شاهد غیب ام ، یقین ام 313-11

مستی می ،

 شیشه بشکست

***

ماه من،

در آسمان ها

خنده،

بر رخسار دارد

تاب گیسوی بلندش ،

سایه،

بر انوار  دارد

اختران بر گیسوان اش،

چشم من

بیدار دارد

ساقی شب باده ریزان

خاکیان خمار  دارد

جلوه بازیهای او ذر آب

دل هوشیار دارد

قرص روی ماه او،

برجان من

تیمار دارد

خنده های بر لبش،

گویی

خبر از یار دارد

مرغ دل داند که

امشب

سوی او پرواز دارد

یار من،

بس دلنواز است

مهر او،

بازار دارد

آن کبوتر های عشقش

نامه در منقار دارد

نامه های او برایم

مژده دیدار دارد

ساقی میخانه دل

خمره ای،

در بار دارد

بارگاه دل چو  بینی

یوسفی غمخوار دارد

آسمان کلبه دل

مه رخی طیار دارد

مطرب شیرین عذارم،

انس و جن عیاردارد

آن کمان ابروی مستم

شیشه اسرار دارد

مستی می،

شیشه بشکست

بارش انوار  دارد

روشنا،

بی پرده گویم

قلب من،

اطوار دارد

طائری فرزانه هر دم

با دلم

گفتار دارد

هد هد گویای قلبم

آیت و اسرار دارد

از ازل خواند غزلها

با ابد دیدار دارد

شاهد غیب ام ،

یقین ام

شعر من اقرار دارد

 

***

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

 

Search  rroshanaa   on  google

 

 

http://s2.picofile.com/file/7924666769/313_11.jpg

 

زهی این عشق ایمان شد 313-10

(حساب عشق آسان شد)

***

ناصر طاهری بشرویه ... روشنا 313-10 

بهاران شد 

 گلستان شد

زمین را

 آسیابان شد

رخ  جانان

 نمایان  شد

می و ساقی

به فرمان شد

"حساب عشق

 آسان شد"

زمهرش،

 ماه تابان شد

صبا بر عهد و

 پیمان شد

نسیم مشک

خیزان شد

دل غمدیده

شادان شد

"حساب عشق،

 آسان شد"

بهاران

گل سواران شد

گلی را

خاک گلدان شد

گلی را

 آب گردان شد

نفسها

 عطر باران شد

"حساب عشق

 آسان شد"

زمهرش 

ذره پران شد

هوا

اسب سفیران شد

شط و دریا

شبستان شد

شبستان ها

مهستان شد

"حساب عشق

آسان شد"

کنون پیمانه ها

خوان شد

به ساقی،

 باده دربان شد

جفا رفت و،

وفا نان شد

دلم بر عشق،

 میهمان شد

"حساب عشق

آسان شد"

دگر ،

غم ها بپایان شد

گنا ه و کفر،

 ایمان شد

سراب جن و

 شیطان شد

شراب عشق

جوشان شد

"حساب عشق

 آسان شد"

سبا، 

ملک سلیمان شد

عصا و مار

 یک جان شد

محمد

 از مسیحان  شد

مسیحی هم

 مسلمان شد

"حساب عشق

 آسان شد"

غم رفتن

به پایان شد

نبود و بود

 یکسان شد

کمین عشق

  ایمان شد

جهنم 

باغ رضوان شد

"حساب عشق

 آسان شد"

سیاهی

 نور پنهان شد

ز پنهان

عشق ایمان شد

به ایمان 

عقل چوپان شد

که شیطان هم

مسلمان شد

"حساب  عشق

 آسان شد"

مرا انس تو

 انسان شد

سر کوی تو

 میدان شد

می عشق تو

جوشان شد

وجودم

 عشق باران شد

"حساب عشق

 آسان شد"

"هو الله" 

عین انسان شد

انیس دل

سلیمان شد

کلام عشق

 میزان شد

زبان مرغ و

شیران شد

"  حساب عشق

 آسان شد"

