انس بودم ، عشق گشتم 313-042

انس بودم ، عشق گشتم


****

من زعشق،

آغاز گشتم*

با خدا همراز

 گشتم*

در هوای عشق*

گشتم*

عاشق خود،*

باز گشتم*

آدمی را "میم" *

دیدم*

عقل را ،*

تسلیم  دیدم*

"روشنا" گشتم

پریدم

عالم قدسی*

رسیدم*

ذهن،

قدسی شد،*

رهیدم*

عالم غیبی* ،

پریدم*

فرش فانی را*

تکیدم*

عرش را پایین*

کشیدم*

انس  بودم ،

عشق گشتم*

عرش را،

با عشق گشتم*

حوریا ن*

در عرش چیدم*

طور آگاهی

تنیدم

قال را بی قیل*

دیدم*

سال را تعطیل*

دیدم*

عقل را جبریل*

دیدم*

حال را تحویل

دیدم*

با یقین*

 در حق رسیدم*

یک نفس *

بی دم ، کشیدم*

عشق را انجیل*

دیدم*

حال وحیانی

چشیدم*

زابر آگاهی،

چکیدم *

روح قدسی را*

تنیدم*

در قوای روح قدسی*

"روشنا"

یاسین شنیدم*

من کنون*

در لحظه هایم*

اولم ، در انتهایم*

موسی و عیسی و احمد*

روشنایم ، روشنایم*

بر سکوت هر نی و نا*

بر  کریشنا ها و بودا*

بر همه اطوار یوگا*

منتهایم ، منتهایم*

عارف از حق الیقینم*

شاهدم، عین الیقینم*

عالم علم الیقینم *

"روشنا"،

معنای دینم*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

Search rroshanaa on google.com

http://s2.picofile.com/file/7957122682/313_42.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115580576/313_0042.jpg

 


ماه تو خورشید گشته می کنی شق القمر 313-029

ماه تو خورشید گشته

می کنی شق القمر

***

ای که، انسان گشته ای،

روی زمین*

در عدن بودی تو عشق و   *

بوده ای  روح الامین*

صورت اصلی تو*

در صیرت عشق و صفا*

عشق بودی اول  و

 آخر ،

تو  گردی کبریا*

روز اول،

چون تجلی کرد روح ات ،

ای پسر *

صور "بی دم"  بودی و

با دم شدی*

آدم ، بشر*

ای بشر، عقل ات ،

تو روح القدس خوان*

آن زمان کز عشق گردد

قدسی و صاحب زمان*

چشم و گوش و

صورتکها ،*

جسم و جان*

طلعت  عشق اند

این  رنگین کمان*

صورتکها عقل شد *

تلبیس شد *

هیبت تلبیسها ،*

ابلیس شد *

صورتکها

خیمه در آدم زدند*

جن و انسان گشته *

بر آدم  زدند *

صورتکها ،

طیف های نور خوان *

جان خود را

سر سرای نور دان*

نور بودی ،

نار گشتی،*

جن و هم انسان شدی*

آب بودی،

خاک گشتی،*

سبزه و حیوان شدی*

در  تجلی ،

حسن بودی،

مهر  نوش و،

مه لقا*

جملگی،

خود عشق بودی*

عشق گردی،

در بقا *

گوهر اصلی تو،*

در بستر

نور و

صفا*

هان که،

در صیر سماواتی و*

در  صیر خدا*

چونکه

قدر خود  بیابی*

وان قوایت،

سجده گوت*

لیله القدر  ات ،*

ببینی،

بگذری

از بام و کوت*

آن شدید القوت ات،

بینی

تو خود،

بر عرش جات*

استوای عرش گردی،

فرش،

گردد زیر پات*

آری :

یکدم عشق گردی ،

عشق ،

بینی لا زمان*

عقل تو قدسی و

بینی آگهی از،

  لامکان*

از مهستان وارهیده،

شمس و نورانی شوی*

روشنای هر دو عالم*

نور وحیانی شوی*

آن" ید" ات بینی

تو زان پس*

"فوق اید یهم"،

پسر*

ماه تو،

خورشید گشته*

میکنی

"شق القمر"*

 

 

