من یقین دارم کتاب و عشق و ایمانم کجاست 313-98

در شبستان و مهستان ها، بسی گردیده ام

من یقین دارم کتاب و عشق و ایمانم کجاست

***

من پریشان نسیتم امشب،

دل و جانم کجاست

آنکه با عشقی

بشوراند شبستانم کجا ست

آنکه بر جامم بریزد،

باده ای از عشق خود

آتشی روشن کند،

بر دام و انبانم کجاست

با شرابی زان دو چشمش،

گیردم مست و ملنگ

با نوازشها کند بیدار و

هم خوابم کجاست

آنکه با جام لبانش،

می کند دیوانه ام

می برد دل را

سرای آن دلارامم کجاست

آنکه می نوشد دلم،

هر لحظه با انفاس عشق

میزند هی بوسه ها ،

بر دست و اندامم کجاست

با ترنم های چشمش،

می کند دل را پر آب

با نسیم غمزه هایش،

برده ایمانم کجاست

آنکه میگیرد مرا ،

چون بچه در آغوش خود

می کند ناز ونوازشها و

آرامم کجاست

با نوای" لای  لای" اش،

گشته است لیلای من

خنده هایش روز و شب ،

شیرین کند کامم کجاست

آنکه انگشتان او،

را مشگر گیسوی من

با شمیم مهربانی،

میزند تارم کجاست

دا ئماً هی خنده می بارد

ز کوی و بام او

هر کجا من میروم ،

آید سر راهم کجاست

من پریشان نیستم،

دانم که جانانم کجاست

هر کجا باشم ، یقین دارم

دلآرامم کجاست

در شبستان و مهستان ها،

بسی گردیده ام

من یقین دارم کتاب و

عشق و ایمانم کجاست

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

7/8/91

http://s1.picofile.com/file/7541003652/rr98.jpg

http://s4.picofile.com/file/8101631926/313_98.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114752984/313_0098.jpg

http://s5.picofile.com/file/8136824492/313_00098.jpg

 

زان پس اندر موج هستی خویش را لخت و عریان, خود دو دستی می کند 313-101

زان پس اندر موج  هستی خویش را

لخت و عریان, خود دو دستی می کند

***

مست مستم ساقیا ,*

 پیمانه کو*

آن شراب دلبر و مستانه,*

  کو

مست مستم ساقیا,*

 جامی دگر*

تا بمانم مطرب و فرزانه ,*

 کو

*من در این سر ,

مستم و دیوانه ام

*اندراین بر ,

زعاقلان بیگانه ام*

بلبلم,  

*صاحب دلم , فرزانه ام

شعله ام , شمعم, *

گلم, پروانه ام*

عاشقم بر*

 عشق این دیوانه ها*

شاهدم بر*

 نور این فرزانه ها*

ساقی ام من*

 بر در  میخانه ها*

باقی ام  بر *

*ساغر و پیمانه ها

عاقلان, *

دیوانه ها عاشق کش اند*

عاشقان را*

با دم عشق می کشند*

چون که عاشق کشته شد*

در دام عشق*

زان پس او را*

تا ثریا می کشند*

در ثریا*

عاشقان کی مرده اند*

عشق را با خود*

مصلا برده اند*

آن مصلی*

 جز صلات عشق نیست*

جملگی در عشق*

آنجا زنده اند*

هر که در عشق زنده شد*

 جانانه است*

عشق گشت و,*

 دلبری فرزانه است.*

عاشق و معشوق ها*

عشق اند و بس*

  عشق  آغاز ی ست*

 کو پایانه است*

عشق در پایانه ,*

مستی می کند*

عاشقان را*

غرق هستی میکند*

زان پس اندر موج  هستی*

 خویش را*

لخت و عریان, خود*

* دو دستی می کند

*لخت و عریان گشته

وانگه, نیست را*

روشنا *

در لام هستی می کند*

من عدن را*

دیده ام در روشنا*

عشق را عریان و*

لخت اش ربنا*

از عدم آرم*

شراب عشق را*

می فشانم

*در دهانی آشنا

بشکنید شیرین دهانان*

بشکنید*

عشق نوشید*

موج غم را بشکنید*

غصه هاتان*

قصه و افسانه است*

جام می  گیرید و*

جامه بفکنید*

سوی عشق آیید*

در بزم عدم*

لخت و عریان*

عشق نوشید, دم به دم*

حوریان و آن غلامان

*در عدم

فارغ اند از

پرده داران*

بیش و کم*

فارغ از این نفخه ها*

حوری شوید*

فارغ از این لحظه ها*

نوری شوید*

فارغ از این*

عقل زنبوری و غم*

 شاهد آن "لا" ی*

ذوالنوری شوید*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

24/9/91

Search rroshanaa on google

http://s1.picofile.com/file/8101990842/313_101.jpg

http://s5.picofile.com/file/8112361176/313_0101.jpg

http://s5.picofile.com/file/8136272934/313_00101.jpg

 

تکوین تو به حال و طور(ط) شدیدالقوا(ه). " طه" 13-10

تکوین تو به حال و طور(ط) شدیدالقوا(ه).

" طه"

***

از "طغی"ی

ملک  هوا

و

در هوای ملکوت

هدی""

شو.

***

" فاخلع نعلیک"

" انک بالواد المقدس طوی"

***

آری:

آل یاسین شده ای.

از مرسلین شده ای.

به خودت میگویی،

انک لمن المرسلین""

آغاز میشوی.

شروع میشوی.

و این شریعت توست.

کلامت را صادر می کنی.

صدایت را بلند میکنی.

جوارح ات را فعال میکنی.

خبر می دهی، نمی شنوند.

نشانه می دهی، نمی یابند.

نشان میدهی، نمیبینند.

آری:

تا نشده اند.

نه می شنوند.

نه می بینند.

به خودت میگویی،

خودت را خسته نکن.

فقط به آرامی ذکر را مبین کن.

مکتوب کن.

کلمه کن.

آنان که تشته عشق و حقیقت اند،

خبر را دریافت خواهند کرد.

آری:

طغی(ط) در تو فرو کش کرده و هوا(ه) میشود.

طاها میشوی.

طور و طریق ات(ط) ، هدی(ه) میشود.

وارد وادی مقدس طوی میشوی.

آری:

در آن دم که از طغای ملک، هوا شوی ،

از هوای ملکوت، هدی می شوی.

"و انه یعلم السر و اخفی"،

میشوی.

"له الاسما الحسنی"،

میشوی.

" و انا اخترتک فاستمع لما یو حی"،

میشوی.

همه ملایک وجود، مسجود تو می شوند .

تمام قوای جنی و انسی، تسلیم تو می شوند.

به مقا م –ربک الحق-

همانا:

-اله-

همانا:

-هو-

همانا:

-ه-

منزل و منزلت می یابی.

نفس و نفس(دم-ه) ات را میشناسی .

.  به حال و اطوار(ط) شدید القوا(ه) همانا: قوه ( ه) همانا: دم(ه)،

متجسم می شوی.

طا ها می شوی.

به عین الیقین و علم الیقین،

حقیقتی را  ملاقات میکنی.

آری:

این حقیقت را که:

تمام صفات شیطانی و طغیانی و فانی،

بشر را متعین و اسیر به دنیای انسی و فانی کرده اند.

این صفات فانی ،بشر را سنگین و رنگین و

متظاهر و متعین و

مجهول کرده اند.

آری:

از تکوین به

ربک العزیز,  همانا:

تجسم به عشق،

و وصال تکوینی  به

معشوق کریم و کثیر و نعیم

همانا: تکوین به  معنای،

" انا اعطیناک الکوثر"،

مهجور شده ای.

از لذت ادراک و

تکوین به عالم بی تعیین و باقی،

محروم  شده ای.

آری:

چون طاها شوی.

و اغلال از اعناق تو هوا شوند،

و طغیان (ط) و غلیان در نفس ات فرو کش کند همانا: هوا (ه) شود،

انوار  قلبی ،تو را روشنا میکنند.

خاموشی، از اعناق وجودت می پرد.

ذات بی تعیین خودت را میشناسی.

معرفت نفس می یابی.

رب خود را ملاقات تکوینی میکنی .

"من عرف نفسه" را

تکوین و

" فقد عرفه ربه" را

یقین می شوی.

نعل تعینات و تعلقات فانی را خلع میکنی.

به خودت میگویی،

"انی انا ربک فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوًی"

نفس و نفس(دم) خود را ،

نفس می کشی .

