ثروت و سر مایه ام، شور تو را، در "مایه" دارد 313-081

ثروت و سر مایه ام،

شور تو را، در "مایه" دارد


****

روشنک نوری،*

ز چشمت،

سوی قلبم،

چشمه ای شد

چشمه در*

صحرای دل،

جوشید و ابر و

قطره ای شد

قطره  از چشمان من،*

بارید و دشت و

بیشه ای شد

قلبم*

اندر بیشه سرگردان و،

عاشق پیشه ای شد

قلب عاشق پیشه ام،*

مجنون و

 "جام" اش،

شیشه ای شد

شیشه شد قلب من و،*

قهر تو،

سنگ و تیشه ای شد

قهر کم کن نازنین،*

قلبم بخون آغشته  گشته

هی پس و پیش ام مکن

مهر تو بر دل ، ریشه ای شد

*صافی قلب مرا،

 لیلی،

چرا پرریشه کردی!

*من که "مجنون" ات شدم،

عشقت، مرا اندیشه ای شد

لیلی زیبای من،*

"مهر" ات به قلبم لانه کرده

شمعک شیدای من،*

قلبم، تو را پروانه ای شد

این دل دیوانه ام،*

هر دم، تمنای تو دارد

چشم تو ساقی شد و،*

لبها، مرا پیمانه ای شد

ثروت و سر مایه ام،*

شور تو را، در "مایه" دارد

مایه سودای من،*

قلبم، ترا بازیچه ای شد

*سایه روح من و

همسایه قلب منی تو

همنفس با قلب من،*

روحت مرا، همپاله ای شد

دلبرا،*

 روح من و روح تو،

از یک باده مست است

*باده چشم تو، اندر چشم من،

پیمانه ای شد

مستم از همپالگی،*

از تربت کوی تو مستم

روز و شب، "یاد تو" ام*

میدان گشت و

 کوچه ای شد

*دست اندر دست تو

در کوچه ها گشتیم و گشتم

*"گیسو" ات رامشگر و،

هر دم، "رخ "ام را

بوسه ای شد

*بوسه بر لبها بنه

ای ساقی جان و تن من

*کان سلیمانم تویی،

عشق"ات ،مرا قالیچه ای شد"

*ساقی کوثر نگر،

کز چشمه زمزم دمادم

*عشق ، آگاهی شد و

خود، راضی و

مرضیه ای شد

قصه "گویاتر" شنو،*

ای دلبر فرزانه من

*از ازل "عشق" بوده ایم،

"عشق"،

 عاشق و معشوقه ای شد

 

 

***

*ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی*

26/4/90

*

rroshanaa@gmail.com*

search rroshanaa on google.com

 

http://s4.picofile.com/file/7996877632/313_81.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8114039084/313_0081.jpg

 


