شده ام همنفس ات،ای نفس تو،نفسم 313-091

شده ام همنفس ات،ای نفس تو،نفسم

***

من ندانم که چه شد*

قسمت من بام تو شد*

خود ندانم که چرا*

شهرت من نام تو شد*

من که نی اهل خراباتم و*

نی مسجد و دیر*

زچه، سجاده من*

قبله به اندام تو شد*

بخدا، نرگس تو*

شمس دل افروز من است*

دیدن ماه رخت*

ذکر شب و روز من است*

جلوه قامت تو*

طلعه جانسوز من است*

شربت لعل لبت*

باده پیروز من است*

همه شب تا به سحر*

چشم ز هم وا نکنم*

پشت چشمم، نفسی*

با تو، من و ما نکنم*

همه کون و مکان *

از تو هویدا شده اند*

بخدا، جز مه تو*

مه رخی ، پیدا نکنم*

مه من، ای شه من*

ای "مه شاهنشه "من*

ره من، ای چه من *

ای" مه آهو وه" من*

بخدا، نور منی*

ماه منی، شاه منی*

بجز از شمس تو، من*

انوره پیدا نکنم*

همه هستی خود*

غرق وصال تو کنم*

بجز از وصلت تو ،*

هیچ تمنا نکنم*

همه تن،*

 عشق منی*

روح منی ، جان منی*

بخدا ،*

من ، تو شدم*

 من زتو حاشا نکنم*

شده ام همنفست،*

ای نفس تو،*

 نفسم*

من به تو غایبم و*

عشق ، تمنا نکنم*

بخدا، دم شده ام*

دم شده ام ، دم شده ام*

آگه  از انفسم و*

در خور آدم شده ام،*

بخدا، عشق منم ،*

صورمنم ، صیر منم،*

 مرده ام ، زنده منم،*

صورت آدم شده ام،*

عدنم، در عدمم ،*

هم عدمم، هم بدنم*

بخدا واژه منم*

وحی مسلم شده ام*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا*

پیامبر عشق و آگاهی*

1/9/90

*rroshanaa@gmail.com

*search (rroshanaa) in google

http://s1.picofile.com/file/8100782434/313_91.jpg

http://s5.picofile.com/file/8111606992/313_091.jpg

http://s5.picofile.com/file/8134699918/313_0091.jpg

 

تکوین تو به سنم همانا : صنم ملکوتی همانا: احسن الحال همانا: زبور قدسی 13-08

تکوین تو به  طور سیناء

( طور سینین)

تکوین تو به طائر سدرة المنتهی

تکوین تو به سنم

 همانا : صنم ملکوتی

همانا: احسن الحال

همانا: زبور قدسی

تکوین به "لم یکن له کفواً احد"

***

آری:

در  مصیر

حم. عسق" "

و تکوین به

عشق و آگاهی

بحق  "سلامت" خود را .

آری :

" س " را

ملاقات میکنی.

 منصرف از

 تما می صفات و تعینات شده ای.

عقل تو

تسلیم"،"

آ ری :" س"،

قلب تو

سلیم"،"

آ ری:"س" ،

نفس و نفس(دم) تو

 مطمئن، آرام و

 "سکینه"

آری:"س" ،

طین  ، طینت ،

 مزاج

 و نفسهای تو

خالص و زلال و روان  و بی طغیان (ط)

همانا:

تسنیم""

آری:"س"

میشود.

بر  این

خوش صیرتی  ،

 خوش ذاتی ،

بی طغیانی(ط)

 خوش نفسی

همانا: بر این

"سنم"

آری :

"س"،

سبحان

آری :"س"، 

سجده" ."

آری :"س"،

  درود و

سلام"،"

آری:"س"

می کنی.

بر دستان و

 آستان 

سنم ملکوتی""

 بوسه میزنی.

  برقدر و منزلت تمام جوارح خود،

 آگاهی عاشقانه و

علم الیقین

 می یابی.

اشک آگاهی،

 از چشمانت جاری میشود.

آری:

اینچنین  در 

محراب عشق و آگاهی،

بر   تربت پاک  خود،

هما نا :

 طین   و طینت سالم  خود،

صلات و صلوات  میگویی.

" سعه صدر "

آری: "س"،

 می یابی.

با صدق و خلوص ،

  و عاشقانه،

در زمره

مخلصین له الدین حنفاء" "

تکویناً

تجسم عشق""

 می شوی،

همانا:

معشوق حی و باقی را،

ساقی جانانه را،

راضیةً مرضیةً،

به عین الیقین شهود میکنی.