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آ گاهی

*rroshanaa@gmail.com

*search rroshanaa on google.com

http://s1.picofile.com/file/7943974080/313_29.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115316826/313_0029.jpg

 


هان: ندانی ، عشق صلیب انبیاست . چشمه وحی است و تکوین بفاست 313-028

هان: ندانی ، عشق صلیب انبیاست

چشمه وحی است و تکوین بفاست

***


ناصر طاهری بشرویه ... روشنا 313-028 

ای که عاشق گشته ای،*

گو عشق چیست*

عشق در جان ات،*

فروغی ماندنی ست*

آری : معشوق ات

فروغ عشق بود*

منجلی گشت و

 تو را عاشق نمود*

عشق،  جانا،

 دلبری،

محجوب بود*

در تن و در جان تو

مصلوب  بود*

هان: ندانی

عشق صلیب انبیاست*

چشمه وحی است و،

تکوین بقاست*

موسی و عیسی و احمد،

نام اوست*

"لم یکن له کفواً" و ،*

 واحد، هم اوست*

چشم خود بر هم زنی،

آید به دید*

"روشنا" می آیدت،

هر دم پدید*

عشق نور است و

در او کم جو  زمان*

عشق حور است و

مجو، او را مکان*

چون اراده  کرد عقلت،

تو ر ساخت*

هان، اراده  کرد قلبت،

نور ساخت*

عشق از امر"خود" آیی*

شد پدید*

بیش  از  امر  او ،

نبودی هیچ کید*

جمله صورتهای ما ،

رخسار  اوست*

وین هیولاهای ما،

زلفی از اوست*

هرچه پیدا  شد،

فروغ عشق بود*

عقل قدسی ، خود،

 بلوغ عشق

  بود*

ای بشر،

 برخیز،

عشقی ساز کن*

تا نمانی تلخ،

شور آغاز کن*

چونکه،

 شور عشق،

گیرد، لامکان*

جسم و  جانت می رود،*

در لا زمان*

لازمان و لامکان،*

پیدا تویی*

لم "یلد یولد" تویی*

یحیا تویی*

جنگ عیسا و محمد*

کن رها*

غلغل نفست بزن*

در خود در آ*

جمله سر انبیا*

عشق است و بس*

هان:

خدا عشق است *

نی، زاری به کس*

انبیا دیدند خود را *

در خدا*

خود، خدا گشتند و*

گفتند مرحبا*

مرحبا بر*

آن سرشت اولین*

مرحبا بر این بهشت

آخرین

مرحبا بر*

خالق عرش و زمین*

بر جلال و بر جمالش*

آفرین*

مرحبا گویان* 

صفات خویش را*

بر شمردند و*

شدند از انبیا*

گر تو بینی خویش را*

بینی خدا*

بشنوی یاسین و*

گردی زانبیا*

 

 

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

 

*rroshanaa@gmail.com

Search rroshanaa on google.com

 

http://s2.picofile.com/file/7942729030/313_28.jpg

http://s5.picofile.com/file/8115133134/313_0028.jpg

 


رو تو عاشق شو،* مپرس از عمر و زید* 313-090

رو تو عاشق شو،*

مپرس از عمر و زید*


***

دوش  آمد،*

رهروی در کوی دل*

تا  ببیند،*

شور و  حال و

 نور و ظل*

گفت، ای مستان دل،*

احوال چیست*

جملگی گفتند،*

حال ماست ،بیست*

گفت، از مستی *

بگویید نکته ای*

تا شوم پر نور و،*

 گردم پخته ای *

آن یکی گفتا که*

مستی حرف نیست*

مست باید گشت ودانست*

حرف چیست*

دیگری گفتا که*

مستی آگهی ست*

مست ، کو  آگه نباشد*

  برده زیست*

برده دل، بی سر و*

بی خانه است*

بی حواس و ابله و*

دیوانه است*

 سومی  گفتا که*

مستی ساکتی ست*

مست، گر ساکت نباشد*

پاکتی ست*

"مست ساکت"*

صاحب بال و پر است*

آگه از عقل است و*

حالی دیگر است*

 چارمی گفتا که *

نی،  جانم ، خموش*

مست، گر مستی نیارد*

 خاک، روش*

مست، آن باشد که*

گیرد عربده*

هوشیاران را*

 کند ،ماتم زده*

 پنجمی گفتا که*

 "می" ، از سر پرید*

من نتانم گفت*

مستی، خود چه بید*

هان:

 تو خواهی گر*

 بدانی مس که بید *

 رو تو عاشق شو،*

مپرس از عمر و زید*

وان دگر گفتا که*

مستی، ورزش است*

از برای غم نخوردن*

ارزش است*

"می" ، همان آب است*

بر" غم" میدهند*

آتش دل را*

چو مرهم می نهند*

آخری گفتاکه *

ای مستان خموش*

گوش دارید ، تا بگوید*

می فروش*

می فروش گفتاکه*

من،  "می"،  نازدم*

عاشقم من *

از نیستان آمدم*

در نیستان ، عاشقان،*

اهل "نی" اند*

جملگی تاک اند و*

انگور و "می" اند*

"می" به تاکستانیان*

انگوری است*

چون به بام و خم رود*

منگوری است*

مستی می *

جز حباب نور نیست*

طوری است و صوری است*

مستور نیست*

"می" کز او مستی نبارد،*

شور نیست*

عشق،  کو مستی نیارد*

نورنیست*

نور خواهی،*

  راه تاکستان بگیر*

"نی نشین" نور شو *

مستان بگیر*

"می" همان "نی" باشد و*

انگور و تاک*

ریشه  اش در خاک و*

نفسش، آب پاک*

کی شناسند مستی*

آن بیمارها*

کی شناسند عشق*

این هوشیارها*

خاک پاک و آب پاک و*

 نور پاک*

هر که در وی ،هر سه*

 آمد*

شد سماک*

ای دخیل خاک و آب و*

نور پاک*

گر تو خواهی "روشنا"*

شو سینه چاک*

سینه چاکان*

با دلی شور آمدند*

عاشق "می" گشته *

از طور آمدند*

باده بر کف *

دست در حور آمدند*

آگه از حق گشته*

پر نور آمدند*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

29/8/90

*rroshanaa@gmail.com

*http://rroshanaa2.persianblog.ir

*search (rroshanaa) in google

http://s4.picofile.com/file/8100643584/313_90.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114910526/313_0090.jpg

 


آنکه بر جامم بریزد، باده ای از عشق خود 313-098

آنکه بر جامم بریزد،

باده ای از عشق خود

***

من پریشان نسیتم امشب،

دل و جانم کجاست

آنکه با عشقی

بشوراند شبستانم کجا ست

آنکه بر جامم بریزد،

باده ای از عشق خود

آتشی روشن کند،

بر دام و انبانم کجاست

با شرابی زان دو چشمش،

گیردم مست و ملنگ

با نوازشها کند بیدار و

هم خوابم کجاست

آنکه با جام لبانش،

می کند دیوانه ام

می برد دل را

سرای آن دلارامم کجاست

آنکه می نوشد دلم،

هر لحظه با انفاس عشق

میزند هی بوسه ها ،

بر دست و اندامم کجاست

با ترنم های چشمش،

می کند دل را پر آب

با نسیم غمزه هایش،

برده ایمانم کجاست

آنکه میگیرد مرا ،

چون بچه در آغوش خود

می کند ناز ونوازشها و

آرامم کجاست

با نوای" لای  لای" اش،

گشته است لیلای من

خنده هایش روز و شب ،

شیرین کند کامم کجاست

آنکه انگشتان او،

را مشگر گیسوی من

با شمیم مهربانی،

میزند تارم کجاست

دا ئماً هی خنده می بارد

ز کوی و بام او

هر کجا من میروم ،

آید سر راهم کجاست

من پریشان نیستم،

دانم که جانانم کجاست

هر کجا باشم ، یقین دارم

دلآرامم کجاست

در شبستان و مهستان ها،

بسی گردیده ام

من یقین دارم کتاب و

عشق و ایمانم کجاست

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

7/8/91

http://s1.picofile.com/file/7541003652/rr98.jpg

http://s4.picofile.com/file/8101631926/313_98.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114752984/313_0098.jpg