشانی

هزاران نغمه میخواند,

  برای عقل زندانی

تنش آغوش روحانی,

 دلش انوار رحمانی

زپا تا سر مهستانی,

 ز سر تا پا شبستانی

کسی را میشناسم من ,

 نه بیهوش و , نه حیران است

به بیهوشی همه نور و,

 فراهوش است به حیرانی

کسی را می شناسم من ,

همه حور و , همه شور است

همه عاشق , همه  معشوق ,

 همه عشق است, انسانی

کسی را می شناسم من ,

 به "سر" پروانه ها دارد

همه شمع است , همه  شعله,

 همه پروانه سوزانی

کسی را میشناسم من ,

 که او کاشانه و بلبل

گلستانی پر از سنبل ,

بهار و هم زمستانی ,

کسی را می شناسم من ,

شبیه ما و من باشد,

نه این مایی که من دارد

نه آن من های ایوانی

شبیه روشنایی ها,

به وقت خواب و بی هوشی

شبیه  تیرگی ها مان

به وقت نور افشانی

کسی را میشناسم من ,

شبیه شیون و شادی

شبیه اشک آگاهی,

به  "حول حال" گردانی

شبیه من شبیه تو,

به آغازی و حالی نو

شبیه روشنا,  آندم

که شد مسجود یزدانی

***

ناصر طاهری بشرویه ... روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

http://s9.picofile.com/file/8267325442/313_117.jpg