زهی این عشق

 جانان شد

زهی این عشق

 ایمان شد

زهی این عشق

 قرآن شد

قرین عشق

انسان شد

"حساب عشق

 آسان شد"

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search   rroshanaa on google

http://s4.picofile.com/file/7923096448/313_10.jpg

 

http://s4.picofile.com/file/7923096448/313_10.jpg

 

سر کویی که لیلا بود 313-9

( سر کویی که لیلا بود)

***

ناصر طاهری بشرویه ... روشنا-313-9 

دل مجنون خود بردم

سر کو یی که

لیلا  بود

ندیدم بر سر کویش

سری دیگر،

که شیدا  بود

کمان ابروی خود

زه کرد

نگاهش گرم و

گیرا بود

دل زارم

به یغما برد

بدان چشمی که،

زیبا  بود

صفای کلبه

پیدا بود

نوا در

نی لبکها بود

هوای دل

مصفا بود

شب من

شام یلدا بود

نگاهش پر

زمعنا بود

حروف عشق

خوانا بود

گل روی

لطیف او

دلم را باغ و

صحرا بود

مژه بر

ساحل چشمش

حضور

شاپرکها بود

کمان ابروی

مشکینش

کمین آه و

غمها بود

لبش جامی

مسیحا بود

رخش ماه و

فریبا بود

حباب خنده

بر رویش

نگارم مست و

شهلا بود

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

rroshanaa@gmail.com

search  rroshanaa   on google

rroshanaa.wordpress.com

 

http://s4.picofile.com/file/7921750963/313_9.jpg

 

دلم مهر تو جوید گاه و بی گاه 313-8

دلم مهر تو جوید

گاه و بی گاه

***

 

ز تو جانان من

عشقیست  بر  دل

که نورش گشته  هر دم

شمع  محفل

نگردم یک  دمی

زان   عشق  غافل

که بی نورش

نمی ماند ،

مرا دل

دل و هم جان و جانانم

تویی تو

غم و هم درد و

درمانم تویی تو

مرا در روز خورشیدی

به شب ماه

دلم مهر تو جوید

گاه و بی گاه

مرا پیدا و پنهانم

تو یی تو

سبا و هم سلیمانم

تویی تو

مرا بلبل مخوان

بلبل تویی تو

ز من " پر"  وا مدار

پروانه ای تو

مرا در کوی تو

نامی نباشد

بجز دام تو

اندامی نباشد

مراجز کوی تو

آب و گلی نیست

بجز شمع و گل تو

محفلی نیست

مرا عشق تو

میدارد به کارم

بجز عشق تو

هیچ است روزگارم

بجز در چشم تو

منزل ندارم

چگونه یک نفس

بی تو بر آرم

مرا جز ماه تو

سالی نباشد

بجز حال تو

احوالی نباشد

مرا جز وصف

تو اوصاف" لا" شد

چو خود را در تو دیدم

" خود" خدا شد

خدا گشتم

"خود"م را سر بریدم

خودم را

بار دیگر آفریدم

نگه بر خود چو کردم

نور دیدم

همه اطراف خود را

حور دیدم

همی دیدم که زان پس

من نمیرم

به حال لم" یلد یولد"

اسیرم

به سر گفتم

چه افتادی در این خاک

حساب جامه  داری

از تو شد پاک

کنون من عیسی ام

تو جبرییلی

دمی از من بگیر

تا عرش گیری

بیا فرش سلیمانی

تویی تو

بیا آن غول دیوانی

تویی تو

بیا  حضرت تویی

آدم تویی تو

ملایک

جمله پیغمبر

تویی تو

بیا روح القدس

روح الامین تو

بیا ابلیس و

شیطان زمین تو

بیا آن سید ساجد

تویی تو

بیا هم پیر و هم قائد

تویی تو

بیا ای" اولین انبیا" تو

بیا ای" آخرین مرسلان" تو

بیا ای مومنان

در انتظارت

بیا ای جاهلان

آتش بیارت

بیا" پیغمبری"

