مقام عظمای رهبری و روشنا

عاشقا دل یله شد , دل یله کن ، دل یله کن

دل و دلدار یکی , سلسله در سلسله کن


***

گفتم این عید

به دیدار دل وجان بروم

در بتخانه ببندم

به میستان  بروم

آری،  امروز

لب میکده ،دل را دیدم

بوسه ای

از رخ شیدای دل خود چیدم

بوسه بر دل چو زدم ،

دلبر "میگون لب"  من

باده ای زد به دلم

بی دل و مستان نروم

من کنون،  بر لب دل

دلبرمن ، بر لب من

دم به دم، بوسه به لب  دارد و

لب،  بر لب من

بی  دم  و بی نفسم،

راحت جانم  همه " او"ست

دم به دم، موج منم

آب روانم همه " او"ست

دلبران، دلبر من

با دل من،  یکدله شد

دل من ، دلبر من

در دل من،  هلهله شد

هر نفس ، عشق شدم

در تن من،  ولوله شد

عقل من،  بند دل و،

بند دل من،  یله شد

عاشقا دل یله شد

دل یله کن ، دل یله کن

دل و دلدار یکی

سلسله در سلسله کن

عاشقان جمع شوید

عشق در این بادیه شد

عشق  در  جام  می و

زلزله در زلزله شد

شیشه عمر شکست

باده از این جام برفت

باده در بادیه شد

روح و روانم یله شد

پر و پرواز یکی

پرده  و هم  راز یکی

شاهد هردو منم

غلغله در غلغله شد

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیام آور عشق و آگاهی

***

http://s1.picofile.com/file/7605890000/2013.jpg

http://s4.picofile.com/file/7984153117/313_67.jpg

http://s5.picofile.com/file/8116850942/313_067.jpg

http://s5.picofile.com/file/8144241334/rroshanaa505468.jpg

 

شمیم تاب گیسو یت , دلم پروانه رویت زعطر آن نفسهایت, دویدم بر در و کویت 313-56

شمیم تاب گیسو یت , دلم پروانه رویت

زعطر آن نفسهایت, دویدم بر در و کویت

***

سیه گیسوی افشاندی

رخ ماهت، هویدا شد

سیه چشمان خمارت

مرا، جام مسیحا شد

کمان ابروی مشکینت

قلم بر پرده دل زد

دلم صورتگر رویت

رخ زردم، حمیرا شد

شمیم تاب گیسو یت

دلم پروانه رویت

زعطر آن نفسهایت

دویدم بر در و کویت

شراب ارغوانی را

گل از کوی تو، محمل شد

نسیم مهربانی را

صبا زان طره، منزل شد

لبانت خنده زد ، گل شد

دل من پر ز سنبل شد

نگاه مست و جانانت

دلم را شمع محفل  شد

مرا مهر تو شامل شد

غم عشق تو، راحل شد

نمی دانم، چه حاصل شد

همی دانم که قابل شد

دلم را نور نازل شد

رخم چون ماه ، کامل شد

سرم از عشق، عاقل شد

زبان در عشق، ناقل شد

شبم بر روز ساحل شد

مرا موج تو، حاصل شد

ز"موج"ات، اوج بگرفتم

مرا عشق تو، حامل شد

کنون از عشق سر مستم

 به جام باده پیوستم

گهی بالا ، گهی پستم

پریشانی زبردستم

من از عقل زمین جستم

ز اطوار غمین رستم

به حَوٌل حال پیوستم

پیام آخرین هستم

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search rroshanaa on google.com

http://s1.picofile.com/file/7977456341/313_56.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114489226/313_0056.jpg

http://s5.picofile.com/file/8137994700/313_00056.jpg

 

"های" به لبها رسید , لب ز لبت وا رهید عشق، انالحق زد و عشق به دفتر رسید 313-45

"های" به لبها رسید , لب ز لبت وا رهید

عشق، انالحق  زد و عشق به دفتر رسید

***

آنکه دلم  را ربود

دلبر جانانه  بود

قلب و دلم را،  گشود

ساقی میخانه بود

عشق،  بجانم سرود

لیلی مستانه بود

شور دلم  را  فزود

آتش خمخانه  بود

دلبر جانانه،  من

سا قی میخانه،  من

لیلی مستانه،  من

آتش وخمخانه ، من

من به افق سر زدم

هم،  ز افق پر زدم

چشم چو بر هم زدم

بال بر آتش زدم

بی سر و بی من شدم

بی هش و بی تن شدم

عشق زده بر تنم

سرخوش و ایمن شدم

روز ازل آمدم

علقه و بی من بدم

روز ابد میروم

علقه به عنقا روم

من نه به خود آمدم

هم نه به خود می روم

نا مده من بوده ام

سوی خود م میروم

عشق مرا یار شد

گنجه اسرار شد

یک نفس اندر دلم

بارش انوار شد

نور ز قلبم جهید

خاموشی از تن پرید

عقل چو خود را بدید

عشق شد اندر مزید

من، دلم و  د لبرم

قائد و هم  رهبرم

ساقی  ام و کوثرم

باده و هم سا غرم

رند و خراباتی ام

مستم و هم ساقی ام

فانی ام و  باقی ام

با خبر از مافی ام

آنچه ندانی منم

لای زمانی  زنم

نور به جان می تنم

قاف مکانی منم

من خبر از جان دهم

هم می و هم نان دهم

مژده ز ر حمان دهم

کفر به ایمان دهم

عقل ز "لا"،  پاره کن

غم ز "الا"،  چاره کن

یک نفس،  اندر دلت

"هوی" بزن،  ناله کن

"هوی"،  تو را یار شد

ناله تو را "نای" شد

نای تو قلبت بدید

عشق، تو را "های" شد

"های" به لبها رسید

لب ،ز لبت وا رهید

عشق، انالحق  زدو

عشق،  به دفتر رسید

عشق، ز دفتر ببر

مشق نکن، خط نبر

قلب و دلت چاره کن

بر سر کافر، مپر

دین تو و، کفر او

این همه" من من" نکن

گر تو بحق،  حق شدی

هوی بزن،  ناله کن

"هوی" تو را، یار شد

ناله،  تو را" نای"  شد

نای تو،  قلبت بدید

عشق،  تو را "های" شد

"های"،  به لبها رسید

لب زلبت ، وا رهید

عشق،  انالحق زدو

قصه، به آخر رسید

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search rroshanaa on google.com

 

http://s2.picofile.com/file/7961658595/313_45.jpg

 

 

http://s5.picofile.com/file/8112854326/313_0045.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8137810992/313_00045.jpg

 

من یقین دارم کتاب و عشق و ایمانم کجاست 313-98

در شبستان و مهستان ها، بسی گردیده ام

من یقین دارم کتاب و عشق و ایمانم کجاست

***

من پریشان نسیتم امشب،

دل و جانم کجاست

آنکه با عشقی

بشوراند شبستانم کجا ست

آنکه بر جامم بریزد،

باده ای از عشق خود

آتشی روشن کند،

بر دام و انبانم کجاست

با شرابی زان دو چشمش،

گیردم مست و ملنگ

با نوازشها کند بیدار و

هم خوابم کجاست

آنکه با جام لبانش،

می کند دیوانه ام

می برد دل را

سرای آن دلارامم کجاست

آنکه می نوشد دلم،

هر لحظه با انفاس عشق

میزند هی بوسه ها ،

بر دست و اندامم کجاست

با ترنم های چشمش،

می کند دل را پر آب

با نسیم غمزه هایش،

برده ایمانم کجاست

آنکه میگیرد مرا ،

چون بچه در آغوش خود

می کند ناز ونوازشها و

آرامم کجاست

با نوای" لای  لای" اش،

گشته است لیلای من

خنده هایش روز و شب ،

شیرین کند کامم کجاست

آنکه انگشتان او،

را مشگر گیسوی من

با شمیم مهربانی،

میزند تارم کجاست

دا ئماً هی خنده می بارد

ز کوی و بام او

هر کجا من میروم ،

آید سر راهم کجاست

من پریشان نیستم،

دانم که جانانم کجاست

هر کجا باشم ، یقین دارم

دلآرامم کجاست

در شبستان و مهستان ها،

بسی گردیده ام

من یقین دارم کتاب و

عشق و ایمانم کجاست

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

7/8/91

http://s1.picofile.com/file/7541003652/rr98.jpg

http://s4.picofile.com/file/8101631926/313_98.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114752984/313_0098.jpg

http://s5.picofile.com/file/8136824492/313_00098.jpg

 

من یقین دارم کتاب و عشق و ایمانم کجاست 313-98

در شبستان و مهستان ها، بسی گردیده ام

من یقین دارم کتاب و عشق و ایمانم کجاست

***

من پریشان نسیتم امشب،

دل و جانم کجاست

آنکه با عشقی

بشوراند شبستانم کجا ست

آنکه بر جامم بریزد،

باده ای از عشق خود

آتشی روشن کند،

بر دام و انبانم کجاست

با شرابی زان دو چشمش،

گیردم مست و ملنگ

با نوازشها کند بیدار و

هم خوابم کجاست

آنکه با جام لبانش،

می کند دیوانه ام

می برد دل را

سرای آن دلارامم کجاست

آنکه می نوشد دلم،

هر لحظه با انفاس عشق

میزند هی بوسه ها ،

بر دست و اندامم کجاست

با ترنم های چشمش،

می کند دل را پر آب

با نسیم غمزه هایش،

برده ایمانم کجاست

آنکه میگیرد مرا ،

چون بچه در آغوش خود

می کند ناز ونوازشها و

آرامم کجاست

با نوای" لای  لای" اش،

گشته است لیلای من

خنده هایش روز و شب ،

شیرین کند کامم کجاست

آنکه انگشتان او،

را مشگر گیسوی من

با شمیم مهربانی،

میزند تارم کجاست

دا ئماً هی خنده می بارد

ز کوی و بام او

هر کجا من میروم ،

آید سر راهم کجاست

من پریشان نیستم،

دانم که جانانم کجاست

هر کجا باشم ، یقین دارم

دلآرامم کجاست

در شبستان و مهستان ها،

بسی گردیده ام

من یقین دارم کتاب و

عشق و ایمانم کجاست

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

7/8/91

http://s1.picofile.com/file/7541003652/rr98.jpg

http://s4.picofile.com/file/8101631926/313_98.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114752984/313_0098.jpg

http://s5.picofile.com/file/8136824492/313_00098.jpg