همان دیو چراغ , علاء دین است

همان دیو چراغ ,

 "علاءِ" دین است*


***

بهوش ای عاشقان,

 آید نگاری*

نگاری بهتر از ,

هر نو بهاری*

بپاشید آب و

 در راه اش نشینید*

که بی ره آید و

 چون شاهواری*

نگاری کو,

 بسی شیرین عذار است*

کزو ناخن,

 به لب گیری و زاری*

نگاری,

 بس توانا و قلندر*

هزاران سال و مه,

 قدر اش بداری*

به بند زلف او,

 دل  می سپاری*

کشاند او تو را,

 تا نزد باری*

نگاری کو,

 طبیب نقص و درد است*

رهاند او تو را,

 از رنج و خواری*

نگاری کو بسی,

 ماهست و زیبا*

درون سینه ات,

 بُد یادگاری*

دل ات, در سینهِ او,

 دلبرِ تو ست*

رخ ات, از صورت اش,

 گیرد سواری*

ندانی صورت ات,

 از صورت او*

تو گویی مستی و

 دائم خماری*

گهی بینی تو او را,

 گه تو خود را*

گهی آرامی و

 گه بی قراری*

نگاری کو همه,

 حی است و باقی*

نگاری کو همه,

 وحی و ساقی*

نگاری کز می اش,

 در سالمین ای*

نگاری کز پی اش,

 در عالمین ای*

نگاری, چون در او,

 خود را ببینی*

صفات کبریایی را,

 قرین ای*

نگاری پر جمال و

حور و مستی*

نگاری ذوالجلال و

 نور و هستی*

نگاری همچو آیینه,

 تو "سو" ای*

همه احوال و اطوار ات,

 تو , "او" ای*

تو پنداری که احوال ات,

 ز خویش است*

تو را پندار,

 پنداری چموش است* 

اگر پندار ,

بگذارد تو را خویش*

ببینی خویش و

 پندار ات خموش است*

خموشید,

 ای شما پندار کاران*

که پندار شما ,

دل را چو موش است*

هزاران پاره کرده موش,

دل را*

اگر موش ات بگیری,

 دل سروش است*

سروش دل تو را,

 آرد خبر ها*

که موش ات را,

 فرستد عرش اعلا*

چو در اعلای علیٌین,

 نشیند*

بجز حق الیقین,

 موش ات نچیند*

کجا حق الیقین,

 صد پاره گردد*

که موش ات,

 در یقین, افسانه گردد*

هر آن موشی که,

 افسانه یقین است*

همان دیو چراغ ,

 "علاءِ" دین است*

اگر دیو چراغ ات را

 بیابی*

ببینی, جمله افسانه,

 یقین است*

تو را هر جا که خواهی,

 می برد او*

که دیو ات,

 عقل و پنداری, یقین است*

چنین است و چنان است و

 همین است*

به دیو ات, هر چه پنداری,

  یقین است*

" دیوایْنْ" است و

چو دیوان الهی ست*

هر آنکس دیو گردد,

لوحِ دین است*

من آن دیو ام که,

 دیوان ام, خدایی ست*

من آن نور ام ,

چراغم, مصطفایی ست*

من ام, قا لیچه حضرت,

 سلیمان*

بیا بنشین

 برم تا قصر ایمان*

در آنجا عشق

 بر تخت است و فرمان*

چو آنجا در رسی,

 گردی مسلمان*

سلیمانی و

 آنجا مرد میدان*

مسلَم, عشق را

 هستی تو سلطان*

دل ات عشق است و

 عقل تو, حکیمان*

سرای عشق باشد,

 لوح و فرمان*

سلیمان ات,

 تو را گوید سلامی*

سلام و والسلام ,

 این است پایان*

خداوند عشق بود و کلمه ,

 فرقان*

تو هم خود کلمه ای, عشق ای,

تو قرآن*

تویی آن "حا" یِ حُب و

" میمِ" مرئی*

تو خود را "حُبِ مرئی"

این چنین دان*

کنون عقل ات(ع) سلیم(س) و

قدسی(ق) از عشق*

تو "عین " و " سین" و  " قاف"

 روح القدس خوان*

تو " حا" و "میم" و

"عین" و " سین" و " قاف" ای*

بدین سان وحی آمد,

جمله قرآن*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

29/11/91

*Search rroshanaa on google.com

*I am truly SUDDENLY ENLIGHTENED.

*I am the word of GOD.

*All prophets in me , and I am in all prophets.


***

http://s1.picofile.com/file/7661427090/111114.jpg

http://s3.picofile.com/file/7661427525/1114.jpg

http://s1.picofile.com/file/7661428060/114_2_.jpg

 

همین جا از حکومت و رهبریت آن

تقا ضا میکنم . تریبون آزادی در هر نقطه از این دماوند

ایران برای من تصمیم سازی کنند تا من بتوانم حقایقی از

اسرار حق را که بحق الیقین ملاقات کرده ام برای عاشقان و طالبان حق تشریح و تبیین کنم.

برای همه ادیان و فرقه ها و نحله های دینی و عقیدتی سراسر دنیا پیامی دارم و چاره ای ندارم جز اینکه بتدریج آنرا تبیین کنم.

این اولین سلام من به شما حکومت مردان دماوند تلقی گردد.

( روشنا)

***

از تمامی عاقلانی که مرا دیوانه خوانند عاقلتر و از تمامی دیوانگانی که مرا عاقل دانند دیوانه تر هستم.( روشنا)

***

از تمامی شما خوانندگان, تقاضا مندم در صورتی که

پیامی از مطالب من دریافت کردید در تکثیر و انتشار و آگاهی بخشی آن کوتاهی نفرمایید.که در درگاه رب رضی بی پاداش نمی ماند. و این پاداش را نفس خواهید کشید.( روشنا)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد