ای عشق کجا، عشق کجا ، سفره و سوری 313-103

 ای عشق کجا، عشق کجا ،

سفره و سوری


***

ای عشق منم ,

تشنه بی حد و شمار ات

بنشسته لب آب ام و

گه ابر سوار ات

ای عشق به معشوق بگو ,

طره نبندد

تا راه نبندم ,

به شب "ماه شکار" ات

ای عشق منم,

عاشق پاییز و بهار ات

خونین دل و خونین جگرم,

عشق سوارت

ای عشق, به معشوق بگو ,

چهره نپوشد

تا چشم نپوشم ز رخ و ,

چشم خمار ات

ای عشق منم, عشق منم,

صبر و قرار ات

شب را ه منی,

روز,

من اندیشه سوار ات

ای عشق منم ,

منتظر و لحظه شمار ات

گه پیش منی,

گاه منم, نزد و کنار ات

ای عشق , شکن,  عشق, شکن,

قصد و وضوی ات

تا عشق بنوشم زلب و

بوسه ز روی ات

ای عشق بنوشان , تو بنوشان

ز می عشق

تا تنگ بگیرم به بغل

تنگ و سبوی ات

ای عشق, بیار, عشق بیار,

شام و نهار ات

شب ,راه منی,

روز منم, دام و شکار ات

ای عشق بیا, عشق بیا ,

کهنه سوارم

بی عشق, کجا کلبه زنم,

زهره ندارم

ای عشق تویی, عشق تویی,

دار و ندارم

با یاد تو, من, مستم و

در گشت و گذار ام

ای عشق نگو ,عشق نگو ,

زار و نزارم

بی عشق ,کجا خامه زنم,

مایه ندارم

ای عشق کجا, عشق کجا ,

سفره و سوری

تا من بنوازم به کجا ,

اسب صبوری

ای عشق که را, عشق که را,

سلسله مویی

تا سلسله گیرم همه,

تا سلسله مویی

ای عشق بیا, عشق بیا,

عشوه رها کن

هی بوسه زن و بوسه زن و

وعده وفا کن

ای عشق بزن, عشق بزن,

تنبک و دوری

تا مست برقصم ز پی ات,

رقص و سروری

ای عشق بخوان, عشق بخوان,

چلچله خوانی

تا دل بچکاند به قلم,

سر نهانی

ای عشق, ای عشق,

 ای عشق, ای عشق

هی عشق , هی عشق,

هی عشق ,هی عشق

***

ناصر طاهری بشروی...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

2/10/91

http://s2.picofile.com/file/7596090535/103.jpg

http://s5.picofile.com/file/8102186550/313_103.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114570576/313_0103.jpg

 


کنون از عشق سر مستم، به جام باده پیوستم 313-056

کنون از عشق سر مستم،

 به جام باده پیوستم


***

سیه گیسوی افشاندی

رخ ماهت، هویدا شد

سیه چشمان خمارت

مرا، جام مسیحا شد

کمان ابروی مشکینت

قلم بر پرده دل زد

دلم صورتگر رویت

رخ زردم، حمیرا شد

شمیم تاب گیسو یت

دلم پروانه رویت

زعطر آن نفسهایت

دویدم بر در و کویت

شراب ارغوانی را

گل از کوی تو، محمل شد

نسیم مهربانی را

صبا زان طره، منزل شد

لبانت خنده زد ، گل شد

دل من پر ز سنبل شد

نگاه مست و جانانت

دلم را شمع محفل  شد

مرا مهر تو شامل شد

غم عشق تو، راحل شد

نمی دانم، چه حاصل شد

همی دانم که قابل شد

دلم را نور نازل شد

رخم چون ماه ، کامل شد

سرم از عشق، عاقل شد

زبان در عشق، ناقل شد

شبم بر روز ساحل شد

مرا موج تو، حاصل شد

ز"موج"ات، اوج بگرفتم

مرا عشق تو، حامل شد

کنون از عشق سر مستم

 به جام باده پیوستم

گهی بالا ، گهی پستم

پریشانی زبردستم

من از عقل زمین جستم

ز اطوار غمین رستم

به حَوٌل حال پیوستم

پیام آخرین هستم

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search rroshanaa on google.com

http://s1.picofile.com/file/7977456341/313_56.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114489226/313_0056.jpg

