یارب امشب, باده از آن مه رخ جانانه خواهم 313-035

یارب امشب,

باده از آن مه رخ جانانه خواهم


***

دوست دارم،

بار دیگر

همدم پیمانه باشم

جام می، از یار گیرم

امشبی،

مستانه باشم

یا رب، امشب

 باده  از آن  مه رخ جانانه خواهم

تا که

از گرمای مهرت

با خودم ،

بیگانه باشم

آب در سودای آتش

بال زد، برآسمان شد

بال خواهم زد،

ز عشقت

همره، پروانه باشم

غنچه گل را ندیدی ؟

جامه، از "مهر"ا ش

رها کرد

لیلی مستانه ام ، کو

در پی اش ،

آلاله باشم

دوش ،

 رفتی  از بر من

شبنم اشکم،

رها شد

خواهم ،

 اندر باد وباران

در پی ات،

 آواره باشم

چون،

سفر کردی ز پیشم

ابر غم ،

در دل گذر کرد

خواهم،

از باران این غم

بی سر و

سامانه باشم

بلبل،

ا ز شوق گل امشب

مطرب و

آوازه خوان شد

خواهم اندر آسمان ها

روشنا،

فرزانه باشم

 

 

ناصر طاهری بشرویه.......روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search rroshanaa on google.com

 

http://s2.picofile.com/file/7948464622/313_35.jpg

http://s5.picofile.com/file/8120756100/313_035.jpg