حق الیقین را،

رب رضی را،

  این نعیم را،

که

 تکویناً،

" خودت" شده ای،

به عین الیقین،

 شهادت می دهی.

آری:

معنای

" من عرفه نفسه فقد عرفه ربه"

در تو تکوین یافته است.

آری: تو

 به طین و تربت پاک و سالم خود،

به "ذی طوًی"

به این وادی همانا: حال همانا: طور (ط) بی تردید و بی طغی (ط)

 همانا: قیم و مطهر

هما نا:

به طومار آسمانی،

 کتاب و طومار ملکوتی ،

همانا:

صحفًا مطهرةً ، فیها کتبُ قیمةُ""

آری:

به

"سجلّ"

ملکوتی

آری:س،

منقلب می شوی.

 چه "حسن مآب"ی.!

طوبی شده ای. طغی را هوا شده ای( بیان خواهد شد)

اطوار را طور شده ای

احوال را حال شده ای

طغی را طو بی شده ای

طه شده ای ( بیان خواهد شد)

  آسمان عشق و آگاهی را

 طی و طواف میکنی.

رکوع ، قعود و سجود خود را ،

صلات و صلوات میشنوی.

خود را در زمره مسجودین

آری:"س "،

تمیز میدهی.

بر ید بیضائ خود بوسه میزنی

  تمام ملایک، قوا و جوارح ات

 تکویناً،

 تو را سجده

(آ ری: "س")

 میکنند.

تو نیز،

خود را تسبیح

(آری: "س")

 میکنی.

آری:

بر دستانت بوسه میزنی،

لباس انس و جن ،در افکنده ای.

خود را،

در روشن ترین ،

نورا نی ترین ،

تکوین "مکانی زمانی"،

در" بهترین سرشت" خود

همانا:

 "بهشت"

آری:

 در شرقی ترین نقطه بهشت

در شادی ،  آرامش و رضایت محض

فی

عیشةٍ راضیةٍ" "

همانا:

در" علیّین"،

مکتوب و مرقوم میبینی.

 به احسن الحال متحول شده ای.

"مالک یوم الدین" شده ای

 "تجسم عشق" شده ای.

آری:

در عدن ،

در "سدرة منتها"،

آری:

س"،"

 همانا:

در طور سینین (س _ س _س ـ ...)

وارد شده ای.

"سنم"

 (صنم تکوینی و ملکوتی)

شده ای

در طور" اطوار سنم" خود،

 وارد شده ای.

آری:

طور سینین" "

شده ای.

"سنم "شده ای.

"ماه" شد ه ای.

سیناء" شده ای."

"نو ر " شده ای.

روشنا" شده ای."

مبارک" شده ای."

طور" شده ای."

"معبد" شده ای.

"طور سیناء" شده ای.

پر برکت" شده ای."

طور سینین" شده ای."

آری:

طور سینین"

 جایی ست که خودت را"

 به عین الیقین می بینی.

نعیم تو،

یقین تو،

حق الیقین تو،

همانجاست.

ربک الحق، 

نور ایزدی،

نور هدایت،

 همانجاست.

آذر گشسپ،

فر ایزدی ،

برهمن ،

همانجاست.

صو معه و مسجد

 دیر و کنشت ،

 همان جاست.

 ساقی و میخانه ،

بت و بتخانه ،

سا غر و پیمانه،

معشوق جانانه،

همانجاست.

نفس و نفس(دم)،

هوای  بی هوس،

هوی بی نفس(دم)،

های بی قفس ،

هیو لای بی تو کس،

همانجاست.

کوه نورانی و مبارک

طور سیناء ،

همانجاست.

آری:

ربک الحق

همانا:

لم یکن له کفواً احد" "

هم،

 آنجاست.

تو" هستی."

"اطوار سینین"

 تو هستی.

***

طس

همانا: طور سینا

تو هستی

آری:

در ملاقات با نفس ملکوتی

همانا:

درملاقات با خودت،

طین و تربت پاک و

سالم (س) را،

عقل قدسی و

تسلیم (س) را،

قلب

سلیم(س) را،

سکینه(س) قلبی را

تکوین به،

سجلٌ(س)، و سجٌیل را

سجود(س) ملایک را،

تسبیح(س) ربک الحق را

قرآن ذی ذکر و،

سعه(س) صدر را

مزاج تسنیم را 

تکوین به

سنم(س) را،

طائر سدرة(س) المنتها  را،

تکوین به کلمه را،

تکوین به عدم را،

تکوین به دم را،

تکوین به آدم را،

تکوین به عشق را

تکوین به،

طائرکم " را"

تحیة و سلام (س) 

میگویی و میشنوی

در.

این احوال و اطوار تکوینی، 

رکوع و قعود ،

سجود و سلام (س-س)میکنی.

این

طور (ط)-" سینین"(س)) ،

این

"طاسین"

مصیر الی الله است..

حال و طور قدسی است. .

مزاج و طینت سالم  است..

آری:

طس""

است.

نان عیسایی است.

جسم  سالم است.

تربت مقدس ا ست.

حال  و طور سالم (طس) است.

طور سیناء است.

آری:

"طا"" سین"

است.

همانا:

تجسم حی و قیوم تو است.

بستر

نان و شراب مسیحایی ،

جسم و جان،

و حال سلامت و مبارک در توست.

طین و طور "سالمین" توست.

جنتین" باقی توست."

نهر ها و شریانهای حیات در بستر آن جاری  می باشند..

در آن جایگاه استوا ،

در آن افق اعلی

سکنا،

و تسکین (س)  میگیری. 

بحق ،

سجلٌ و سجیل(س) تو ،

همانا:

لوح "وحی"

حال بقاو حی شدگی تو ،

آری:

یحیای" تو"

می شوند..

به این سجلٌ

همانا:

" زبور قدسی"

در قلب  ،

در این وادی مقدس ،

تکوین  می یابی.

آری:

در این

طین سالم،

طین ملکوتی ،

این

  تین در ملکوت

دراین مزاج و طینت سالم

در این

" تسنیم"

در این وادی

ذی طوًی""

این

زیتون ملکوتی

در این

طور سینین(س _س_س)

همانا:

در زمره سالمین،

آری : س

در بهترین  حال،

آری :

در احسن التقویم،

جنتین""

خود را ،

تکویناً ملاقات میکنی.

طائر سدره المنتها شده ای،

"طا سین" شده ای،

به سدره المنتها،

به عدن،

به فعلیت محض ،

منقلب شده ای .

این  جایگاه  و شهر  ایمن   را

همانا:

 این  "بلد الا مین"  را

باز  می یابی..

آری:

در می یابی  که ،

در این  شهر  جای داری.

در این  احسن الحال "حل" شده ای..

در این" بلد الامین"، "حل" شده ای.

آری:

" انت حل بهذاالبلد"

و همانا:

هذا البلد الامین" را"

تکویناً ،و به عین الیقین

ملاقات می کنی

خاستگاه توست

که  تو هستی در بهترین حال

آری:

از سفلی ، به علیا،

از ملک به ملکوت،

صیر میکنی..

آری:

"التین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الامین لقد خلقنا الانسان فی احسن التقویم. ثم رددنه اسفل سفلین. الا الذین امنواو..."

آری:

طس""

عقل و جوارح ،

تسلیم به عشق شده،

در تو است..

همان

تربت پاک و سالم توست..

حال سلامت  توست..

او را

تکویناً، میبینی..

طائر " سنم قدسی" شده ای..

طا سین شده ای..

طائر "سنم خودت" شده ای..

آری :

به "طائرکم" تکوین یافته ای..

در چشمه آب حیات،

به مدد نفخه عشق،

در چشمه زمزم،

دم به دم و دمادم،

شسته می شوی.

آری:

طا سین

طور و حال

تسنیم و تزکیه

در تو  است..

حال بی تردید و  بی وسو اس است.

حال یقین است.

حال رضا، است.

دمادم این حال را ،

بر خودت یاد آور می شوی.

دمادم این نفس مطمئنه را،

نفس(دم) میکشی..

ذکر می گویی..

این حق الیقین را،

صلات و صلوات،

می شنوی..

دمادم خود را  تسبیح می گویی..

آری:

دمادم خود را می خوانی و

خود را می شماری..

همانا:

طس

آیات لوح مقدس ،است.

تورات است..

اسفار کتاب سلامت توست.

احوال و اطوار سینین توست..

عقل سلیم و قدسی ،

که همان حکیم است،

برایش قابل خواندن (قرآن) است.

طین پاک و سلامت است که،

در طین همه موجودات،

بطور تکوینی هر لحظه،

از صو رتی یه صورتی ،

از طوری به طوری دیگر،

تکوین و تبیین می یابد.

