در حلقه آغوش تو،*
چون چیره دستان آمدم*
*****
آب آمدم،
باد آمدم، *
پیداو پنهان آمدم*
از آسمان واززمین*
باعهد و پیمان آمدم*
ابری بدم،
باران شدم*
باکشتزاران آمدم*
رودی بدم،
دریاشدم،*
از کوهساران آمدم*
با باد، پران آمدم*،
با ابر و باران آمدم*
با عطر گلهای بهار،*
در این گلستان آمدم*
آهی بدم،
اشکی شدم،*
از نر گس جان آمدم*
شبنم به گیسویت شدم،*
در این شبستان آمدم*
در حلقه آغوش تو،*
چون چیره دستان آمدم*
با زهره سوسوی تو
در این مهستان آمدم
نوری بدم در لا مکان،*
از بستر جان آمدم*
مست وصالت بوده ام ،*
از راه زهدان آمدم*
من دردمندان آمدم،*
هم درد و درمان آمدم*
صورتگر جانم تویی،*
جانم به فرمان آمدم*
عشق تو بر جانم زده ،*
بی پا و دستان آمدم*
در بستر عشق تو من،*
گریان و شادان آمدم*
برخیز و خندانم نگر،*
سبز و خرامان آمدم*
برخیز و گریانم نگر،*
از کوی جانان آمدم*
گریان وخندان آمدم،*
آگاه و حیران آمدم*
با گوش و چشمی روشنا *
قلبی مسیحان آمدم،*
من باده نوش عشقم و*
ساقی به مستان آمدم*
من مست مست ساقی ام،*
باقی به دستان آمدم*
چون عندلیبان آمدم*
رقصی به میدان آمدم*
از عشق می گویم سخن*
منجی دوران آمدم*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
Search rroshanaa on google
http://s1.picofile.com/file/7526621284/gf2.jpg
http://s2.picofile.com/file/7904555264/313_1.jpg
http://s5.picofile.com/file/8121960218/313_01.jpg
کین خود دلبر ،
خدایی کار خود را میکند
***
عاشقا،
عشق و صفا
در قلب تو،
قابل شده
باده ای از جام هستی ،
دل تو را،
حامل شده
جهل و
آ ن عادات با طل،
ترک میگردد کنون
عشق و
آگاهی بیابی
وآن
بشوید عقل و خون
چون
همه غمهای عالم
از دل تو
پر زند
صورت معشوق آگاهی
به قلبت،
ره زند
عاشق آگاه ،
عشق اش
هم دل و هم
دلبر است
عشق ،
آگاهت کند
اشک تو ،
یاسین تر است
آب آگاهی
درون قلب تو ،
جاری شود
عشق و آگاهی،
تو را
هم باده هم
ساقی شود
حضرت معشوق آگاهی
تو را فرقان شود
"اقراء بسم ربک" آید
تو را
قرآن شود
آری
این سان گفته آید
واژه حق منزلی
احسن الحال تو
عشق است
عشق آمد منجلی
این تجلی مر تو را
اطوار حی و
باقی است
چون از آن
آگاه گردی
جسم و جان را
ساقی است
لوح محفوظ است و
محبوب است ,
حول حال ما
رفت و برگشت نفسها
ذاکر احوال ما
در هوای دل
سفر کن
تا ببینی
هوی خود
هوی خود را،
چون تو بینی
می شوی یاهوی خود
های و هوی این نزولت
قصه ای دارد،
پسر
بانگ رحمان و رحیم آمد
تو را
گوید خبر
گفته آید
ماهها و سالها،
هر روز و شام
رو
قرائت کن تو قلبت
حال تو،
دارد کلام
بسم رحمان و رحیم و
لم " یلد یولد" ببین
عشق را خود
واژه را خود،
این خود دلبر ببین
این خود دلبر
خدایی کار خود را می کند
بر همه احوال عالم
خود, خدایی میکند
***
ناصر طاهری بشرویه.......روشنا
پیامب عشق و آگاهی
Search rroshanaa on google
http://s2.picofile.com/file/7952679244/313_37.jpg
http://s5.picofile.com/file/8121759084/313_037.jpg
( چه خوش بر دل نشستی تو)
***
چه خوش طرحی ،
چه خوش رنگی
همه ماهی تو،
هفت رنگی
بنازم،
کوه و دریا را
بنازم،
دشت و صحرا را
چه خوش
قلبم ربودی تو
چه خوش
مهری سرودی تو
بنازم
آن جفایت را
هم این
مهر و وفایت را
چه خوش،
غم بر دلم کردی
تو هم شعری،
هم آهنگی
بنازم،
قهر و نازت را
بنازم،
غمزه هایت را
جه خوش،