پیشه ی تو گشته

که عشق و آگهی

ریشه ی تو گشته

بیا بار دگر

پیغمبری کن

همه پیغمبران را

سروری کن

 

ناصر طاهری بشرویه

(روشنا)

پیامبر عشق و آگاهی

Search  rroshanaa  on google

 

 

http://s4.picofile.com/file/7920220000/313_8.jpg

 

 

 

ز خود وا می رهی خود را نبینی 313-7

همه ذرات عالم عشق بینی

 

***

بهوش،

 هان! ای پسر،

عمرت به سر شد*

تو را، روز و شبت

دائم هدر شد*

به دل آهی بزن،

دل در به در شد*

گهی گوش و

گهی چشم،

گه چو سر شد*

خرابات  دلت،

کو ثر، بپا خیز!*

به دستش باده و،

ساغر، بپاخیز!*

شراب عشق،

بر مجمر، بپا خیز!*

به پایش پیر و،

هم رهبر، بپا خیز!*

"خراباتیست دردل ،

 های و هو کن"*

"لبی بر می بزن ،

 دل زیر و رو کن"*

بیا ای عالم،

از علمت سفر کن*

بیا زاهد، تو

از زهدت حذر کن*

بیا عارف،

زعشقت غم به درکن*

بیا عاقل، تو

عقل از عشق تر کن*

بیا کافر،تو

ازکیفر نیاندیش*

بیا مومن ، تو

دل را هی نکن ریش*

بیا عابد،

نرو، هی پیچ در پیچ*

بیا ای پیر،

تا کی رفته درکیش*

"خراباتیست در دل ،

 های و هو کن"*

"لبی بر می بزن ،

 دل زیر و رو  کن"*

بیا ای شور،

درعشرت اسیری*

بیا ای سور،

خود محنت پذیری*

بیا منصور،

نصرت را حصیری*

بیا معشوق،

در عاشق نمیری*

"خراباتیست در دل ،

 های و هو کن"*

"لبی بر می بزن ،

 دل زیر و رو کن"*

جمال عشق،

 خود عشرت،

بپا خیز*

جمال عشق،

 خود مکنت،

بپا خیز*

در او وحدت،

 دراو کثرت،

بپا خیز*

دراو فکرت،

در او شهوت،

بپا خیز*

بیا ای علم ،

از کثرت رها شو*

بیا ای عقل ،

در حیرت رضا شو*

بیا ای زهد ،

ازعزلت جدا شو*

بیا حکمت ، تو

برعقلت دوا شو*

"خراباتیست در دل ،

 های و هو کن"*

"لبی بر می بزن

  دل زیر و رو  کن"*

جمال عشق، پرهیبت

بپا خیز!*

در او حکمت ، در او حیرت

بپا خیز!*

از او ساغر،  از او مجمر

بپا خیز!*

هم او دفتر ، هم او کیفر

بپا خیز!*

جمال عشق،

کی!

 تن را رها کرد!*

تو را رهبر شد و

 کوثر عطا کرد*

تو کی آگه شدی،

او خود ندا کرد*

قلم را جوهر و

صورت به پا کرد*

"خراباتیست در دل

 های و هو کن"*

"لبی بر می بزن

 دل زیر و رو  کن"*

جمال عشق را

گر خود  توبینی*

ز خود وا می رهی

خود را نبینی*

"دم"ت عشق و

 "دل" ت عشق و

" تن"ت عشق*

همه ذرات عالم

عشق بینی*

خرابات دل تو،

جمله حور است*

همان جا

 وادی قدسی و

نور است*

دلت موسا و

عیسا ومحمد*

تو را سیمرغ و

کوه قاف وطور است*

"خراباتیست  در دل

 های و هو کن"*

"لبی بر می بزن

 دل زیر و رو کن"*

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

Search rroshanaa  on google

 

http://s3.picofile.com/file/7418423652/4302.jpg

http://s2.picofile.com/file/7918897525/313_7.jpg