دل ما , باده خور ساقی چشم تو شده 313-108

دل ما ,

باده خور ساقی چشم تو شده*


***

بازی مست تو,

امشب به در خانه ما*

خانه بر هم زدنی نیست,

به دیوانه سرا*

حالت گل شده را ,

گل شده ای داند و بس*

دانه تا گل نشود,

هیچ ندانست ز ما*

غمزه چشم تو,

دیوانه کند هد هد دل*

تا نخندد لب تو,

اوج نگیرد دل ما*

دل ما ,

باده خور ساقی چشم تو شده*

تا نگیرد مه تو,

شوق نگیرد دل ما*

مستی چشم تو و ,

مست دل ما, هیهات*

تا ننوشد می تو ,

هوش نگیرد دل ما*

بوسه لعل لبت,

جرعه مستی کش ماست*

تا نمیرد به بر ات,

هست نگردد دل ما*

ساغر و باده شود گر,

می عشق تو به دل*

گر از آن زنده شویم,

مرگ نگیرد دل ما*

بوسه بر لب زنی و,

گشت زنی در  دل ما*

بوسه ات خنده کنان,

حرف زند با دل ما*

بوسه بر دل چو رسد,

غنچه دل باز شود*

بوسه ات آب حیات است,

بروید دل ما*

به تبسم, نگه ات

نقب زند, در دل ما*

مهر تو بیشه شود,

ریشه دواند دل ما*

ای به  دل ریشه زده,

از دل ما قهر نکن*

تیشه قهر تو ,

پر ریش نماید دل ما*

دل ما ریش نکن,

در دل ما نیش نکن*

ریشه زن در دل ما,

تیشه مزن بر دل ما*

جلوه ماه رخ ات ,

در دل ما شب گرد است*

رخصتی کرد شبی,

ماه بگیرد دل ما*

ماه, بگرفته دلم ,

امشب و در خلوت تو*

تا به صبحانه خون,

خواب ندارد دل ما*

نان و پیمانه خون,

مستی شب, ما را بس*

صبح فردا برسد,

ساقی و ساغر دل ما*

شام آخر بگذشت,

نامه خون آخر شد*

روشنا نامه به دست,

شاهد و آگه دل ما*

هان به سجاده خون,

عشق پی آگاهی ست*

کاتب عشق دل است,

انفس آگه دل ما*

روشنا آمده خود احمد و,

عیسا در پی*

عیسی عشق دل و,

احمد آگه دل ما*

بنشین بر لب دل ,

تا برسد قاصد ما*

قلب بگشا که "دم" است,

قاصدک محمل ما*

دم ما رقص کنان,

در می و خون می گردد*

روشنا, ساقی عشق است و

جهان محفل ما*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

8/11/91

Search rroshanaa on google.com

http://s2.picofile.com/file/7636911612/108108.jpg

http://s3.picofile.com/file/7636914515/1088.jpg

http://s1.picofile.com/file/7636910642/11088.jpg

http://s1.picofile.com/file/7637086020/10800.jpg

http://s3.picofile.com/file/7637087953/11081108.jpg

http://s5.picofile.com/file/8102875576/313_0108.jpg

http://s5.picofile.com/file/8102875526/313_108.jpg

http://s5.picofile.com/file/8116216818/313_00108.jpg

 