"و اصطنعتک لنفسی" را

تکوین میشوی.

تن را رها میشوی.

بی اراده نخوردن و نیاشامیدن را طوی می شوی

طائری (ط)، از جنس هوا (ه) میشوی.

هوی یی(ه) همانا: نفسی، طوًی(ط) و هوایی(ه) همانا: نفسی (دم) (ه) طوبی(ط)  میشوی.

طریقی(ط)، هدی(ه) میشوی .

و این طریقت تو و همه انبیا است.

در شروع و حرکت،

استوا می شوی.

شریعت و طریقت،  در

عشق و وفا میشوی.

و این نفخه عشق و آگاهی که  ، کتابی محکم  است. همانا:

"خذ الکتاب بالقوه"(بیان خواهد شد)

را تکوین یافته ای.

طاهر، قدوس و شدید القوا میشوی.

صورت بی صورت  را، متجسم می شوی.

جانان را در آغوش میگیری.

شراب طهور عشق و آگاهی را می نوشی ،

معشوق باقی را سجده میکنی.

طین و تربت پاک خود را میبوسی.

ساقی جانانه را ،

ساغر و پیمانه را،

لیلی مستانه را،

مطرب و میخانه را،...

تکویناً،

ملاقات میکنی.

این همه خودت هستی.

آری: خودت هستی

مقام بی تعین توست.

همانا:

عشق و آگاهی می شوی

لوح و کلمه می شوی

قلم و کتاب می شوی

آری:

اگر یک دم ، صفا ت و تعیناتت  را خلع نعل کنی،

خود را ملاقات تکوینی و ملکوتی میکنی.

چه قرآنی عظیم  و چه کوثری به تو عطا می شود.

عالم غیب و بی تجلی را ایمان می آوری.

آدمیت را عشق میشوی

عشق را آگاهی می شوی.

آگاهی را عدم میشوی.

عدم را دم (ه).

دم را نان و خون ،

همانا:

جسم و جان ،

کالبد و روح ،

قطران آب و طیران هوا(طه)

همانا:

منٌ و سلوا،

طلٌ و دماء،

می شوی.

آری:

ما ء و طین(ط)  را   قوا(ه)  می شوی،.(طه)

"ان اسر بعبادی فاضرب لهم طریقا فی البحر یبساً "

لا تخف درکا و لا تخشی""

را

" لقد اوحینا "

میشوی.

همانا:

طائر (ط)شدیدالقوا(ه) میشوی.

طا ها می شوی.

آری:

" و ذالک جزاء من تزکی"

را یحیا میشوی.

آری:

آنان که در یمین طور سینا،

عشق را از قلب دریافت کنند.

تکویناً ،

طائری"-ط- می شوند،"

همجنس و همنفس با،

آب (منٌ) ،-ه-

یا

هوا(سلوی)-ه-

طائر قدسی می شوند.

طائرهو،

-طه-

می شوند.

آری:

طا ها،

تکوین به طیبات(ط) آب و هوای(ه) قدسی است

تکوین به انفاس ربوبی است.

تکوین به هوا (ه)کننده هر آنچه اطوار و طغیان(ط)  است

تکوین به طریق الهدی(طه) است

تکوین به خاموش کننده مارج های شیطانی است.

قوه هد(ه) کننده فرعونیان و طاغوتیان(ط) است.

آری:

آنان که طغی(ط) را هوا (ه )و

در طور (ط) سینین،

شدید القوا(ه)

شده اند.

طا ها شده اند

آنان

در طریقت (ط) عشق،

نفس(ه)

میکشند.

پرده دار کعبه قلب شده اند.

طائر(ط)

و

دردی کش ساقی میخانه دل شده اند.

همان طائری(ط) که

بین تو و قلب صنو بری ات حول میکند و

دم به دم(ه)  و دمادم تو را باالقوه(ه) حی میکند .

هان:

طغی نکنید تا،

از مصیر هدی،  جدا نشوید

طریق هدی را همراه شو ید

تا حق همانا: رضامندی و یقین را سلام شنوید

که:

السلام علی من اتبع الهدی" "

طیب و طاهر (ط)شوید تا هدی(ه) شوید

هان:

طغی ،

هوی را همانا: انسداد هوا را و  ضل همانا: حجاب و صد( سد ملکوتی و تکوینی-صدون علیکم)   را در انفاس و انوار شما حلٌ میکند.