ذات الصور است.

حق الیقین است.

مقام" استوا"  و

" عرش اعلی،

است.

آری:

آیات تکوینی،

قرآن کریم،

و

آیات کتاب مبین،

است.

آیات کتاب "ذی ذکر" تو است.

آیات کتاب" تز کیه" تو است..

آیات کتاب "احوال یقین" تو است..

آیات کتاب" اطوار سینین" تو است..

آیات لوح  طور سینا است..

آیات کتابی مکنون است..

آیاتی قابل خواندن ،

آری:

آیات قرآن،

برای عقل قدوس

همانا:

روح القدس""

است..

و

آیات کتابی مبین ،

برای مومنین است..

آنان که،

در مصیر

تکوین به قرآن ذی ذکر

تکوین به عقل قدوس

و تزکیه نفس،

عاقبت،

به

حق الیقین""""

تکوین می یابند.

آری..

"طس تلک آیات القر ان و کتاب مبین. هدی و بشری للمومنین.الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم بالاخره هم یوقنون"

آری:

******

طسم

همانا:

"طا-سین-میم"

طائر- سدره –منتها

طور-سینای-موسا

طور-سینین-محمد

آیات کتاب مبین ،

تو هستی.

تین است.

زیتون است.

اطوار سینین است.

تجسم طین و طینت قدسی

همانا:

تربت پاک است.

وادی

" ذی طوًی "

است.

آری:

 

عقل سلیم و قدوس،

همانا:

عقل حکیم،

اطوار سینین (طس)تو را،

مبیند و مبین(م) میکند.

آنچه قدوس حکیم ،

از طور سینین تو،

بر  تو ( محمد.محسنین-مومنین- مرء- میم)

بر لبان (صوت لب –میم ) تو

جاری و مبین (میم) کند.

شرح

اطوار(ط) سینین (س)  تو  است ،

که موسایی ، محمدی، مبین و مرئی(م) میشود.

(آری : طسم).

طور سینین محمد است.

طور سینای موسا است.

طور سینین(طس)،

مؤمنین و مؤمنات(م)،

محسنین(م)،

است .

اطوار سینین(طس)

است که،

مبین(م)  میشود.

متجسم(م) میشود.

مکتوب(م) میشود.

طین و طینت سالم موسا است.

طسم" است."

لوح فرامین ( آیات) آسمانی موسا است.

تورات است.

طین و طینت سالم(طس) است،

که تکویناً بر تو مرئی(م) میشود.

سبحان ، سجده ، سلام،

رکوع و قعودی به

ربک الحق" است."

آری:

"طوی" یی ،(طوایی)

در مصیر،

تکوین تو به،

"سا لمین"

و ورود تو به،

"جنتین"

است.

تو،

طائر(ط) سدره(س) منتها(م)

شده ای.

طا-سین-میم""

شده ای.

طوبا شده ای .

از صفات فانی ،

تکویناً تزکیه شده ای.

یحیا شده ای.

این بیٌنه تکویناً،  در تو

وحی شده است.

تکویناً، و بالبیٌنه

حی شده ای

همانا:

این بیٌنه،

آیات کتاب مبین است.

آری:

کتاب،

تو هستی.

نفس  و

نفس(دم) تو

است.

و

آیات،

اطوار تو هستند.

که

برای عقل قدسی،

قابل خواندن ( قرآن ) است.

بدون خستگی ،

با گشاده نفسی،

با نفسی مطمئن،

بر لب جاری و مبین می کنی.

آری:

عقل حکیم و قدوس

 میگوید:

" لعلک باخع نفسک.."

آری:

شدید القوا شده ای.

همانا:

به عین الیقین

این بیٌنه را شهود کرده و

به علم الیقین

و بدون خستگی نفس

آن را مبین میکنی.

آری:

هرگاه

این حقیقت ملکوتی،

در فلب  عاشقان حق،

به اذن رب رضی ،

بطور تکوینی،

نازل شود.

گشاده نفسی و آرامشی بحق ،

در آنها تکوین می یابد.

عقل آنها خاضعانه تسلیم و

مسلمان میشود.

آری:

طسم

تربت و طین سالم است.

"طس" است.

همان لوح مقدسی است که

با

ریختن آب آگاهی بر آتش جهل،

تعمید در آتش عشق،

خاموش شدن فتنه ها در سینه ات،

آن را تکویناً

مرئی،

متجسم و مبین

(میم)

میشوی.

موسا می شوی.