در آنجا عشق بر تخت است و فرمان* 313-114

در آنجا عشق

 بر تخت است و فرمان*


***

بهوش ای عاشقان,

 آید نگاری*

نگاری بهتر از ,

هر نو بهاری*

بپاشید آب و

 در راه اش نشینید*

که بی ره آید و

 چون شاهواری*

نگاری کو,

 بسی شیرین عذار است*

کزو ناخن,

 به لب گیری و زاری*

نگاری,

 بس توانا و قلندر*

هزاران سال و مه,

 قدر اش بداری*

به بند زلف او,

 دل  می سپاری*

کشاند او تو را,

 تا نزد باری*

نگاری کو,

 طبیب نقص و درد است*

رهاند او تو را,

 از رنج و خواری*

نگاری کو بسی,

 ماهست و زیبا*

درون سینه ات,

 بُد یادگاری*

دل ات, در سینهِ او,

 دلبرِ تو ست*

رخ ات, از صورت اش,

 گیرد سواری*

ندانی صورت ات,

 از صورت او*

تو گویی مستی و

 دائم خماری*

گهی بینی تو او را,

 گه تو خود را*

گهی آرامی و

 گه بی قراری*

نگاری کو همه,

 حی است و باقی*

نگاری کو همه,

 وحی و ساقی*

نگاری کز می اش,

 در سالمین ای*

نگاری کز پی اش,

 در عالمین ای*

نگاری, چون در او,

 خود را ببینی*

صفات کبریایی را,

 قرین ای*

نگاری پر جمال و

حور و مستی*

نگاری ذوالجلال و

 نور و هستی*

نگاری همچو آیینه,

 تو "سو" ای*

همه احوال و اطوار ات,

 تو , "او" ای*

تو پنداری که احوال ات,

 ز خویش است*

تو را پندار,

 پنداری پریش است* 

اگر پندار ,

بگذارد تو را خویش*

ببینی خویش و

 پندار ات خموش است*

خموشید,

 ای شما پندار کاران*

که پندار شما ,

دل را چو موش است*

هزاران پاره کرده موش,

دل را*

اگر موش ات بگیری,

 دل سروش است*

سروش دل تو را,

 آرد خبر ها*

که موش ات را,

 فرستد عرش اعلا*

چو در اعلای علیٌین,

 نشیند*

بجز حق الیقین,

 موش ات نچیند*

کجا حق الیقین,

 صد پاره گردد*

که موش ات,

 در یقین, افسانه گردد*

هر آن موشی که,

 افسانه یقین است*

همان دیو چراغ ,

 "علاءِ" دین است*

اگر دیو چراغ ات را

 بیابی*

ببینی, جمله افسانه,

 یقین است*

تو را هر جا که خواهی,

 می برد او*

که دیو ات,

 عقل و پنداری, یقین است*

چنین است و چنان است و

 همین است*

به دیو ات, هر چه پنداری,

  یقین است*

" دیوایْنْ" است و

چو دیوان الهی ست*

هر آنکس دیو گردد,

لوحِ دین است*

من آن دیو ام که,

 دیوان ام, خدایی ست*

من آن نور ام ,

چراغم, مصطفایی ست*

من ام, قا لیچه حضرت,

 سلیمان*

بیا بنشین

 برم تا قصر ایمان*

در آنجا عشق

 بر تخت است و فرمان*

چو آنجا در رسی,

 گردی مسلمان*

سلیمانی و

 آنجا مرد میدان*

مسلَم, عشق را

 هستی تو سلطان*

دل ات عشق است و

 عقل تو, حکیمان*

سرای عشق باشد,

 لوح و فرمان*

سلیمان ات,

 تو را گوید سلامی*

سلام و والسلام ,

 این است پایان*

خداوند عشق بود و کلمه ,

 فرقان*

تو هم خود کلمه ای, عشق ای,

تو قرآن*

تویی آن "حا" یِ حُب و

" میمِ" مرئی*

تو خود را "حُبِ مرئی"

این چنین دان*

کنون عقل ات(ع) سلیم(س) و

قدسی(ق) از عشق*

تو "عین " و " سین" و  " قاف"

 روح القدس خوان*

تو " حا" و "میم" و

"عین" و " سین" و " قاف" ای*

بدین سان وحی آمد,

جمله قرآن*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

29/11/91

*Search rroshanaa on google.com

*I am truly SUDDENLY ENLIGHTENED.

***

http://s1.picofile.com/file/7661427090/111114.jpg

http://s3.picofile.com/file/7661427525/1114.jpg

http://s1.picofile.com/file/7661428060/114_2_.jpg

http://s5.picofile.com/file/8103986292/313_00114.jpg

http://s5.picofile.com/file/8103986384/313_0114.jpg

http://s5.picofile.com/file/8103986450/313_114.jpg

http://s5.picofile.com/file/8116128218/313_000114.jpg

 


از لب چو گذر کردم، جز عور ندیدم من 313-021

از لب چو گذر کردم،

جز عور ندیدم من


***

 

بر سجده گه عالم

هر بوسه،

لبی دارد

از لب

چو گذر کردم

جز عور،

ندیدم من

بر بوسه،

نفس دیدم

بر نفس،

هوس دیدم

بر آتش و آب و باد

جز تور،

ندیدم من

آن نفس ،

که گرما بود

بر گوش و سرم بارید

در بارش هر نفسی

جز شور،

ندیدم من

شوریده،

گذر کردم

بر یار،

نظر کردم

چون نیک نظر کردم

جز حور،

ندیدم من

یارم،

همه مستان بود

در باغ و گلستان بود

زان باغ و گلستان ، هی

انگور،

بچیدم من

خورشید فلک،

گر چه،

مهر همه عالم بود

ذرات همه عالم

جز نور ،

ندیدم من

مهرش،

به دلم تابید

دل،

آیینه ام گردید

در آیینه،

بنشستم

محشور،

پریدم من

دل،

صورت یارم بود

ماه شب تارم بود

مهتابی این شبها،

در نور تنیدم من

دل،

عاشق وشیدا بود

دل،

روشنک ما بود

در روشنی این دل

ذوالنور

بدیدم من

 

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

rroshanaa@gmail.com

http://rroshanaa2.persianblog.ir

http://lucifer2012.mihanblog.com

http://s2.picofile.com/file/7935534943/313_21.jpg

http://s5.picofile.com/file/8116027984/313_021.jpg

 