عشق ام , شراب مستی ام 313-107

عشق ام , شراب مستی ام


***

من, ابر و باران ام,  یم ام*

عیسای نصران ام , دم ام*

من روشنای عالم ام*

خورشید تابان ام, "جم" ام*

بشنو ز من, اسرار رب*

فرقان آن مرد عرب*

قرآن و اقراء بسم رب*

"حا میم" و "یاسین" عرب*

از عشق آرم , خون و نان*

هم روح دارد هم روان*

قلبم ز عشق گردد جوان*

عقلم به عشق گیرد جهان*

خاموش و آرام ام , لطیف*

بی ظن و آگاه  و ظریف*

هستم به می نوشان حریف *

پیغمبری باشم حنیف*

گردیده ام , "لا ریب فیه"*

کی داند این حالم , سفیه*

نزد من است  "ما فیه و فیه"*

عشق ام , کتاب ام , ای فقیه*

روح القدس آمد به سر*

حالم ز وی دارد خبر*

بیند که خیر است و نه شر*

بگرفته قلبم را به بر*

عشق ام , اهورایم,  پدر*

 در دل هویدایم , پسر*

روح القدس , عقل ام ,بصر*

با هر سه, عیسایم شمر*

پر می زنم , بی بال و پر*

سیمرغ ام و عنقا سفر*

دارم مقر , در خشک و تر*

آرم به حق جویان خبر*

عشق ام ,  شراب مستی ام *

لوح ام , کتاب هستی ام*

انوار بالا دستی ام*

"لا" بوده, " لا" را هستی ام*

قلب ام, بهارم عاشقی ست*

عقل ام, نهالم منطقی ست*

عشق ام , سوارم  مشرقی ست*

عهد ام , قرارم مشفقی ست*

من,  آدم ام, دنیا ی عشق*

"آگه دم" ام, عقبا ی عشق

موج ام , یم ام, دریای عشق*

اوج ام, بم ام, عنقا ی عشق*

سوی من آیید عاشقان*

هستم سرای مه لقان*

با حوریان و دلبران*

با آن غلامان جوان*

آرم ز پنهان و عیان*

گل واژه پیغمبران*

اسرار ناب عارفان*

احوال باب سالکان*

از در در آیید عارفان*

نزد من آیید سالکان*

در ره نمانید زاهدان*

بزم من آیید عاشقان*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

1/11/91

Search rroshanaa on google.com

http://s3.picofile.com/file/7633168709/107.jpg

http://s2.picofile.com/file/7633171498/1077.jpg

http://s1.picofile.com/file/7633172468/1107.jpg

http://s5.picofile.com/file/8102753942/313_107.jpg

http://s5.picofile.com/file/8113772718/313_0107.jpg

 


ناله ای کرد و بگفت ، "عشق" ، بیا ، هیچ مگو313-093

ناله ای کرد و بگفت ،

"عشق" ، بیا ،  هیچ مگو


***

نی "غلام قمرم" ،*

نی " مه و ماه " ،*

هیچ مگو*

نزد من،*

*جز سخن "عشق و صفا" ،

هیچ مگو*

*سخن از رنج مگو،*

از شه و از گنج مگو*

*دست از این " بسته " بکش،

" باز"  بیا ، هیچ مگو*

دوش،  آگاه شدم،*

*عقل مرا دید و بگفت

من "غلام تو" ام ،*

*از ترس و گناه،  هیچ مگو

گفتم ای عقل بیا،*

*"بار"  بنه ،  " یار"  ببر

گفت بی عقل شدم،*

پیش بیا،  هیچ مگو*

گفتم ای عقل،*

*تو دانی که " که" ام ، عاقل باش

ناله ای کرد و بگفت ،*

*"عشق" ، بیا ،  هیچ مگو

گفتم ای عقل،*

*منم، " چیز دگر" ، یاوه مگو

گفت،

نه "چیز دگر" ی،*

*" عشق"  بیا،  هیچ مگو

گفتمش ،"عشق"  نیم،*

*"عشق"  که "دیوانه سر"  است

گفت دانم که" چه" ای،*

عشوه نیا،  هیچ مگو*

گفتم ای عقل،*

*چه گویم که،  تو را چون شده است

گفت عاشق شده ام،*

دلبر ما،  هیچ مگو*

*گفتم ای "عاشق من"،

ناله مکن ، ساکت باش*

عقل ساکت شد و ،*

*گفتا که ، بیا،  هیچ مگو

*"من رسوا شده"  و "عقل"