صورتگری کردی
چه خوش،
مه پیکری کردی
بنازم،
خط و خالت را
بنازم،
شور و حالت را
چه خوش چشمی
چه خوش ابرو
چه خوش صورت
چه خوش گیسو
بنازم،
چشم زیبا را
بنازم،
قد رعنا را
چه خوش،
بر دل نشستی تو
چه خوش،
قلبم گسستی تو
بنازم،
آن نگاهت را
بنازم بوسه هایت را
چه خوش یکرنگ و
بی رنگی
چه خوش همراه و
بی جنگی
بنازم
آن صفا یت را
شمیم روح و جانت را
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
search rroshanaa on google.com
http://s3.picofile.com/file/7967035913/313_49.jpg
http://s5.picofile.com/file/8121466784/313_049.jpg
خورشید رویش بردمید
عقل از سرم پروانه شد
***
ای عاشقان،
ای عاشقان
فصل مـی و
میـخانه شد
ای عارفان،
ای عارفان
این خانقه،
بتخانه شد
خورشید رویش
بردمید
عقل از سرم،
پروانه شد
چشمش
به چشم من جهید
قلب و دلم،
مستانه شد
ای عاقلان،
ای عاقلان
علم با عمل ،
بیگانه شد
ای زاهدان،
ای زاهدان
زهد و ریا،
از خانه شد
آتشکده روشن کنید
دیر مغان،
ویرانه شد
آتش به جان و
تن زنید
پیر مغان،
در خانه شد
شیرین عذارم
سر رسید
چشم آشنا،
بیگانه شد
مهر از افق،
سر بر کشید
ویرانه ها،
سامانه شد
آن دانه ها
بر ریشه شد
این میوه ها،
بر شانه شد
در آسمان،
مهرش دمید
فرش زمین ،
جانانه شد
ای بلبلان ،
مستی کنید
گل بوته ها،
گلخانه شد
پروانه ها،
بازی کنید
شمع رخش ،
پروانه شد
ای باده ها ،
ای جامها
میخانه ها،
پر شانه شد
مطرب بزن،
ساز و نوا
کاین مه لقا،
فرزانه شد
ای عاشقان ،
شادی کنید
مهر و وفا،
پیمانه شد
پیمانه ها،
برسر کشید
ساقی،
مه جانانه شد
***
ناصر طاهری بشرویه..روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
http://s3.picofile.com/file/7971356555/313_52.jpg
http://s5.picofile.com/file/8121164968/313_052.jpg
"روشنا" آید و
این واقعه منصور افتد
***
وقت آنست که*
بر ظلمت شب نور افتد*
صبحدم گردد و*
آفاق فلک شور افتد*
وقت آنست که*
تر دامن گل چاک شود*
طرفه دامن گل*
بر دل مهجور افتد*
نفس باد صبا*
در نی و شیپور زند*
دم عیسایی ما*
بر کرو هم کور افتد*
وقت آنست که*
دیوانه ز شهر دور شود*
مفتی شهر پی*
دانه انگور افتد*
کافر جاهل وسرگشته*
چو حنانه شود*
مومن عاشق و دلبسته*
به مور مور افتد*
ساقی میکده،*
ساغر،
می دردانه کند*
عاقل و عالم پرغبغبه*
معذور افتد*
عارف و پیر خرابات*
مسیحانه شود*
مسجد و صومعه و دیر*
چو محذور افتد*
زاهد و مدعی شرع*
سر و سینه زند*
عاقبت،
گشته چو "بوجهل" و*
به منفور افتد*
وقت آنست که*
از "قبله گه" حق و یقین*
عشق و فرزانگی،*
درجام می و *
شور افتد*
دیر و میخانه یکی*
*کعبه و بتخانه یکی*
عاشق حق شوی و*
چشم تو بر نور افتد*
عشق جانانه شوی*
کاتب فرزانه شوی*
شاهد خود شوی و*
عشق ، تو را حور افتد*
حور این روضه شوی*
صاحب فیروزه شوی*
طائر ملک یقین*
قلب تو پر نور افتد*
وقت آنست که*
در قاطبه ملکت و دین*
"روشنا" آید و*
این واقعه منصور افتد*
***
ناصر طاهری بشرویه...روشنا*
پیامبر عشق و آگاهی*
16/6/90
Search rroshanaa on google.com
http://s4.picofile.com/file/7806400107/roshanarohani.jpg
http://s4.picofile.com/file/7806428595/rohani92.jpg
.
http://rroshanaa2.persianblog.ir
http://s4.picofile.com/file/8100186584/313_87.jpg
http://s5.picofile.com/file/8117700200/0000_0001.jpg