در عشق بسوز , گرمی عشق "دم" است* 313-111

در عشق بسوز ,

گرمی عشق "دم"  است*


***

یک "دم" ,  به هوای دل ,

گرفتارم کرد*

هی بال زد و ,

چو طفل در کارم کرد*

پروانه شد و

چو شمع گریانم کرد*

اشکی شدم  و

به خویش حیرانم کرد*

شمعی بدم و

جلوه ز بامم گردید*

ابری شدم و

قطره ز قلبم بارید*

پروانه دلی به شعله ام,

دل خوش بود*

بی بال شد و

چشم و زبانش چرخید*

پروانه و من,

چند گهی بال زدیم*

هی شعله کنار,

صحبت از حال زدیم*

هنگامه عشق,

چشم در چشم بدیم*

پایانه عشق,

احسن الحال شدیم*

القصه که عشق,

بهترین حال دل است*

در بستر عشق,

حاصل تاک مل است*

هر دل که به عشق

بسته شد, آخر کار*

آن بسته ,به هر دل که رسد*

عطر و گل است*

پروانه , شبی که پر زد و

 رفت بهشت*

شمع در دل شب,

ز جان خود عشق سرشت*

بلبل به گلی ,چلچله خوان

عشق نوشت*

بیچاره سری که

در دل اش حزن بکشت*

ای دل که گرفتار غمی

عاقل شو*

پروانه صفت,

ز بال و پر غافل شو*

بر خیز ,دمی میان آتش

پر زن*

چون بلبل نغمه خوان,

به عشق شاغل شو*

هش دار, ز سوز غم

که عمر تو کم است*

در عشق بسوز ,

گرمی عشق "دم"  است*

هی غم نفروز,

زندگی زیر و بم است*

رو عشق فروز ,

هر کجا پیچ و خم است*

ای گشته ز غم رها,

چه داری در دل*

ای مطرب خوش نوا,

که باشد محفل*

دانی که چه ای,

اگر ندانی تو بهل*

هان, دلبر "دل بری",

تو در دامن دل*

بر خیز که,  دلبر به دل

آمیخته شد,

دم , دلبر عقل و

عقل فرهیخته شد*

عشق, جوهر عقل و

گوهر دل , کلمه*

بر خیز که روشنا

بر انگیخته شد*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

14/11/91

Search rroshanaa on google.com

 

http://s3.picofile.com/file/7646163331/111.jpg

http://s2.picofile.com/file/7646165799/1111.jpg

http://s5.picofile.com/file/8103304926/313_111.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115853034/313_0111.jpg

 


من مرغ عشق ام, پرکشان* 313-104

من مرغ عشق ام,

پرکشان*



***

ای عاشقان, ای عاشقان*

دل,

ساغر و پیمانه شد*

ساقی,

زسوی آسمان*

یار من دیوانه شد*

جامم ز می,

سر شار شد*

حالم ز دل ,

خمار شد*

عقلم که

پر انوار بود*

خاموش و

بی اخبار شد*

قلبم ,

دمی بیدار شد*

روح القدس,

در کار شد*

دم ,

هدهد فرزانه شد*

دل,

طفل خوش تیمار شد*

دیدم,

سبک بال ام , کنون*

بی وزن و بی رنگ و

فتون*

هم عقل دارم ,

هم جنون*

آگاهم,

از هر ذو فنون*

من زنده ام,

بی نان و خون*

آگاهی ام,

 عشق ام, کنون*

تن, بی تعین,

بی ستون*

بر نیست,

هستم یوقنون*

من زنده ام ,

بی خال و خط*

عشق ام , کلام ام ,

معرفت*

بر لامکان و لا زمان*

آگاه گشتم,

عاقبت*

خاکم ,عصا شد,

مار شد*

آبم, هوا شد,

بار شد*

یک دم ,

ید بیضائ من*

از جیب تن,

احضار شد*

لب  بوسه زد,

بر آن "ید"م*

خندان و

"چشمی,تر" بدم*

پروانه ای,

گویی عدم*

گردید اندر قلب و "دم"*

جان با دلم شد,

هم قفس*

هی بال زد هر "دم",

نفس*

بگرفت  زعیسایم ,

هوس*

تا صاف کرد,

تن را ز خس*

من با که گویم,

جان شدم*

خود ,

شاهد جانان شدم*

موسا و طور و

روشنا*

من لوح ده فرمان شدم*

عیسای خون و نان,

دوان*

شد سوی حور جان,

روان*

گویی که عیسای جوان*

پوشیده تاج ارغوان*

من مرغ عشق ام,

پرکشان*

سیمرغ ام و

عنقا نشان*

دارم نشان از

بی نشان*

از پادشاه کهکشان*

من دلبر هفت آسمان*

از مالک ملک و زمان*

آورده ام  عشق,

ارمغان*

بر وجد آیید عاشقان*

من روشنای طارق ام*

من آبها را فارق ام*

کشتی عشق ام,

قایق ام*

از باد و طوفان,

فارغ ام*

بر عشق آیید,

عاشقان*

در عشق آیید,

سالکان*

کین عشق,

خود نام اش خداست*

وین عشق,

"وحی" انبیاست*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

8/10/91

http://s2.picofile.com/file/7601673010/1044.jpg

http://s3.picofile.com/file/7601673973/104.jpg

http://s5.picofile.com/file/8102363584/313_104.jpg

http://s5.picofile.com/file/8102400518/313_0104.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8115676268/313_00104.jpg