به خلوت رفتیم*

*عقل بوسید مرا،

*کرد صفا ،  هیچ مگو

گفتم ای عقل،*

*چه درویش و مصفا شده ای

گفت جبریل تو ام ،*

*"روح خدا"،  هیچ مگو

*"عقل قدسی شده" ام ،

نزد من آرام گرفت*

*گفتم ،  ای عاشق ما،

بنده ما ،  هیچ مگو*

عقل گفتا که ،*

*بجز عشق  ، ندانم سخنی

گقتم " ابلیس نما"،*

*سجده نما ،  هیچ مگو

من به گوش تو،*

*سخنهای نهان خواهم گفت

پس از این،  جز" سخن ما"،*

به هوا هیچ مگو*

*عقل قدسی،  دم عشق،

بسترشان،  نان و شراب*

شام  آخر شد و،*

*عیسا پسر روح خدا ،

هیچ مگو*

عارفا،*

*عشق ندانی که چه کرد

مریم دل*

*گشته آبستن از او مریم ما ،

هیچ مگو*

***

*ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی*

24/7/91

Search rroshanaa on google.com

http://s1.picofile.com/file/7528783866/kiss.jpg

http://s1.picofile.com/file/7528898595/jibril.jpg

http://s1.picofile.com/file/7528899672/mary.jpg

http://s2.picofile.com/file/7908624622/%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%872.jpg

http://s1.picofile.com/file/8100956726/313_93.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8113606284/313_0093.jpg

 


