من آن روز بودم ، مرا یار بود ندیدم کسی ،کو ز اغیار بود 313-016

من آن روز بودم ، مرا یار بود

ندیدم کسی ،کو ز اغیار بود

****

من آن روز بودم

 که روزی نبود

فضا را نه ناری،

 نه نوری نبود

همه آسمان و زمین ،

آب بود

همه خاکیان را،

یکی خواب بود

من آن روز بودم ،

که پرراز بود

همه آفرینش،

 یکی راز بود

من آن روز بودم،

که موجی نبود

نه بالا ،نه پستی،

اوجی نبود

من آن روز بودم ،

که سرما نبود

به جز حالتی،

هیچ گرما نبود

من آن روز بودم،

دهانی نبود

نه اسمی نه فعلی،

 کلامی نبود

من آن روز بودم ،

 که گوشی نبود

نه خنده نه گریه ،

  که هوشی نبود

من آن روز بودم ،

 مصاعب نبود

نه انس و نه جن  و

عجایب نبود

من آن روز بودم،

 عبوری نبود

نه لیلی نه مجنون ،

غروری نبود

من آن روز بودم ،

مرا یار بود

ندیدم کسی ،

کو ز اغیار بود

من آن روز بودم ،

که الله بود

نبودی به جز او،

 که لله بود

من آن روز بودم،

 که اسرار بود

به جز نای و نی،

صوت

بسیار بود

بزد موج،و

در موج، نایی نمود

ز نایش چو بگذشت،

نی را بسود

چو نی سوده شد،

این نیستان نمود

نفیرش،

جهان را گلستان نمود

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

rroshanaa@gmail.com

search rroshanaa on google.com

http://s4.picofile.com/file/7931369137/313_16.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8127364826/313_016.jpg