محمد میشوی.

میوه و منتهای شجره طیبه را،

مرقوم و منشور میشوی.

طائر سدرة المنتهی میشوی.

آوای بهشتی سر می دهی.

سرود عشق و آگاهی می سرایی.

پیامبر عشق و آگاهی می شوی.

آری:

"طسم"

آوای

شعله های عشقی پاک و مقدس است،

در نیستان وجودت.

امواج

شرابی طهور  است،

در پیمانه نسوجت.

انوار

شهاب های آگاهی است

در آسمان ملکوتت.

" آتش عشق"

تنها آتشی بی شعله ،است

که

نمی سو زاند،

زنده میکند.

آری:

آیات و نشانه های این

طین سالم(طس) را

همانا:

تجسم این ،

حال و طور ( ط ) سالم ( س ) همانا:(طس) را

که

در آتش عشق تعمید یافته و

حال طغی ( ط ) در آن هدی و هوا ( طه) شده  است،(بیان خواهد شد)

تکوبناً و

بحق الیقین،

ملاقات  و مبین (م)

میکنی.

آری:

طسم""

لوحی  است، که

موسا(م) از طور سینا (طس) با خود آورد.

همانا: لوح, موسا است. همانا: لوح , تو هستی.

که در آن احوال و اطوار و طغیان ( ط) نفس را سکینه ( س) شده ای

آری:

سجلٌ ملکوتی است.

صحف آسمانی است.

کلام ربک الحق است.

کلماتی است که

انوار عشق،

در قلب و دل موسا

وحی" و  "حی" "

کرده است.

طسم

طور سینای موسا(طسم) است.

طور سینین محسنین(طسم) است

طا سین میم"   "

است.

طلوع  و ظهور سنم آسمانی است.

"طوی" ی(طوای)

انفاس و طائران عرش قدسی و ملکوتی است

بحق، خاموش کننده ،

"طغی" ی(طغای) فرعونیان،

در  فرش ملکی و زمینی است.

آری:

طسم

تکوین تو به سالمین است.

تمکین تو در جنتین است.

تنزیل حق الیقین در تو است،

تحویل  و تبدیل جوارح و چوبدستی موسا،

به

ید بیضای  رب العالمین است

سِفر" های کتاب تورات مبین است ، "

طائری سنم ،

در انفاس مرسلین است.

طائری آسمانی و وحیانی،که

بر انفاس و اعناق هر مومنی  فرود آید.

خشیت الهی و ملکوتی در وی تکوین می یابد.

طین او،

وادی " ذی طوًی ".

احوال او،

"اطوار سینین" .

نفس و نفسهای  او،

"طائر سدرة منتها"

و "شدید القوا"

میشود.

آری:

نفس او،

در بلد الامین،

در عدن،

ساکن می شود.

نفسهای او،

آرام و قرار میگیرد.

و همانا:

در تحویل و تبیین

این حال ملکوتی،

این طور و طومار اسمانی،

این حال نبأ،

این نبوت،

خستگی در نفس و نفس(دم) او صیر نمی کند.

آری:

طسم تلک آیات الکتاب المبین

لعلک باخع  نفسک الا یکونوا مومنین

ان نشا تنزل علیهم من السماء ایه

فظلت اعناقهم لها خاضعین

....

طسم تلک ایات الکتاب المبین

نتلوعلیک من نباء موسی و فرعون بالحق

لقوم یومنون

 

آری:

ادامه دارد.......

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

20/7/89

Search  rroshanaa on google.com

http://s5.picofile.com/file/8108410976/13_08.jpg

 

http://s5.picofile.com/file/8108527734/13_008.jpg

http://s5.picofile.com/file/8108527734/13_008.jpg

 

گر بدانی، آن "دمی" آدم شوی همدم "دم"، روح و جان آدمی ست 313-095

گر بدانی، آن "دمی" آدم شوی

همدم "دم"، روح و جان آدمی ست


***

ای عزیزان ،

"عشق" امری باطنی ست

رمز "وحی" است و

حروفی خواندنی ست

قاری قرآن ،

حکیم القدس بود

هان: که روح القدس،

عقل آدمی ست

خیز و عقلت را

به عشق قدوس کن

تا ببینی عشق،

امری خواندنی ست

لوح قدسی،

لوح جان آدمی ست

حرف عشق است و،

صدایش دیدنی ست

صوت عشق و صوت جان ما،

یکی ست

کی خفی باشد ،

که شور آدمی ست

کی هوای عشق،

از دل رفتنی ست

آدمی از عشق ،

حی و ماندنی ست

آیه های وحی و

نورانیست عشق

هر چه جز عشق است،

جهل آدمی ست.