همانا: ترس و خشم و شقی را در شما هوی می کند .

 همانا: اعناق شما را پر از اغلال می کند.

آری:

طریق هدی،(طه)

مصیر تکوینی برای تمامی آفریدگان است.

زمین و آسمان و ما بینهما،

کو چکترین طغی یی از خلقت تکوینی خود ندارند.

تکویناً

در مصیر هدی هستند .

تسلیم و مطیع اند .

رب خالق ، آنها را تکویناً هدی میکند.

آری:

ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی""

شما نیز از مصیر هدی منصرف نشوید،

تا به ضلالت و شقاوت نیفتید.

"من اتبع هدای فلا یضل و لا یشقی"

تو نیز که برگزیده شده ای،

در طریق هدی،

پیامت را به آرامی و

بدون اینکه خود را  زیاده خسته و نا امید کنی.

با صدای آرام بیان کن.

آنچنانکه

همه مخلوقات در مصیر هدی،

تکویناً ، به آرامی هدایت و

مکتوب و مبین می شوند .

برای قدوس حکیم،

قرآنی کریم هستند.

آری:

طا ها

تکوین تو به نفس پاک و

نفس و دم( آری-ه) آرام وروان

است.

همانا :

طی و طریق تو

به حال و طور(ط) عشق ورزی و

حول و طوی(ط)ی  تو به

قوه(ه) الهی و نورانی است.

همانا :

به

عقل و فلب

سلیم و مطمئنه و

عرش اعلی منقلب می شوی.

بر صیرت عشق و کلمه شدگی ،

آگاه و استوا می شوی.

این تنزیل و تکوین عشق به تو.

همانا :

در خلق و تکوین زمین و آسمانها نیز،

متصور و متجلی است.

که پنهان و آشکار ،

به روشنی و

بدون خستگی و با آرامش

با همه گوش ها و چشم ها،

سخن میگویند.

و این آیات کتاب حکیم،

و قرآن کریم.

است.

آری:

در تو نیز،

حقیقت مکتوب

نازل نشده است تا

خود را در رنج و خستگی بیندازی.

حقیقت،

خود نافذ است.

تو در وادی مقدس طوی(ط)،

طی و طواف(ط) نفس و نفس(ه) میکنی .

طه می شوی،

طایر انفس می شوی.

آل طاها می شوی.

از مقربین و فرشتگان قدسی می شوی.

سیمرغ کوه قاف می شوی.

فرشته مقرب می شوی.

سبک بال می شوی.

پر و پرواز میشوی.

پرده و هم راز می شوی.

طیران مرغ می شوی

ارض و سماء میشوی.

ثری و تحت الثری میشوی.

وراء و ما وراء میشوی.

آری:

"طه ما انزلنا علیک القران لتشقی"

" الا تذکره لمن یخشی تنزیلا"

" ممن خلق الارض و السموات العلی"

" الرحمن علی العرش استوی "

آری:

آل طاها شده ای.

طغی در تو هوا شده است.

اطوار تو هدی شده است.

طین و طینت تو شدید القوا ( قوه – هو ا – ه) شده است.

حال و اطوار(ط) انبساطی و لطیف و

گشایش نفس و نفس (دم-ه-)

در تو تکوین یافته است.

آری:

بین خودت و قلبت، یحول میشوی.

ال-ه- شده ای،

-ه- شده ای.

هیچ امری تو را،

به نفس تنگی و

نفس نفس زدن و

طغیان نفس  نمی اندازد.

نفست پاک شده است.

طمئنینه (ط)  و قوه  نفس (ه)  یافته ای.

به طور (ط )شدید القوا(ه)،

وارد شده ای.

طور و طریق(ط) تو هدی(ه) شده است.

آری:

طه شده ای.

اصحاب الصراط السوی""

شده ای

و من اهتدی""

شده ای.

آل طا ها شده ای.

"خذ الکتاب بقوه " را تکوین یافته ای.

(بیان خواهد شد)

صا حب کتاب شده ای.

همانا:

طغی را هوا شده ای.

هوی را هوا شده ای.

رسول خدا شده ای.

