یک نفس با عشق خلوت کردمی روز ازل آن نفس در سینه می گردد در آغوشم کند

یک نفس با عشق خلوت کردمی روز ازل

آن نفس در سینه می گردد در آغوشم کند

***

 

خواهم آن لیلی وشم را

تا که مد هوشم کند

از لبانش عشق  نوشم

گرم و خود جوشم کند

چشم در چشمش بگیرم

عشق در هوشم  کند

های و هوی دل بگیرد

مهر خود نوشم کند

من ندانستم که عشق

از چشم آمد یا زگوش

نیک دانستم که آمد

چشم و هم گوشم کند

جام می در دست نگرفتم

دلم پیمانه شد

ساقی جانانه آمد

دم به دم نوشم کند

روز و شب اندیشه می کردم

که نیکم یا که بد

عشق آمد تا ابد

زاندیشه خاموشم کند

سالها با عقل می کاویدم

اندر فرش وعرش

عشق عرش من شدو

بر فرش منقوشم کند

بر زمین و آسمانم

عشق می بارد، زهی

من که عریان گشتمی

خود عشق تن پوشم کند

عاشقان هوشیار باشید

عشق بر در می زند

من که دامانش گرفتم

جامه بر دوشم کند

من در آغو شش  گرفتم

او در آغو شم گرفت

همنفس با عشق گشتم

هوش و مدهوشم کند

یک نفس با عشق

خلوت کردمی روز ازل

آن نفس در سینه

می گردد در آغوشم کند

***

 

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search  rroshanaa  on google

rroshanaa@gmail.com

http://s3.picofile.com/file/7447430856/110407.jpg

http://s1.picofile.com/file/7963791284/313_47.jpg

http://s4.picofile.com/file/7963989779/313_047.jpg

http://s5.picofile.com/file/8112125418/313_0047.jpg

http://s5.picofile.com/file/8144241334/rroshanaa505468.jpg

http://s5.picofile.com/file/8157703242/313_00047.jpg

http://s7.picofile.com/file/8249123926/ord10.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8249123842/313_0000047.jpg