ز کجا آمده ایم و به کجا راه بریم* 313-113

ز کجا آمده ایم و

 به کجا راه بریم*


***

روزگاری ست اسیر دم و

بی بال و پر ایم*

کس ندانست چرا,

عاقل و نسل بشر ایم*

ز کجا آمده ایم و

 به کجا راه بریم*

ما چرا در سفر ایم,

از چه, پی خیر و شر ایم*

روزگاری ست ندانیم ,

 چه فروشیم , چه خریم*

از چه, دیوانه سر ایم,

از چه, پریشان نظر ایم*

کس ندانست که

بیداری و خواب, چیست زما*

از چه, هشیار سَر ایم,

از چه به رویا گذریم*

روز و شب مست چه ایم

عاشق و سرمست که ایم

از چه, پیکار کنیم,

از چه پی خشک و تر ایم*

ز چه رو, گوش شنید و

ز چه رو, چشم بدید*

این چه دیدن , چه شنیدن

که همه, کور و کر ایم*

آن, چه کس بود,

که دید و بشنید,

هیچ نگفت*

گر به او دست نباشد,

 ز حقیقت, چه بَریم*

گر به عالم نبوَد,

هیچ حقیقت جز ما*

از چه مستانه سَر ایم,

از چه مشنگیم و خَر ایم*

این چه حق بود که

جز ما, هدفی بیش نداشت,

بجز از این من و ما,

خشک نباشیم , چه تر ایم*

گویم ات, گوش بدار,

ای دل دیوانه ما*

به جهان هیچ نباشد,

که از آن بی خبر ایم*

با خبر گر بشوی

از همه اسرار نهان*

گو به ما ای مه آگاه,

 در آن جا, چه سَر ایم*

بجز از این نبوَد,

ای "سرِ آگاهی" ما,

که در آنجا ز همه عالمیان

باخبر ایم*

هر کس آگاه تر از ما

 به دو عالم باشد*

چون به آن در برسیم,

زو نتوانیم گذریم*

پس تو خواهی که بدانی

به حقیقت چه خر ایم*

نَفْسِ "دانستنِ تو",

گفت, کدامین سفر ایم*

سفر ما ز پیِ آگهیِ ما

 ز خود است*

روشن است اینکه

سفر را  ز کجا می گذریم*

مقصد ما همه*

 آگاه شدن از خودِ ماست*

هر چه نزدیک شویم,

ما ز خود, آگاه تر ایم

گر رسیدیم به مقصد,

ز خود آگاه شدیم*

در حقیقت, خودِ ما

نفخهِ "آگاهْ سَر" ایم

این سفر ,سیر زمینی

نبوَد, جان دلم*

هر چه ما پیش رویم

صیر به آفاق بریم*

این سفر, کن فیکون است

که در ما جاری ست*

از شدن در گذریم,

تا شدن آخر سپریم*

شدنِ آخرِ ما ,

کن فیکونی ابدی ست*

آگه از حال خود ایم,

باخبر از هر گذر ایم*

هان, در این

" کن فیکونِ شدن" و بازْ,

 شدن*

دائماً عاشقِ آگاهی و

صیر و گذر ایم*

آخرین کن فیکون,

عاشقِ ما, عشق شُدَسْت*

عشق و آگاهی و ما,

هر سه, پیام و خبر ایم*

خبرِ ما,

 خبرِ کن فیکونِ خودِ ماست*

عشق و آگاهی و

خاتمْ نَبَأِ  این بشر ایم*

آری, این خاتمِ ما,

 خاتمِ کلِ بشر است*

نه به پایانِ عدد,

ما به شمارِ بشر ایم*

چشم بگشا و ببین,

خاتمِ اَنْباءِ بشر,

"روشنا", آمده ایم,

اوحیِ نسلِ بشر ایم*

روشنا آمده است ,

با تو بگوید کلمه*

من کلام حق ام و

ما همه, حق را بشر ایم*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

18/11/91

***

Search rroshanaa on google.com

http://s2.picofile.com/file/7650437953/113113.jpg

http://s2.picofile.com/file/7650438274/113.jpg

http://s2.picofile.com/file/7650453117/1113.jpg

http://s5.picofile.com/file/8103508418/313_113.jpg

http://s5.picofile.com/file/8103510284/313_0113.jpg

http://s5.picofile.com/file/8113355300/313_00113.jpg

 

 

 


من دلبر طناز ام گنجینه هر راز ام 313-053

من دلبر طناز ام

گنجینه هر راز ام


***

من باد ام و من آب ام

بال و پر  آفتاب ام

در خواب ام و در تاب ام

لولی وش مهتاب ام

من آتش و من خاک ام

یال و بر افلاک ام

می دوزم و می چاک ام

خنیاگر دل پاک ام

من آدم و ذی جودم

موجودم و مو جودم

زآغاز  ازل بودم

پایان غزل ، عود ام

من موسی این رود ام

دردانه و مسعودم

من انس ام و جن بودم

ابلیس ام و مسجود ام

من عشق نظر باز ام

پایان ام و آغاز ام

من دلبر طناز ام

گنجینه هر راز ام

من کلمه و سجیل ام

من عقلم و انجیل ام

فرقان ام و تنزیل ام

قرآن ام و جبریل ام

من  اهل وفا بودم 

من عشق و صفا بودم

زاندیشه رها بودم

من مشق خدا بودم

عاشق به وصال ام من

فارغ ز خصال ام من

در بزم جمال ام من

در عزم کمال ام من

من طائر احوال ام

من بخت ام و اقبال ام

سیمرغ سبک بال ام

آگه ز پر و بال ام

نوری به دلک دارم

حوری به فلک دارم

غربیل و الک دارم

صیری به ملک دارم

شور است همه بارم

عشق است همه کارم

من عاشقی سالار ام

معشوقهء دربار ام

می ریشم و می ریشم

من میوه پر ریش ام

می مات ام  و می کیش ام

من مست دل خویش ام

هستم زازل هستم

من تا  به ابد مستم

با دم ز عدم جستم

دم هستم و دم  هستم

ابریق نفس ها ام

از خود به  خدا راه ام

من شاهد و آگاه ام

لولی وش درگاه ام

من رند خودآگاه ام

خورشید ام و در ماه ام

با ابر ام و در چاه ام

در صبح و سحر گاه ام

من مست ام و من مست ام

من مستی هر هست ام

من هستم و من هستم

من هستی سر مست ام

بالا یم و در پست ام

پنهان ام و در دست ام

لاحول و لا قوه

الا که  خدا هستم

***

ناصر طاهری بشرویه ... روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search rroshanaa on google.com

http://s2.picofile.com/file/7974481505/313_53.jpg

http://s5.picofile.com/file/8113327792/313_0053.jpg