چشم وابروت کشیدیم حضورت هستیم 313-057

چشم وابروت کشیدیم

حضورت هستیم

***

ما ز کوی تو گذشتیم ،

سرایت گشتیم*

کوی عشق تو بگشتیم  ،

هوایت گشتیم*

لب جوی تو نشستیم ،

ز پا ننشستیم*

چشم از چشم نبستیم ،

 به ره دل بستیم*

خبر از جوت شنیدیم ،

ز بو یت مستیم*

چشم و ابروت کشیدیم ،

حضورت هستیم*

ما که پیمانه به دستیم

ز می تردستیم*

ساقی و باده پرستیم ،

ز می سرمستیم*

شیشه عمر ، شکستیم ،

عدم را بستیم*

غول آن شیشه به دستیم ،

عدن  در دستیم*

قامت نور بدیدیم ،

به مه پیوستیم

ساحت نور رسیدیم

به شه پیوستیم*

شمس و ذوالنور شدستیم ،

افق در دستیم*

نفخه در صور شدستیم

عنق بشکستیم*

ما به  معبود رسیدیم ،

ز یاهو رستیم*

روز موعود بدیدیم ،

به هو  پیوستیم*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

rroshanaa@gmail.com

search rroshanaa on google

http://s3.picofile.com/file/7978732361/313_57.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8129102042/313_057.jpg

 

بیا می نوش بازیگر

رها کن بازی ات دیگر

****

اسیر عقل ،

و در بندی

خور وخوابت ،

شده غمها

چو از غمها،

رها گردی

شوی

 ارباب انفس ها

عنان عقل را

در کش

حذر  کن

از  لجاجتها

وزان

تقلید جاهل وار ،

رها  شو،

تا  شوی  پیدا

ز هر

خلق بد و  بدتر،

شوی

سنگین و رنگین تر

مراقب باش ،

کوشش کن،

رها  کن،

خلق بد ازسر

تو عادت کرده ای،

اسمر

زدی خود را،

به گوش کر

گهی زردی ،

گهی احمر

شدی زین رنگها

عنتر

تو،

این احوال فانی را

چو هاله،

کرده ای برسر

تو،

سایه، اصل پنداری،

همه کارت،

شده ابتر

همه وهم  و

خیالاتت  ،

کند هردم،

تو را "پر پر"

وزان،

جن های شیطانی

سوار چشمی و گه سر،

اسیر پولی و هم زر

اسیر سوری و  منتر

در این عادات فانی تو

گهی خشکی و ،

گاهی تر

دل و قلب تو،

گردیده

اسیر دام خیر و شر

بیا می نوش بازیگر

رها کن بازی ات دیگر

که تو شمسی و هم اختر

بیا در عالمی برتر

چه خواهی زین سریر زر

بیا در عالم انور

که با عین الیقین بینی

تویی الله و هم اکبر

 

***

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

Search rroshanaa on google.com

rroshanaa@gmail.com

http://s3.picofile.com/file/7945411719/313_32.jpg

http://s5.picofile.com/file/8128956184/313_032.jpg

 

بیا می نوش بازیگر رها کن بازی ات دیگر 313-032

بیا می نوش بازیگر

رها کن بازی ات دیگر

****

اسیر عقل ،

و در بندی

خور وخوابت ،

شده غمها

چو از غمها،

رها گردی

شوی

 ارباب انفس ها

عنان عقل را

در کش

حذر  کن

از  لجاجتها

وزان

تقلید جاهل وار ،

رها  شو،

تا  شوی  پیدا

ز هر

خلق بد و  بدتر،

شوی

سنگین و رنگین تر

مراقب باش ،

کوشش کن،

رها  کن،

خلق بد ازسر

تو عادت کرده ای،

اسمر

زدی خود را،

به گوش کر

گهی زردی ،

گهی احمر

شدی زین رنگها

عنتر

تو،

این احوال فانی را

چو هاله،

کرده ای برسر

تو،

سایه، اصل پنداری،

همه کارت،

شده ابتر

همه وهم  و

خیالاتت  ،

کند هردم،

تو را "پر پر"

وزان،

جن های شیطانی

سوار چشمی و گه سر،

اسیر پولی و هم زر

اسیر سوری و  منتر

در این عادات فانی تو

گهی خشکی و ،

گاهی تر

دل و قلب تو،

گردیده

اسیر دام خیر و شر

بیا می نوش بازیگر

رها کن بازی ات دیگر

که تو شمسی و هم اختر

بیا در عالمی برتر

چه خواهی زین سریر زر

بیا در عالم انور

که با عین الیقین بینی

تویی الله و هم اکبر

 