خیز و غیر از عشق،

خالی کن سرت

تا ببینی عشق،

دیو آدمی ست

دیو آدم،

در علاء الدین، اسیر

رو حباب دین شکن،

عشق دیدنی ست

عشق حور است و

جمالی دیدنی است

عشق شور است و

صدایی ماندنی ست

آدمی عشق است

اندر یک حباب

عاقبت کار حباب

بشکستنی ست

گر حبابت بشکند،

اختر شوی

اختران  بینی،

پری و آدمی ست

آن حباب تو،

صفات دانی است

خود چه دانی،

بی صفت ،" خود" ماندنی ست

بی صفت ، تن

در حریم مادر است

بی سر و عقل و دم است و ،

بودنی ست.

بوده ای خود این چنین ،

قبل از جنین

هان: چرا گویی که

این من مردنی ست.

ای که هردم،

زنده گردی دم به دم

یکدمی بی" دم" شوی ،

"دم" دیدنی ست.

گر بدانی، آن "دمی"

آ دم شوی

همدم "دم"،

روح و جان آدمی ست.

دم " الف لام" و

کتابی مثنوی ست

حرف تعریف است و

رمزی معنوی ست.

مثنوی معنوی،

شمس و قمر

هفت سین این مثانی

چیدنی ست

"هفت سین" ات را

بچین در بزم عشق

طور سینین

وعده گاه آدمی ست.

جلوه گاه آدمی

عشق است و بس

عشق،

آخر سجده گاه آدمی ست.

آخرین مسجود و ساجد

خود یکی ست

بوسه بر خود میزنی

خود دیدنی ست

آگه از خود می شوی

ای جان من

وین خود آگه

بهشتی ماندنی ست

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

30/7/91

http://s2.picofile.com/file/8101244850/313_95.jpg

http://s4.picofile.com/file/8101244900/313_095.jpg

http://s5.picofile.com/file/8113107950/313_0095.jpg

http://s5.picofile.com/file/8134403484/313_00095.jpg

 

 

 

تکوین تو به آیات" کتاب و قرآن حکیم".(الر) تکوین تو به آیات "کتاب و قرآن مبین".(المر) 13-07

تکوین تو به آیات" کتاب و قرآن حکیم".(الر)

تکوین تو به آیات "کتاب و قرآن مبین".(المر)

تکوین تو به "صلات و صلوات"،

"شرحه صدر"،

و

" قرآن ذی ذکر".(ص)

تکوین و تجسم  قرآن ذی ذکر و ایمان در تو و تکوین  تو به قرآن مبین.(المص)

***

 

آری:

"رب رضی" را ملاقات کرده ای.

آ ر ی :"ر"

همانا : "روح القدس".

آری "ر"

همانا: عقل قدسی شده.

همانا: قدوس متکلم، را

که خودت شده ای.

آری:

این حال تکوینی،

این صورت" ال"  تو (م) ،

کتاب جامع ،محفوظ، مکنون و ام الکتاب است.(ال)

معشوق باقی ، و

حی و قیوم است .

بر عقل می نشیند و

عقل بر خود می نشاند.

مقام رضا ست  .

این حال رضامندی ،

تکوین نزول عشق است .

رب رضی است.

این عشق شدگی،

که  دفعتاً به آن تکوین یافته ای،

حال و طوری است،

بی تردید،

آری:

کتابی

محفوظ و محکم است،

در دست عقل راضی تو.

مقام طمئنینه قلبی توست.

عقل تو،

آنرا آیه به آیه،

حال به حال (اطوار) ،

فصل به فصل ( ثم فصلت)  می خواند.

آیات کتاب(ال) حکیم( ربک الحق-ر-) است

آری :

"الر"  است .

عقلت انتخاب احسن دیگری ندارد.

راضی و مطمئن است.

آری:

( راء) ی تو

صور و صیر(سیر تکوینی-بستر صورت) رضامندی تو است.

صوت رب رضی(ر) در تو است.

و

عقل قدسی شده از عشق،

هردم این حال رضایت را در تو ببیند.

بحق (که رضامندی حق است)،

برایش قابل خواندن(قرأن) است .

قابل خواندن(قرآن)،  به زبانی  است که،

برایش قابل فهم و تبیین است.