آری:

تا

طا ها نشوی،

آرام و صفا نشوی.

رسول خدا نشوی.

آری:

ادامه دارد...

 

***

بدانید و یقین بدانید،

آنانکه برای هدایت مردم ،

به قدرت اسلحه  و قدرت حکومت زر و زور،

متوصل می شوند.

و با ظلم و خشونت و دروغ و رشوه،

به دین و دنیا تجاوز میکنند.

نه دین و ایمان دارند،

نه حریت و آزادگی .

آنان با تشکیل و دست اندازی به

نهادهای به اصطلاح دینی و حکومتی خودی،

به فریب خود و دنباله هایشان مشغولند.

آنان حقیر ترین موجودات زمینی هستند .

نه از عقل قدوس و حکیم ،و

نه از عشق و آگاهی،

بهره ای ندارند.

نه عشق را می شناسند.

نه کتاب را،

و نه ایمان را،

آنان در طول تاریخ ،

دشمن انبیا و حکما و آزادگان بوده اند.

و جزای خود را گرفته اند و

چه بد جزایی.!

بدانید و یقین بدانید

رهبران حقیقی و برگزیده شما آنانی هستند که،

در فضایی آرام و دوستانه و به آزادی تمام

آنان را لایق رهبری می یابید.

و این مقام را شما، به آنان تفویض می کنید.

نه آنان که با مکانیسم های جاهلانه و

ظالمانه و فریبکارانه ،

مقام  هدایت و رهبری را

از شما مطالبه  و به شما تحکیم میکنند.

آنان مصداق فرعونیان و طاغوتیان می باشند.

و بزودی هوا خواهند شد.

و این حقیقتی مکتوب است.

 

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

7/8/89

rroshanaa@gmail.com

search  rroshanaa  in google

http://s1.picofile.com/file/7555560428/9.jpg

http://s5.picofile.com/file/8109549200/13_10.jpg

http://s5.picofile.com/file/8109640026/13_010.jpg

http://s5.picofile.com/file/8109549200/13_10.jpg

 