***

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

Search rroshanaa on google.com

rroshanaa@gmail.com

http://s3.picofile.com/file/7945411719/313_32.jpg

http://s5.picofile.com/file/8128956184/313_032.jpg

 

در آن آغوش رحمانی* که میداند چه ها دیدم* 313-033

 

در آن آغوش رحمانی*

که میداند چه ها دیدم*

       

****

رخ از سجاده،

بر چیدم*

دل و دلدار

بگزیدم*

چو

 بر یارم نظر کردم*

همه سجاده ،

 "او" دیدم*

به رویش،

سجده بگزیدم*

همه محراب،

 "او" دیدم*

دل از مهرش،

 نگردیدم*

"مه "من ،

 گشته "خورشید "م*

ز هر "ما ه "ی،

 پریدم من*

همه احوال،

 دیدم من*

در آن آغوش رحمانی*

که میداند! چه ها دیدم!*

من از تلخی،

 گذر کردم*

در آن شوری،

 سفر کردم*

دل از شورش ،

 مقر کردم*

همه شمس و قمر ،

 دیدم*

درآن نورو

 درآن ظلمت*

در آن وصل و

درآن هجرت*

در آن تلخ و

درآن شیرین*

ملائک،  

در حضر دیدم*

نشستم بر در کویش*

مگر،اورا گذر افتد*

بهار آمد،

گلستان شد*

دلم،  

با پا و سر دیدم*

دل من ،

 با بهاران شد*

در آن باغ و گلستان شد*

رخ زردم،

 حمیرا شد*

من آن اهل نظر دیدم*

رخم،

پیش رخش، شه شد*

دلم،

 از شمس او، مه شد*

همه افلاک  عالم را*

تنی،

 بی پا وسر  دیدم*

ز ملک و شه،

گذر کردم*

بر آن جانان،

نظر کردم*

همه اسرار هستی را*

من ،

اندر یک نظر، دیدم*

ز سرَش ،

 من گذر کردم*

به نورش،

یک نظر کردم*

دل از نورش،

 بصر کردم*

رخش را،  

روشنا دیدم*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

rroshanaa@gmail.com*

search  rroshanaa  on google.com*

http://s1.picofile.com/file/6232357142/rroshanaa.mp3.html

http://s2.picofile.com/file/7947165050/313_33.jpg

http://s5.picofile.com/file/8128894534/313_033.jpg

 

سجدهبر مهرت نمودم* هستی اممعنا گرفت* 313-031

سجده بر مهرت نمودم*

هستی ام معنا گرفت*

****

عشق ،

آهی ،بر دلم زد*

در دلم ،

ماْوا گرفت*

مرغ دل،

شیدا شدو*

عقل از سرم،

سودا گرفت*

نفخه های  دلکشت*

با سوز دل،

دم ساز شد*

یک نفس ،

روی ات  چو دیدم*

در دلم مینا گرفت*

آسمان قلب تو*

در قلب من ،

گسترده شد*

بارش باران عشقت*

در دلم،

دریا گرفت*

قطره های پاک مهرت*

در دلم،

پروانه شد*

گردش مهرت ،

که داند*

از تنم،

غمها گرفت*

در تنفسهای عشقت*

جان من،

جانانه شد*

عیسی ام،

قدیس گشت و*

دم به دم،

احیا گرفت*

من کنون،

یحیای عشق ام*

واژه ام ، آگاهی ام*

روشنا در سینه دارم*

سینه ام،

غوغا گرفت*

همنفس با

عشق گشتم*

عشق،

من را  شد نفس*

آن نفس،

از قاب قوسین دلم*

پروا گرفت*

طائری شد آن دم و*

شمع دل من،

روشنا*

روشنا،

پر نور گشت و*

شاخه طوبا

گرفت*

ای،

سمن بویان عاشق*

چون تو را گویم*

که من،*

سجده،

بر مهرت نمودم*

هستی ام،*

معنا گرفت*

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

Rroshanaa2.persianblog.ir*

Search rroshanaa on google.com

http://s3.picofile.com/file/7365175806/images4.jpeg

http://s3.picofile.com/file/7365176555/images2.jpeg

http://s3.picofile.com/file/7365177525/images77.jpeg

http://s2.picofile.com/file/7945411505/313_31.jpg

http://s5.picofile.com/file/8128770668/313_031.jpg