عشق جو در منجنیق

(عشق جو در منجنیق)

انبیاء خود،

چشم و گوش اند و تن اند

در نفسها شان،

رقیق و روشن اند

چشم و گوش انبیاء را،

ره زنید

در هوای کبریایی،

پر زنید

آن نفسهاشان ،

نفسهای شماست

حق" یحول بین مرد و قلبهاست"

هان :

"ولی حق "

نفسهای شماست

گر شناسی "نفس" را ،

" خود " کبریاست

آن "نفس"،

گر از تو گیرد، آن نگار

نی تن و نی عقل  و ،

نی قلبت شمار

آن" نفس"

از روز اول زنده است

لم یلد یولد، هم او

پاینده است

گر که خود را

آن" نفس" بینی به جد

لم یکن له" گو یی  و"

کفواً احد""

بی شریک و بی بدیل و

"دم " تویی

غیر "دم"  را وا بنه

"آدم"  تویی

آدمی عشق است،

یکدم ره بزن

یک سری بر کلبه آدم بزن

آدمی ، هان :

در عدن بنشسته است

آگه از خویش

در عدم بنشسته است

آگهی شو

تا ببینی آن عدم

چون عدم گردی

ببینی زیر و بم

زیر و بم" در آن "عدم""

عشق" آمده"

"عشق" بر خود

هیبت" آدم " زده

آدمی عشق است

اندر هست و نیست

عشق شو،  ای نازنین

گیری تو بیست

بیست گیری

کاتب حق میشوی

بر همه انوار

ملحق می شوی

جلوه های ملک

نور اند ،جان من

جملگی خود جلوه اند،

جانان من

جلوه ها کی اصل باشند

ای رفیق

اصل خواهی

"عشق جو در منجنیق"

منجنیق عشق

"حا میم" است و بس

آخرین تکوین

"یا سین" است و بس

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

30/11/89

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد