جز صورت بی صورت, جز عشق ندیدم من 313-020

جز صورت بی صورت, جز عشق ندیدم من

***

از آب،چکیدم من

در خاک، تنیدم من

بر صورت این عالم

جز دوست،ندیدم من

آن آب، به دریا شد

وان خاک، به صحرا شد

بر دامن خاک و آب

جز مور، ندیدم من

هر گل به گلستانی

با بلبل مستان بود

با بلبل مستانه

جز شور،  ندیدم من

هر ذره، دلی دارد

وان دل که،سری دارد

اسرار همه دلها

جز" هوی"، ندیدم من

از دل، چو سفر کردم

برچشم، گذر کردم

سودای

همه چشمان

جز" نور"، ندیدم من

دروازه دل،  بگشا

بر چشم ، نظر بنما

کز مصدر دل

با چشم

جز" عور"، ندیدم من

بر چشم در آ، بنگر

رخساره این عالم

رخسار همه عالم

جز" تور"، ندیدم من

تور، از رخ او بردار

یک بوسه،بر او بگذار

سودای همه عالم

جز بوسه، ندیدم من

بر هر چه نظر کردم

جز مهر، ندیدم من

جز

" صورت بی صورت"

جز" عشق"،

ندیدم من

ای عشق بیا جانی

عاشق کش  جانانی

معشوق تویی دانی

جز عشق ندیدم من

آن عشق منم جانم

عاشق کش جانانم

معشوق منم دانم

در عشق تنیدم من

 

***

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

rroshanaa@gmail.com

http://rroshanaa2.persianblog.ir

search rroshanaa on google.com

http://s3.picofile.com/file/7565554943/kisss.jpg

http://s1.picofile.com/file/7935077204/313_20.jpg

http://s5.picofile.com/file/8129657200/313_020.jpg

 

جز صورت بی صورت, جز عشق ندیدم من 313-020

جز صورت بی صورت, جز عشق ندیدم من

***

از آب،چکیدم من

در خاک، تنیدم من

بر صورت این عالم

جز دوست،ندیدم من

آن آب، به دریا شد

وان خاک، به صحرا شد

بر دامن خاک و آب

جز مور، ندیدم من

هر گل به گلستانی

با بلبل مستان بود

با بلبل مستانه

جز شور،  ندیدم من

هر ذره، دلی دارد

وان دل که،سری دارد

اسرار همه دلها

جز" هوی"، ندیدم من

از دل، چو سفر کردم

برچشم، گذر کردم

سودای

همه چشمان

جز" نور"، ندیدم من

دروازه دل،  بگشا

بر چشم ، نظر بنما

کز مصدر دل

با چشم

جز" عور"، ندیدم من

بر چشم در آ، بنگر

رخساره این عالم

رخسار همه عالم

جز" تور"، ندیدم من

تور، از رخ او بردار

یک بوسه،بر او بگذار

سودای همه عالم

جز بوسه، ندیدم من

بر هر چه نظر کردم

جز مهر، ندیدم من

جز

" صورت بی صورت"

جز" عشق"،

ندیدم من

ای عشق بیا جانی

عاشق کش  جانانی

معشوق تویی دانی

جز عشق ندیدم من

آن عشق منم جانم

عاشق کش جانانم

معشوق منم دانم

در عشق تنیدم من

 

***

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

rroshanaa@gmail.com

http://rroshanaa2.persianblog.ir

search rroshanaa on google.com

http://s3.picofile.com/file/7565554943/kisss.jpg

http://s1.picofile.com/file/7935077204/313_20.jpg

http://s5.picofile.com/file/8129657200/313_020.jpg

 

اول این ماجرا عشق حریف فناست 313-004

اول این ماجرا

عشق حریف فناست

 

***

قصه این

 نای و نی

قصه

بی انتهاست

صورت هستی

 نگر

شاهد

 این ماجراست

گل به چمن

 دیده ای

دانه دراین خاک

 بین

عطر گل یاسمن

ساقی

 بی مدعاست

خیزو،

بنوش جام می

صورت هستی

 فناست

آنچه

 دراین خانه نیست

صورت اهل

 بقاست

گل که

در این خانه شد

باز

 از این خانه رفت

قصه این

 نای و نی

قصه اهل فناست

هر نفسی میزند

ضربه

بر این نای و نی

ضربه

 بر این نای و نی

حاصلش

این موجهاست

موج

به دریا فتاد

موج

به صحرا فتاد

موج

بر ابروی یار

اول این ما جراست

اول این ماجرا

عشق حریف فناست

قصه به آخر رسید

عشق طریق بقاست

 