(عربی -فارسی-یونانی-سانسکریت – و هر زبانی )

آری: قرآن است.

همانا: قرآناً عربیاً

و

برای آنان که،

در این حال و طور قدسی،

که مصیر عشق است .

مأمن گزینند.

بحق،

خارج کننده از

ظلمات جهل، و

هدایت کننده  به

انوار  عشق وآگاهی است.

کلمه است.

آری:

صوت ربک الحق (ر)

کتاب و  قرآن حکیم است. (الر)

آری :

"الر" است.

این حال،

کتابی است. (ال)

نزد حکیم،

همانا: عقل قدسی(قدوس)

همانا : رب رضی (ر) .

آنچه این قدوس می بیند،

آیات  کتاب حکیم است.

آری:

"الر"  کتاب و لوح رضا مندی تو است .

کتابی است در نزد

عقل راضی و بی تردید تو.

حالی تکوینی در تو است.

تو به آن " حال یقین"

حی شده ای.

آن حال، درتو

وحی شده است.

تو ربک الحق شده ای.

ربک الحق حال تو شده است.

تو به این حق شدگی و لقاء در حق

یقین داری

حق الیقین را

تکویناً،ملاقات کرده ای.

عشق شده ای.

کلمه شده ای.

کتاب شده ای.

همین ربک الحق ،

همین عشق ،

تورا به

یگانه فعل ایمانی که

همانا : عشق ورزی است

و لا غیر ،

کن فیکون میکند.

از ظلمات سرگردانی

فتنه و  جهل،

به نور صراط مستقیم

عشق و آگاهی،

رهایی می یابی.

آری :

 

الر تلک آیات الکتاب الحکیم  اکان للناس عجبا ان اوحینا الی رجل منهم.........

الر کتاب احکمت آیا ته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر

الر تلک آیات الکتاب المبین انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون

الر کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور باذن ربهم الی صراط العزیز الحمید

الر تلک آیات الکتاب و قرآن مبین.

آری:

لام از کام بر می داری تا،

رضا مندی خود را صلا دهی.

أ) ی خود،

آری: "ر" را،

زمزمه می کنی .

رب رضی (ر) را ذکر میگویی.

که بر زبان و

در لب و جوارح  تو

جاری و مبین میشود.

به زبان تو( عربی-فارسی-یونانی- سانسکریت و هر زبانی)

متعین و مبین (م)

آری:"میم" می شود

صوت لب بسته تو (م)

آری: "میم" میشود.

آری:

"المر"

آیات کتاب است (الم)

کتاب، همانا:-ال-

است.

در

تو ( مرء-محمد—م-)

که بر

لب بسته ات  (صوت لب بسته –م-)

مبین (م)

آری: –میم-

میشود

و آنکس که

بر تو نازل میکند،

همانا:روح القدس (ر)

است.

که

به اذن

ربک الحق (ر)

همانا: رب رضی (ر)

همانا: "ر"

برای تو میخواند.

و آن

مقام  رضا مندی و یقین در تو است.

که قرآن میشود

و رضامندی حق است.

آری:

آیات کتاب(ال) بر تو(م) " من ربک الحق" (ر)

نازل میشود

آری:

المر  تلک آیات الکتاب و الذی انزل علیک  من ربک الحق و لکن اکثر الناس لا  یؤمنون....

همانا : حق الیقین  در تو تکوین شده است.

و در حال  و به حال

خود   تجسم " ایمان"   شده ای.

کلمه شده ای. کتاب شده ای

تو به ،

این "حقیقت کتاب و ایمان"،

متجسم شده ای.

در حالی که،

قبل ازاین تکوین،

قبل از  این حی شدگی.

قبل از این وحی و آگاهی نورانی ( روحانی)

(اوحینا الیک روحاً)

نه میدانستی " کتاب"  چیست و

نه می دانستی" ایمان"  چیست.

آری:

و کذلک اوحیناالیک روحاً من امرنا   ماکنت تدری ماالکتب و لا الایمن و لکن جعلنه نورا. نهدی به من یشاه من عبادنا و انک لتهدی الی صراط المسقیم....

پس بنام آنکه تو را چنین خلق کرد.

خود را بحق خواهی خواند .

حق را به خود،

و ،  خود را از حق

خواهی شمرد.

و در حالی که سینه ات پر از عشق و آگاهی ست.

شرحه صدر

آری:ص

می یابی ،

و تکویناً

صلات و صلوات

آری: ص

می شوی،

و میشنوی.