 


دردانه ، خدا بود و به هر دانه رها بود 313-112

دردانه ، خدا بود و به هر دانه رها بود


***

مستان خدا ,

باده ز دلدار خریدند*

یعنی که بجز دل ,

سری هوشیار ندیدند*

رندان خدا , طره

نه دادند , نه گرفتند*

 زیرا بت عیار,

ز احوال گزیدند*

نی نکته بگفتند و

نه حرفی بشنیدند*

خود عشق بگشتند و

به اقبال رسیدند*

آگاه شدند و همه احوال

بدیدند*

هر حرف شنیدند,

از این حال شنیدند*

کی نقطه عاشق شدن,

عشاق کشیدند*

عاشق شدگان ,

عشق بگشتند و بدیدند*

کی بهر مکافات ,

بر عشق رسیدند*

از غافله عشق,

بجز مهر نچیدند*

کی بهر ملاقات,

پی عشق دویدند*

تا عشق نگشتند,

ملاقات ندیدید*

آنان که پی عشق دویدند,

خزیدند*

پا را ندوانیده,

به معشوق پریدند*

معشوق سوار اند ,

کجا در پی عشق اند*

کی عشق بدیدند,

گر آن پای نچیدند*

آنان که ز آرام و قرار,

فاصله گیرند*

نی عشق ز ره چیده و

نی قافله دیدند*

نی عشرت و نی حسرت و

نی سعی ونه کوشش*

ساکت شدگان اند,

به آرام رسیدند*

نی عابد و نی زاهد و

نی مجتهد و شیخ*

هر قوم دویدند ,

به بازار رسیدند*

فریاد مزن,

چیست , کجاست

جام حقیقت*

آن چیست تویی , جام تویی

سفره نچیدند*

بی دل نظران

غافل از آن "در" نهان اند*

بازار بگشتند و

متاعی نخریدند*

همت طلب از " بازدم" ات,

 "ذکر دوام "ات*

زنهار , سفیهان که

ز دم فلسفه چیدند*

فریاد مکن بیش,

نه دام است ونه دانه*

آن دانه تویی, دام تویی,

حیله نچیدند*

از دام برون آی,

که از بستر دانه*

بس پیر و جوان,

بر دل افلاک پریدند*

هان چشم مگردان ز " دم "ات,

"فکر مدام" ات*

ذات الصور عشق,

در این جام کشیدند*

هان صورت آن یار,

در این دانه نهان است*

آنان که شکفتند,

در آن یار تنیدند*

یک نقطه در آن دانه,

از آن یار جدا نیست*

آنان که رسیدند,

بجز دانه نچیدند*

آن دانه نگر, دانه نگر

دانه تو یی تو*

چون دانه بدیدند,

به دردانه رسیدند*

دردانه خدا بود و

به هر دانه رها بود*

از دانه رها گشته ,

خدا گونه تنیدند*

آری به خود آ ,

کین تو, در آیینه,

 خدا بود*

خود را چو بدیدند,

خدا را بشنیدند*

آنان که چو آیینه,

بدیدند نفس خویش*

"بسم ربک الحق" شده,

خلقی بشنیدند*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

15/11/91

*Search  rroshanaa on google.com

http://s2.picofile.com/file/7649310107/112112.jpg

http://s2.picofile.com/file/7649310000/112.jpg

http://s2.picofile.com/file/7649326020/1112.jpg

http://s5.picofile.com/file/8103441192/313_112.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114238000/313_0112.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114242784/313_00112.jpg