***

نا صر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

rroshanaa@gmail.com

search rroshanaa  in google

http://s4.picofile.com/file/7910258060/313_4.jpg

http://s5.picofile.com/file/8129527634/313_04.jpg

 

 

عقل آگه, جبرییل است . عشق و آگاهی, خدا آن الفلام نفس ها شد کتاب انبیا 313-038

عقل آگه,  جبرییل است . عشق و آگاهی, خدا

آن الفلام نفس ها شد کتاب انبیا

****

آنکه،

با نام تو*

بر" مغز و تن"ات ،

فرمان دهد*

او،

همان قلب است*

هر" دم"

"هو"ی رحمانی زند*

ذهن و،

ادراکات تو،

از قلب،

فرمان می برد*

جسم و،

الزامات تو*

خون دل ،

از او  می خورد*

فکر و عقل تو*

به حکم قلب ،

هر سو می پرد*

تا،

اراده کرد قلبت*

مغز ،

فرمان می برد*

تا،

نخواهد قلب تو*

کی،عقل تو *

در کار شد*

تا،

نجوید آن دلت*

ادراک تو،

بی کار شد*

دل،

اگر خواهد زمغزت*

در تفکر میرود*

قلب،

اگر جوید زعقلت،

سوی "درک "ات،

می پرد*

هان :

قوای "غیر ادراکی و *

ادراکی "ت،

مأمور دل اند*

در "درون" و

در "برون" ات*

در حریم دل،

"ول" اند*

هیچ امری از سر ات

سوی دل ات حامل نشد

تا که اقبال دل تو

زان عمل حاصل نشد

هرکسی بی قلب

دارد نزد عقل اش

محفلی

عاقبت

نآگاه یابد  خویش را

و  مفتعلی

هر کسی با عقل گیرد

نزد قلب اش

منزلی

می شود زاحوال قلب اش

آگه از  عشق جلی

هر کسی ناخوانده او را

عشق

میهمان اش شود

عشق،

صاحب خانه  گشته

عقل دربان اش شود

عقل آگه,  جبرییل است

عشق و آگاهی, خدا

آن الفلام نفس ها

شد کتاب انبیا

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

rroshanaa@gmail.com

search rroshanaa on google.com

 

http://s2.picofile.com/file/7953794187/313_38.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8129372984/313_038.jpg

 

 

که عشق بازیگر کون و مکان است سرش در لامکان , دل لازمان است 313-059

که عشق بازیگر کون و مکان است

سرش در لامکان , دل لازمان است

***

ز شهوت عاقلا

دیوانه گردی

به عشق آ , تا زعشق

فرزانه گردی

به شهوت گر تو

اسب عشق رانی

همه افعال عالم

عشق خوانی

نگو یم مر تو را

شهوت نرانی

تو را گویم به

شهوت عشق رانی

تو آگه شو

به شهوت

عشق بارد

به سنگر شو

که آهو مشک دارد

چه  کس داند  که در سرما

بهار است

کجا دانی خزان

نی ها به بار است

خزان و هم بهارت

زرد و زار است

اگر آب زمستانی

خمار است

تو را گرما و سرما

هیچ  کارت

اگر ساقی نگردد

می گسارت

تو را شهوت همی

آتش به جان است

اگر دل با دلت

نا مهربان است

کجا دانی که لبها

مخملین است

تو گر نازش کنی

 بوس آفرین است

کجا دانی که

ذرات وجودت

ز بوس عاشقان

نور آفرین است

کسی کو نفس خود را

عشق سازد

نفس گردد دمادم

عشق بازد

که عشق بازیگر

کون و مکان است

سرش در لامکان ,

دل لازمان است

اگر خواهی

بدانی لا زمانی

به عشق آی و

ببین ساعت ندانی

وگر خواهی

ببینی لا مکانی

چو آگاهی شوی

خود لامکانی

در آگاهی تو هستی

باز بینی

در آن انفاس قدسی

راز بینی

که راز لا مکانی

لا زمانی ست

که راز جاودانی

مهر بانی ست

تو تا عاشق نگردی

با ده ای نیست

تو تا آگه نگردی

واژه ای نیست

بیا در لا زمانی

عشق پیداست

بیا در لا مکانی

واژه اینجاست

به عشق پیدا شوی

آگاهی آری

قلم را واژه گردی

عشق باری

***

ناصر طاهری بشرویه....روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

Search  rroshanaa  in google

rroshanaa@gmail.com

http://s4.picofile.com/file/7980512896/313_59.jpg

http://s5.picofile.com/file/8129271700/313_059.jpg