اشک آگاهی از چشمانت جاری میشود.

در هوای دل فرو میریزد.

رضای دل و شرحه صدر در تو تکوین می یابد.

این حال برایت "قر آن ذی ذکر" است .

همان "حال  ذی ذکر"  در تو  است.

همان "شرحه صدر " در تو است.

همان صلات تو است .

کلام صادر نشده تو است.

صوت بر لب نزده تو است.

آری: ص

سکوت بلند تو است.

صدای بی لب تو است .

قر آن در نوک زبان(ص) تواست .

آری:  صاد است (ص) ،

قرآن ذی ذکر است،

که در تو تکوین یافته است.

آری:

ص و القرآن ذی ذکر

تو هستی.

در میان دستان تو است.

این" قرآن  ذی ذکر "

در سینه(صدر-ص-) و قلب توست.

برای عقل قدسی شده تو ،

همانا: (حکیم) ،

قابل خواندن (قرأن) است.

آری:

" قرآن  حکیم "

است

این  حکیم قدوس ،

در بشارت به مومنان ،

حرجی در سینه خو د (صدر-ص-)راه نمی دهد.

بر زبان تو جاری میسازد.

کتاب ،و ذکری  میگردد،

برای  مومنان.

همانا : قرآن حکیم.

کتابی میشود مبین.

و قرآن مبین ،

بشارت دهنده ای برای مومنان است.

آری:

 

المص کتاب  انزل الیک  فلایکن فی صدرک  حرج منه لتنذر به و ذکری للمومنین

 

 

آری:

ادامه دارد.......

 

ناصر طاهری بشرویه ...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

23/5/89

Search rroshanaa on google.com

http://s5.picofile.com/file/8108166268/13_07.jpg

http://s5.picofile.com/file/8108166268/13_07.jpg

 

 

 

به بزم عاشقان, حوری وشان را به کار ساقی,استخدام کردند 313-097

به بزم عاشقان, حوری وشان را

به کار ساقی,استخدام کردند

***

نخستین باده,

کاندر جام کردند*

نگار و ساقی و,

دل نام کردند*

چو از اهل طرب,

شوری ندیدند*

شراب آگهی,

در جام کردند*

ز مهر  چشم او,

پیمانه ای را*

شراب ارغوانی

نام کردند*

ز بهر

صید دلهای پریشان*

کمند زلف حسنش,

دام کردند*

به عالم,

هرکجا آرامشی بود*

بهم کردند و

عشقش نام کردند*

نگویید عشق ,

کی آرام جان است*

کجا بر عاشقان

دشنام کردند!*

سر زلف بتان,

شد تاب در تاب*

ز بس پیر و جوان,

آرام کردند*

چو گوی عشق,

در عالم فکندند*

ز شورش,

هر دو عالم رام کردند*

ز بهر شوق  مستی*

بر لب و چشم*

تبسم گونه ای,

بر بام کردند*

ز بام چشم و

بام لب هزاران*

پیام و بوسه,

استعلام کردند*

به بزم عاشقان,

حوری وشان را*

به کار ساقی,

استخدام کردند*

حریفان را

به مجلس جای دادند*

به غمزه,

کار خاص و عام کردند*

به ابرو,

رازها با جان بگفتند*

نفسها را,

صبا پیغام کردند*

چو عطر باده,

با باد صبا شد*

همه لولی وشان*

اسلام کردند*

زمین و آسمان

در سجده گشتند*

همه نا محرمان

احرام کردند*

صبا با محرمان,

راز نهان گفت*

یکی بشنید و

باقی, لام کردند,

الف بود, آن یکی,

نون و قلم شد*

جهالت را

شبی اعدام کردند*

هر آنکس کو

شنید از چین و ما چین*

بگفت و

عاشقان اعلام کردند*

هر آنکس گفت,*

گفتندم,  نگویم*

نداند باده ای,

کو جام کردند*

اگر زان باده

می خورد آن عراقی*

نمی گفت,

نام او بد نام کردند*

عراقی را بگو,*

رو  "روشنا"  بین*

که او را,

روشنا در جام کردند*

***

ناصر طاهری بشرویه...روشنا

پیامبر عشق و آگاهی

7/8/91

http://s3.picofile.com/file/7541003117/rr97.jpg

http://s2.picofile.com/file/8101576342/313_97.jpg

http://s5.picofile.com/file/8113019884/313_0097.jpg

http://s5.picofile.com/file/8133974884/313_00097.jpg