کی بهر ملاقات پی عشق دویدند تا عشق نگشتند,ملاقات ندیدید* 313-112

کی بهر ملاقات پی عشق دویدند

تا عشق نگشتند,ملاقات ندیدید*

**

*

مستان خدا ,

باده ز دلدار خریدند*

یعنی که بجز دل ,

سری هوشیار ندیدند*

رندان خدا , طره

نه دادند , نه گرفتند*

 زیرا بت عیار,

ز احوال گزیدند*

نی نکته بگفتند و

نه حرفی بشنیدند*

خود عشق بگشتند و

به اقبال رسیدند*

آگاه شدند و همه احوال

بدیدند*

هر حرف شنیدند,

از این حال شنیدند*

کی نقطه عاشق شدن,

عشاق کشیدند*

عاشق شدگان ,

عشق بگشتند و بدیدند*

کی بهر مکافات ,

بر عشق رسیدند*

از غافله عشق,

بجز مهر نچیدند*

کی بهر ملاقات,

پی عشق دویدند*

تا عشق نگشتند,

ملاقات ندیدید*

آنان که پی عشق دویدند,

خزیدند*

پا را ندوانیده,

به معشوق پریدند*

معشوق سوار اند ,

کجا در پی عشق اند*

کی عشق بدیدند,

گر آن پای نچیدند*

آنان که ز آرام و قرار,

فاصله گیرند*

نی عشق ز ره چیده و

نی قافله دیدند*

نی عشرت و نی حسرت و

نی سعی ونه کوشش*

ساکت شدگان اند,

به آرام رسیدند*

نی عابد و نی زاهد و

نی مجتهد و شیخ*

هر قوم دویدند ,

به بازار رسیدند*

فریاد مزن,

چیست , کجاست

جام حقیقت*

آن چیست تویی , جام تویی

سفره نچیدند*

بی دل نظران

غافل از آن "در" نهان اند*

بازار بگشتند و

متاعی نخریدند*

همت طلب از " بازدم" ات,

 "ذکر دوام "ات*

زنهار , سفیهان که

ز دم فلسفه چیدند*

فریاد مکن بیش,

نه دام است ونه دانه*

آن دانه تویی, دام تویی,

حیله نچیدند*

از دام برون آی,

که از بستر دانه*

بس پیر و جوان,

بر دل افلاک پریدند*

هان چشم مگردان ز " دم "ات,

"فکر مدام" ات*

ذات الصور عشق,

در این جام کشیدند*

هان صورت آن یار,

در این دانه نهان است*

آنان که شکفتند,

در آن یار تنیدند*

یک نقطه در این دانه,

از آن یار جدا نیست*

آنان که رسیدند,

بجز دانه نچیدند*

آن دانه نگر, دانه نگر

دانه تو یی تو*

چون دانه بدیدند,

به دردانه رسیدند*

دردانه خدا بود و

به هر دانه رها بود*

از دانه رها گشته ,

خدا گونه تنیدند*

آری به خود آ ,

کین تو, در آیینه,

 خدا بود*

خود را چو بدیدند,

خدا را بشنیدند*

آنان که چو آیینه,

بدیدند نفس خویش*

"بسم ربک الحق" شده,

خلقی بشنیدند*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

15/11/91

*Search  rroshanaa on google.com

http://s2.picofile.com/file/7649310107/112112.jpg

http://s2.picofile.com/file/7649310000/112.jpg

http://s2.picofile.com/file/7649326020/1112.jpg

http://s5.picofile.com/file/8103441192/313_112.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114238000/313_0112.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114242784/313_00112.jpg

http://s5.picofile.com/file/8135258542/313_000112.jpg

 

ای عشق بزن, عشق بزن, تنبک و دوری تا مست برقصم ز پی ات, رقص و سروری 313-103

ای عشق بزن, عشق بزن, تنبک و دوری

تا مست برقصم ز پی ات, رقص و سروری

***

ای عشق منم ,

تشنه بی حد و شمار ات

بنشسته لب آب ام و

گه ابر سوار ات

ای عشق به معشوق بگو ,

طره نبندد

تا راه نبندم ,

به شب "ماه شکار" ات

ای عشق منم,

عاشق پاییز و بهار ات

خونین دل و خونین جگرم,

عشق سوارت

ای عشق, به معشوق بگو ,

چهره نپوشد

تا چشم نپوشم ز رخ و ,

چشم خمار ات

ای عشق منم, عشق منم,

صبر و قرار ات

شب را ه منی,

روز,

من اندیشه سوار ات

ای عشق منم ,

منتظر و لحظه شمار ات

گه پیش منی,

گاه منم, نزد و کنار ات

ای عشق , شکن,  عشق, شکن,

قصد و وضوی ات

تا عشق بنوشم زلب و

بوسه ز روی ات

ای عشق بنوشان , تو بنوشان

ز می عشق

تا تنگ بگیرم به بغل

تنگ و سبوی ات

ای عشق, بیار, عشق بیار,

شام و نهار ات

شب ,راه منی,

روز منم, دام و شکار ات

ای عشق بیا, عشق بیا ,

کهنه سوارم

بی عشق, کجا کلبه زنم,

زهره ندارم

ای عشق تویی, عشق تویی,

دار و ندارم

با یاد تو, من, مستم و

در گشت و گذار ام

ای عشق نگو ,عشق نگو ,

زار و نزارم

بی عشق ,کجا خامه زنم,

مایه ندارم

ای عشق کجا, عشق کجا ,

سفره و سوری

تا من بنوازم به کجا ,

اسب صبوری

ای عشق که را, عشق که را,

سلسله مویی

تا سلسله گیرم همه,

تا سلسله مویی

ای عشق بیا, عشق بیا,

عشوه رها کن

هی بوسه زن و بوسه زن و

وعده وفا کن

ای عشق بزن, عشق بزن,

تنبک و دوری

تا مست برقصم ز پی ات,

رقص و سروری

ای عشق بخوان, عشق بخوان,

چلچله خوانی

تا دل بچکاند به قلم,

سر نهانی

ای عشق, ای عشق,

 ای عشق, ای عشق

هی عشق , هی عشق,

هی عشق ,هی عشق

***

ناصر طاهری بشروی...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

2/10/91

http://s2.picofile.com/file/7596090535/103.jpg

http://s5.picofile.com/file/8102186550/313_103.jpg

http://s5.picofile.com/file/8114570576/313_0103.jpg

http://s5.picofile.com/file/8134897634/313_00103.jpg